eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
657 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...!! 🌷داشتيم مجروحين را براى اعزام به فرودگاه ترخيص مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرديم و به در پشت بيمارستان (راهرو بزرگ و پيشخوانى گرد و بزرگ آنجا بود) هدايت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرديم. رفتم ملحفه بياورم تا روى مجروحى بكشم كه لباس نداشت. احساس كردم چادرم گير كرد. برگشتم. مجروحى كه روى برانكارد خوابيده بود، گوشه چادرم را نگه داشت. اشاره كرد: خواهر، آب! خواهر صبر كن! نشستم كنارش. روى برانكارد تخته بود؛ يعنى احتمالاً قطع نخاع بود. يك دستش قطع شده بانداژ بود. يك چشم تخليه شده بود و با پنبه آن را پر كرده بودند. چشم ديگر باند و چسب شده بود و يك سرم به او وصل بود. 🌷پرونده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را نگاه كردم. بايد ناشتا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌بود و آماده براى عمل. ضمناً چون پرواز داشت و براى اينكه تهوع پيدا نكند، بايد شكم خالى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌بود. گفتم: برادر، شما نبايد آب بخوريد. برايتان خوب نيست. گفت: ببين، زبانم مثل چوب خشك شده و تمام خاك است. يك قطره، فقط يك قطره آب بريز. اگر ندهى، سِرُم را در دهانم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارم. گفتم: صبر كن، دهانت را الآن مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويم. رفتم چند تا گاز استريل برداشتم و لب‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و داخل دهان و روى زبانش را تميز كردم. ولى دست‌‌‌‌‌‌‌‌‌بردار نبود. دوباره با التماس گفت: خواهر، تو را به جان زهرا (س) همان دستمال را بچكان در دهانم. مُردم از عطش. دو روز است آب نخوردم. 🌷يك لحظه حماقت كردم و با غضب گفتم: چرا توجه ندارى؟ نبايد آب بخورى. تو رزمنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى. كمى صبر داشته باش. مگر يادت رفته براى چه به ميدان آمدى؟ به ياد زهرا (س) به ياد امام حسين (ع) و يارانش و به ياد عباس (ع) كه همه تشنه رفتند و دم نياوردند، باش. ديگر از من آب نخواه!! لحظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى سكوت كرد. خوشحال شدم كه قبول كرد، ولى كاش لال مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدم و هيچ نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتم. با آن حنجره‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه پر از خاك و خون بود و عطشان، شروع كرد روضه عباس (ع) خواندن. مجروح زياد بود؛ بدحال، بيهوش، نشسته، خوابيده. از همه جورش پر بود. گفتم: تو رو خدا آرام‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر. مگر تشنه نيستى؟ آرام باش. حالت بدتر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. 🌷ولى او صداى مرا نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنيد. با چشمى كه نداشت، مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌گريست. روضه عباس (ع) مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند. همين‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور كه سعى در آرام كردنش داشتم، نگاهم به نام او افتاد. بالاى پرونده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش نوشته بود: عباس.... آرزو مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم كاش زمين باز مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و مرا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌بلعيد. به چه كسى، چه گفتم! آن هم من بى‌‌‌مقدار! واقعاً روح عباس علمدار (ع) در وجودش ديده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. به دو چشمش تركش خورده بود، يك دست قطع شده، نخاع قطع شده، لب عطشان.... 🌷تا وقتى كه سوار آمبولانسش كنند، روضه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند و گريه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد. هر چند دقيقه هم اين جمله را تكرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد: من غلط كردم. خواهر، آب نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوام. قربان لب‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى تشنه عباس (ع). جانم به فداى على‌‌‌‌‌‌‌‌‌اكبر(ع). آقا، غلط كردم. آب نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوام. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... ⁉️⁉️ 🌷✨ هنوز که هنوز است حمید باکری از عملیات فاتحانه خیبر بر نگشته...❗ 🌷✨ خبر دارید که غلامحسین توسلی آن دلیرمرد خطه جنوب مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت...❗ 🌷✨ از ابراهیم هادی خبری دارید...❗ بعد از اینکه یارانش را از کانال کمیل به عقب بازگرداند دیگر کسی او را ندید...❗ 🌷✨ از جوانانی که خوراک کوسه های اروند شدند، خبری دارید...❗ 🌷💞 هنوز از شلمچه صدای اذان بچه ها می آید...❗ 🌷✨ هنوز صدای مناجات رزمندگان از حسینیه حاج همت به گوش می رسد...❗ 🌷✨ هنوز خون روی وصیت نامه شهدا خشک نشده؛ خواهرم حجاب...❗ برادرم غیرت ...❗ 🌷✨ هنوز که هنوز است شهدا می ترسند از اینکه رهبرمان را تنها بگذاریم...❗ 🌷✨ و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند و منتظر منتقم حسین علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند...❗ 🌷✨ و هنوز که هنوز است مادرانی چشم انتظار جگر گوشه هایشان هستند...❗ 🌀ای کاش، بیاییم و به راه بیاییم .... شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم...🌹 💞💞اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💞💞 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش ابراهیم هست🥰✋ *زائری که به آرزویش رسید*💛 *سردار شهید ابراهیم باقری زاده*🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۳۷ تاریخ شهادت: ۱۹ / ۱۰ / ۱۳۶۵ محل تولد: شیراز / کازرون محل شهادت: شلمچه 🌹همرزم←ابراهیم فرمانده گردان امام رضا شده بود🌷 *شب عملیات کربلای 5 بغض غریبی گلویش را گرفت*🥀و گفت رضا جان قربان غریبیت آقا دلم برای زیارت ضریحت یک ذره شده.🥀 *از یک طرف چشم به عملیات فردا دوخته بود و ازطرف دیگر دل وجانش در زیرگنبد طلایی رضا «علیه السلام» پرپر میزد*💛 فردای عملیات خبر شهادت ابراهیم مثل بمب همه جا پیچید🕊️ *هیچ کس از جنازه اش خبر نداشت*🥀 تلاش بچه ها برای پیدا کردن پیکرمطهرش بی نتیجه ماند🥀 *به گمانم باز مثل دفعه پیش پلاکش را دور انداخته بود*🥀 اما چند روز بعد همه چیز تمام شد *خبر ابراهیم را از مشهد آوردند*💛 حتی بچه های ستاد معراج هم باورشان نمی شد که تابوت فرمانده گردان امام رضا «علیه السلام» را باشهدای مشهد مقدس اشتباه بگیرند‼️ *پیکر چاک چاک ابراهیم به مشهد رسیده و ضریح مطهر آقا را هفت بار طواف کرده بود*💛 و اگر پیگیری بچه های لشکر نبود او برای همیشه درجوار قبر آقا و مولامون امام رضا «علیه السلام» آرام می گرفت🌷 *چه زیبا زائر امام رضا شد و چه زیبا به آرزویش رسید*🕊️🕋 *سردار شهید ابراهیم باقری زاده* *شادی روحش صلوات*💙🌹 Zeynab:Roos..🖤💔 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌷 سر روی نی یکی از بچه های تفحص نقل می کرد : یه روز که دوستانش داشتن توی نی زار ها دنبال پیکر شهدا می گشتن، مشاهده می کنن که یه جمجمه روی یکی از نی ها هست …... یعنی نی رشد کرده و جمجمه رو هم با خودش بالا آورده… متوجه میشن که حتما زیر این نی باید پیکر یکی از شهدا باشه… وقتی پیکر رو پیدا می کنند توی وصیت نامه این شهید بزرگوار جمله ای نوشته بود و اون جمله این بود: 🌷دوست دارم مثل امام حسین(ع) سرم روی نی رود…🌷 شادی روح مطهر امام وشهدا صلوات 🌷 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5868276613241636151.mp3
4.27M
خاطره گویی شهدا ، حاج حسین یکتا دل آدمو میبره پیش آقا ابا عبدالله الحسین (ع)و شهدا اگه اشکی ریختی برا ظهور حجه ابن الحسن(عج) دعا کن .🌹 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤍" در محضـر شهیـد "... وقتی تو ڪار بهمون فشار می‌اومد یا خسته می‌شدیم ، بهمون می‌گفت: ثواب ڪار رو هدیه ڪنید به یڪی از اهل بیت (؏) ، اونوقت خستگی بهتون غلبه نمیکنه و شما بهش غلبه می‌کنید. 🔗 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش مهدی هست🥰✋ *اول نماز📿 بعد غذا🍲* *شهید محمد مهدی علی محمدی*🌹 تاریخ تولد: ۲۹ / ۱۰ / ۱۳۳۸ تاریخ شهادت: ۱ / ۱۱ / ۱۳۶۵ محل تولد: شیراز / اقلید محل شهادت: شلمچه 🌹همرزم← بچه ها از خستگی، اول غذا میخوردن🍲 بعد نماز📿 مهدی رفت و یه بمب دست‌ساز گذاشت زیر پلو وسط برنجای داغ🍗 *(از اونجایی که استاد تخریب بود کار با مواد منفجره رو خوب بلد بود)*💥 بسیجیا تا رسیدن باز رفتن سراغ غذا تا دلی از غذا در بیارن🍲 *همون موقع بمب دستساز منفجر شد💥 برنجا پاشید تو سر و صورتشون ، همه هاج و واج مونده بودن داشتن به قیافه همدیگه میخندیدن*💐 مهدی با خنده به همه گفت: اول نماز📿 بعد غذا.