eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
657 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نایت کویین
AUD-20201128-WA0498.mp3
9.62M
۶ شادی آخرت ، متعلق به کسانی ست که در دنیا سخت گیر نیستند. ❌ انسانهای زودرنج ، حسود و کینه ای ، نصیبی از شادی آخرت ندارند؛ ❗️ زیرا نفس خود را در سختی گذاشته اند. شجاعی 🎤 💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/1758068790Cb493204a3a
4_235829026361442590.MP3
15.61M
حتما حتما گوش کنید. عالیه 👆👆 🅱سخنرانی استاد رائفی پور 🔮 ♨️ مهم و جذاب 📥 15 MB انتشار حداکثری 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇❇❇ ❇❇❇ ‍ 🔶 فرمانده یا...؟ یک روز در اردوگاه شهدای خیبر قرار بود آقامهدی برای بازدید تشریف بیاورند. همه صف کشیدیم، گردان، گروهان، دسته و... فرمانده لشکرمان آمد! آقامهدی مقابل نیروهای گردان خط شکن اش حرکت میکرد. گاهی می ایستاد و با نیروها صحبت میکرد، از اسلحه ای که رزمنده در دست داشت و از کاربرد آن میپرسید. گاه گوشه یقه رزمنده ای را که تا خورده بود با آرامش درست میکرد! یک بار هم زمین نشست و بند پوتین یکی از رزمنده ها را که زیادی بلند بود یک گره اضافی زد! کجای دنیا می شد فرماندهی مثل فرماندهان ما پیدا کرد؟ او همزمان به ما دو درس بزرگ میداد؛ درس نظم و آمادگی و درس محبت و همدلی بین سپاه_اسلام... درمقابل این خلوص و محبت، بچه ها حاضر بودند جانشان را هم برای اجرای دستورات فرماندهانشان بدهند، و میدادند... سرلشکر 🌸 زندگے زیباست اما شهادت زیباتر 🌸 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿🕊 •| با اینکه از نسل شما نیستم ولی دلم بدجور هوای بیسیم هایتان را کرده😢 شما که تا می دیدید خواهری تنها در کوچه هست رد نمیشدید و نگاهش نمیکردید امـــــــا الــــــــــان چـــــــه بـــگـــویـــم❓ خودتان میبینید چـــــــادرم را به تمسخر میگیرند😔 اما میدانید دلم را چه قرص میکند؟؟؟؟ دلم را خونی که دادید قرص میکند...💔 میدانم در آخرین لحظه گفتید: به امام بگویید ما تا آخرین قطره خونمان جنگیدیم... ای کاش من هم روزی بگویم👇 به ✿ ✿ بگویید 👇 تا آخرین نفس هایم مدافع چــــــــادر بودم 😭 •/ یه مثلی هست که میگه ســرم بره قـــولـــم نمیره قول من بانو به شهدا✋ سرم بره چـــــــــادرم نمیره افتخاره منه\• 💚 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
حاج حسین کاجی می گفت:👇 رفتم سر مزار رفقای شهيدم فاتحه خوندم ،اومدم خونه، شب تو خواب رفقای شهيدم رو ديدم...😴 رفقام بهم گفتند :🙄 فلانی ، خيلے دلمون برات سوخت گفتم : چرا؟ گفتن: وقتی اومدی سر مزار ما فاتحه خوندی🙂 ما شهدا آماده بوديم هر چی از خدا می خوای برات واسطه بشيم.. ولی تو هيچی طلب نکردی و رفتی خيلی دلمون برات سوخت..😞 سر مزار شهدا حاجتهاتون رو بخواهید برآورده میشه 🙃💔 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
‼بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه‌ی کردستان عراق بودیم که به‌طرز غیرعادی جنازه‌ی شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم. داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود. در وصیت‌نامه نوشته بود: من سیدحسن بچه‌ی تهران و از لشکر حضرت رسول(ص) هستم... پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند... پدر و مادر عزیزم! من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم. جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز در منطقه می‌ماند. بعد از این مدت، جنازه‌ی من پیدا می‌شود. و زمانی که جنازه‌ی من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می‌گویم. به مردم دلداری بدهید. به آن‌ها روحیه بدهید و بگویید که امام زمان (عج) پشتوانه‌ی این انقلاب است. بگویید که ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند. بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره‌ی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم.دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز از آن گذشته است. 📚 برگرفته از کتاب خاطرات ماندگار ص١٩٢ تا ١٩۵ 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره ای از شهید محمود کاوه/ ساکنان ملک اعظم،ص88 مفقود الاثر می گفت:" دوست دارم مفقودالاثر باشم، این آرزوی قلبی من است.آخر در مقابل خانواده هایی که جوانانشان به شهادت رسیدند، ولی نشانی از آنان نیست، شرمنده ام". در روستای خودشان چند جوان شهید مفقودالجسد بودند، واقعا احساس شرمندگی می کرد. می گفت:" آرزو دارم حتی اثری از بدن من به شما نرسد". در نامه ای که برای دخترش، بنت الهدی فرستاد، نوشته بود:" دخترم شاید زمانی فرا رسد که قطعه ای از بدنم هم به تو نرسد، تو مانند رقیه امام حسین _علیه السلام_ هستس، آن خانم لااقل سر پدرش به دستش رسید، ولی حتی یک تکه از بدن من به دست شما، نمی رسد". یکی از رزمندگان که از جبهه برگشته بود تعریف می کرد، که از او شنیده:" دوست دارم مفقودالاثر بمیرم، اگر شهادت نصیب من شود، دوست دارم مفقودالاثر باشم چون قبر زهرا_سلام الله علیها_ هم ناشناخته مانده است". 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
توسل در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود،هیچ کس نتونست از این جا رد بشه". گفت:" بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم". رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی. محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد.آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط". جور خاصی پرسید:" دیگه چه کاری باید بکنیم!". گفتم:"چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه". گفت:" یک کار دیگه هم باید انجام داد". گفتم:" چه کاری؟" با حال عجیبی جواب داد:"توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم". 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نایت کویین
AUD-20201201-WA0365.mp3
7.73M
۷ 😍شادیِ آخرت؛ معلولِ شادیِ دنیاست! اگر همینجا بتونی خودت رو به اهل بیت برسونی و باهاشون مسرور و سرمست زندگی کنی؛ حتماً اونطرف هم در کنارشون، آرام و شاد خواهی بود. شجاعی 🎤 💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/1758068790Cb493204a3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش علیرضا هست🥰✋ *بی‌نام و نشان*🕊️ *شهید علیرضا کیهان پور*🌹 تاریخ تولد: ۷ / ۱۰/ ۱۳۳۸ تاریخ شهادت: ۲۰ / ۱ / ۱۳۶۲ محل تولد: شیراز / فسا محل شهادت: فکه 🌹 در خانواده کشاورز و زحمتکش به دنیا آمد🌾 *و از عشایر غیور و غیرتمند فسا بود*🌷 همرزم← فرمانده گردان فجر از لشکر 33 المهدی را بر عهده داشت💫 *آرزو داشت بدنش با مولکول‌های هوا یکی شود و چیزی از او باقی نماند*🥀شب عملیات والفجر1 بود *غسل شهادت کرد💦 نماز شب خواند📿 بعد تمام پلاک و نشانی ها را از خود جدا کرد🥀و گفت: «به جایی می‌روم که به هیچ چیز نیاز ندارم، تنها خدا مرا بشناسد برایم کافی است.»*🕋 همرزم← فریادهای علیرضا از پشت سیمهای خاردار به گوش می‌رسید🥀اما همرزمان که نیمه دیگرشان آنسوی خطر جامانده بود توان یاری او را نداشتند🥀 *که اگر می‌ماندند عملیات فردا متوقف می‌ماند* 🥀فردا شب وقتی والفجر1 آغاز شد *همرزمان او گوشه گوشه آن غریبستان را به دنبال آن یوسف پیرهن چاک جستجو کردند*🌷واگر چه به پلاک و چفیه‌ای از او قانع بودند *اما دریغ که آن ققنوس مجروح، اثری از خود به جای نگذاشته بود*🥀 سرانجام *او به زیبایی به آرزویش رسید🌷بر اثر برخورد با مین شهید شد🥀🖤 کسی چه میداند شاید بدنش با مولکول‌های هوا یکی شد که هنوز هم پیکرش پیدا نشده*🕊️🕋 *جاویدالاثر* *سردار شهید علیرضا کیهان پور* *شادی روحش صلوات*💙🌹 Zeynab:Roos..🖤💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین🌺 «ما که نمی تونیم بوق بسازیم، چطور می خوایم هواپیما بسازیم؟» به مصطفی برخورده بود. شرکتی که برای ایران خودرو قطعه تولید می کرد، بوق هایش تست های استاندارد بین المللی را جواب نمی داد. می خواستند از آفریقای جنوبی یک خط تولید دست دوم بخرند. این ها را یکی از دوستانمان گفت که تازه آن جا کار گرفته بود. همان دوستمان واسطه شد و رفتیم پیش رئیس شرکت، گفتیم بگذارد ما هم روی پروژه بوق کار کنیم. با اصرار راضی شد، اما جدی نگرفتمان. *** چهارم عید برگشتیم تهران. قرار بود برایمان هتل رزرو کنند. رفتیم شرکت، دیدیم خبری نیست. مدیر عامل هم رفته بود مسافرت. گفتم«مصطفی ولش کن بریم.» گفت «نه، حالا که تا اینجا اومده ایم.». روزها می رفتیم کارخانه و شب ها بر می گشتیم خوابگاه. غذا نان و تخم مرغ می خوردیم یا نان و شیره انگور که از شهرمان آورده بودیم. شوفاژخانه خوابگاه تا بعد تعطیلات بسته بود. شب با سه تا پتو تا صبح می لرزیدیم. چهار پنج روز مو به مو خط تولید را بررسی کردیم تا گیر کار را فهمیدیم؛ ابعاد قالب را با بوق یکی گرفته بودند. از قالب که در می آمد، خودش را ول می کرد. تا قبل از سیزدهم عید کارمان تمام شد. با ابعاد درست تست زدیم و سه چهار نمونه تحویلشان دادیم. رفت ساپکو و همه تأیید شد. جای ده میلیون پاداشی که قولش را داده بودند، نفری سیصد هزار تومان برایمان چک کشیدند. مصطفی همان را هم نمی گرفت، می گفت «ما برای پول این کار رو نکردیم.» منبع: یادگاران-جلد ۲۲-کتاب احمدی روشن-نوشته مرتضی قاضی-انتشارات روایت فتح 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*شهیدی که آرزویش شهادت در سجده بود"* *۳۰ روز، روزه گرفتن در گرمای شدید*🕊️ *شهید یوسف شریف*🌹 تاریخ تولد: ۱۳۴۲ تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱۱ / ۱۳۶۴ محل تولد: جیرفت محل شهادت: فاو 🌹همرزم← *در هور گرما بیشتر از پنجاه درجه بود*☀️ آن‌ها که در هور بودند می‌دانند فقط عاشقان تحمل ماندن در آنجا را دارند🌷. یکی از بچه‌های مخابرات آنجا گفت: تا بحال چند بار به برادر شریف اصرار کرده‌اند که برای تجدید روحیه از اینجا برود🥀 اما او گفته حداقل یک ماه به من فرصت بدهید تا روزه‌ام را بگیرم💫 *او ۳۰ روز در گرمای شدید هور روزه گرفت*💫میگفت *« دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم »*🕊️ همرزم ← در حال عکس گرفتن بودم *که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است* 🌷فکر کردم نماز می خواند📿 اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته🥀جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم. دستم را که روی کتف او گذاشتم ، به پهلو افتاد🥀 *دیدم گلوله ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده*🖤 ۱۵ روز بعد از شهادتش *خودم را روی سینه اش انداختم بوی عطر و گلاب میداد🌷 مردم التماس میکردند که صورت نورانی اش راببینند*💫 در نهایت او *با گلوله ای بر سینه‌اش برخاک سجده کرد تا به آسمان برسد*💫و چه زیبا به آرزویش رسید🕊️🕋 *سردار شهید یوسف شریف* *شادی روحش صلوات*💙🌹 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊@baShoohada 🕊