🍲 از اون وقت *اول همه نمازشونو میخوندن و یادی هم از اون برنجایی که رفت تو چشم و چارشون میکردن و میخندیدن*🌷همرزم← دیر وقت بود داخل چادر بودیم *که دیدم داره صدای خورد شدن و ملچ و مولوچ میاد*🍪 از چادر اومدم بیرون، دیدم مهدی نشسته و داره یه چیزی از رو زمین برمیداره و میخوره🌷گفتم مهدی جان چه میکنی؟ گفت: *این تیکه نونارو بچه ها ریختن بیرون از چادر حیفه نعمت خداست گناه داره دارم سالماشو میخورم*🌷سرانجام این فرمانده دلیر در شلمچه *که فرماندهی گردان کوثر از تیپ ۳۳ المهدی را بر عهده داشت💚 با اصابت گلوله به پیشانی‌اش*🥀🖤 به شهادت رسید🕊️🕋 *شهید محمد مهدی علی محمدی* *شادی روحش صلوات*💙🌹 Zeynab:Roos..🖤💔 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀 والا مقام: ☝️🏻 🌷🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🔆 ، سه تا برادر بودند هیچ کدوم، پیکرشون برنگشت... 😔💔🥀 🌷 باکری ساواک دستگیرش کرد تکه تکه اش کرد وهیچی از جنازه اش پیدا نشد...🥀 🌷 باکری هم وقتی شهید شد جنازه اش تو خیبر افتاده بود برادرش مهدی از کنارش رد شد هر چی بچه ها بهش گفتن جنازه برادرت حمید رو بردار قبول نکرد گفت تمام این جنازه ها حمید باکری هستن کدومو برگردونم اخرش جنازه داداشش حمید رو همون جا تو خیبر رها کرد...🥀 🌷 باکری هم، خودش تو وصیت نامه اش نوشته بود : خدایا از تو می خوام وقتی شهید شدم جسدم پیدا نشه تا یه وجب از خاک این دنیا رو اشغال نکنم تو عملیات بعدی افتاد تو دجله جنازه اش رو آب برد...🥀 💠💠🌼💠💠🌼💠💠🌼💠💠 ✨یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد✨ 📿 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎞 یانگوم سرآشپز😅 فردای روز حمید را برای شام دعوت کرده بودیم، تازه شروع کرده بودم به سرخ کردن کوکوها که زنگ خانه به صدا درآمد، می زدم که امروز هم مثل روزهای قبل خیلی زود به خانه ما بیاید از روزی که شده بودیم هر بار ناهار یا شام دعوت کرده بودیم، زودتر می آمد دوست داشت هم کاری بکند، این طور نبود که دقیقا وقت ناهار یا شام بیاید بعد از سلام و احوال پرسی با بقیه، همراه من به آمد و گفت: به به😋ببین چه کرده سر آشپز! گفتم: نه بابا! زحمت کوکوهارو کشیده، من فقط می خوام سرخشون کنم🍳 روغن که حسابی داغ شد، شروع کردم به سرخ کردن کوکوها، حمید گفت: اگر کمکی از دست من بر میاد بگو، گفتم: مرغ پاک کردن بلدی⁉️بابا چنتا مرغ گرفته، می خوام پاک کنم، کمی روی صندلی جابه جا شد و گفت: دوست دارم و کمک حالت باشم. خندیدم و گفتم: معلومه تو خونه ای که کدبانویی مثل من باشه و دختر عمه ها همه ی کارهارو انجام بدن شما نباید هم از خونه داری سر رشته ای داشته باشین😄گفت: این طورها هم نیست . باز من پیش بقیه آقایون یه پا حساب میشم😎وقت هایی که میرم سنبل آباد، آشپزی🍜می کنم، برادرهام به شوخی بهم میگن 😅 🌱| ღـید‌حمیدسیاهکالی‌مرادی 📕|   🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
گواه: گواه: گواه: توجه توجه یک کلاس( اخلاق ومعرفت اسلامی) مجازی با یک استاد مجرب برای خانم هایی که میخان کسب معرفت کنن در نظر گرفته شده در کلاسهای مجازی که بیسابقه هستش. (خدا شناسی. خودشناسی. شناخت نفس. اخلاق اسلامی. ومعرفت اسلامی و....) و قصد فقط آموزش برای رسیدن به قرب خداوند متعال و خشنودی دل امام زمان عج هستش برای ثبت نام( فقط بانوان) به آیدی @ehsanebekhalgh مراجعه بفرمایید. ثبت نام محدودیت تعداد دارد. هرچه سریعتر مراجعه بفرمایید (کلاسها کاملا رایگان است)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راه‌رشد‌فقط‌ازسختی‌میگذره و‌منم‌باید‌از‌خودم‌و‌خانواده‌م ڪه‌دوستشون‌دارم‌بگذرم .. آدم‌باید‌هیچ‌بشه‌تا‌به‌خدا‌برسه ! اول‌توپ‌خورد‌زمین‌بعد‌رفت‌آسمون.. :) 🌱°•. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎞 ♥️ روایت سردار ازسردار جانشین‌اطلاعات‌عملیات ‌لشکر۴۱ثارالله [اورکت روی شانه هایش بود، بدون جوراب. معلوم بود از نماز می آید و فرصت پیدا نکرده سر و وضعش را مرتب کند. لبخند زدم و نگاهی به او انداختم. قبل از اینکه حرفی بزنم با خنده گفت: وقتی در همین وضعیت مقابل خدای خودم ایستادم و نماز خواندم، درست نبود در مقابل بنده ی او به سر و وضعم برسم ...] 📌مجموعه مثل خودش، تهیه شده در حوزه هنری کرمان 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