📝شلوار یخ زده و پاهاے خونے 🔸آخرین مسئولیتش فرمانده دسته بود. در والفجر۸ از ناحیه دست و شڪم مجروح شد، اما ڪمتر ڪسے میدانست ڪه او مجروح شده است. 🔹اگر ڪسے درباره حضورش در جبهه سوال میڪرد، طفره میرفت و چیزے نمیگفت. 🔸یڪدفعه در منطقه خواستیم از یڪ رودخانه رد شویم. زمستان❄️ بود و هوا به شدت سرد بود. رو به بقیه ڪرد و گفت: "اگر یڪ نفر مریض بشود بهتر از این است ڪه همه مریض شوند." یڪے یڪے بچه ها را به دوش ڪشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر ڪار متوجه شلوار او شدیم ڪه یخ زده بود و پاهایش خونے شده بود. 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌺 🔸 اولين شب جمعۀ ماه رجب را لیله الرغائب می‌گويند. در این شب، مقداری از شب که گذشت، هیچ فرشته‌ای در آسمان‌ها و زمین نمی‌ماند مگر این که در کعبه و اطراف آن جمع شود. 🌹 آن گاه خداوند می‌فرماید: ای فرشتگانم! هرچه می‌خواهید از من درخواست کنید. فرشتگان عرض می‌کنند: حاجت ما این است که از روزه داران رجب درگذری. خداوند می‌فرماید: این کار را انجام دادم. 🔸 برای این شب نمازی بسیار با فضيلت از حضرت رسول اکرم صلى الله عليه و آله و سلّم نقل شده است که اگر کسی آن را به جا آورد، پس از مرگ هنگامی که در قبر گذاشته شود، خداوند تبارک و تعالی ثواب نمازش را به سوی او به بهترین صورت می‌فرستد تا همدم او شود و او را از تنهایی بیرون آورد و با روی گشاده و درخشان و زبانی شیوا و فصیح به او می‌گوید: 🌹 اى حبيب من تو را بشارت باد كه از هر شدّت و سختى نجات يافتى. بنده می‌گويد تو كيستى؟ به خدا سوگند من چهره‌اى زيباتر از چهرۀ تو نديده‌ام و سخنى شيرين‌تر از سخن تو نشنيده‌ام و بويى بهتر از بوی تو نبوییده‌ام! 🌹 پاسخ می‌دهد: من ثواب آن نماز هستم كه در فلان شب، از فلان ماه، از فلان سال به جاى آوردی. امشب نزد تو آمدم تا حقّت را ادا كنم و مونس تنهايى تو باشم و هراس را از تو برگيرم و هنگامی كه در صور دميده شود، در عرصۀ قيامت سايه‌اى بر سرت خواهم افكند، پس خوشحال باش كه خير هرگز از تو جدا نخواهد شد. ✍ كيفيّت اين نماز چنين است: 🔸️اولين پنجشنبۀ ماه رجب را روزه می‌دارى. و چون شب جمعه داخل شود، مابين نماز مغرب و عشاء، دوازده ركعت نماز بجاى مى‌آورى، هر دو ركعت با يک سلام، و در هر رکعت می‌خوانی: ▪️سوره «حمد» یک مرتبه ▪️سوره «قدر» سه مرتبه ▪️سوره «توحيد» دوازده مرتبه 🔸️پس از پایان نماز هفتاد مرتبه مى‌گويى: 🌸️ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ عَلَى آلِهِ 🔸️سپس به سجده می‌روى و هفتاد مرتبه می‌گويى: 🌸️سبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوح 🔸️آنگاه سر از سجده برداشته و هفتاد مرتبه می‌گويى: 🌸 ️ربِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْأَعْظَمُ 🔸️دوباره به سجده رفته و هفتاد مرتبه می‌گويى: 🌸 ️سبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوح 🔸️سپس حاجت خود را می‌طلبى كه به خواست خدا برآورده خواهد شد. 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍو آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
!! 🌷در سال ١٣٥٩ وقتى كه از "ديدگاه" به طرف مركز شهر سنندج به حركت درآمديم، تا رسيدن به خيابان ادب در چند نقطه با دشمن درگيـر شـديم. بـا زحمات فراوان به سه راه ادب رسـيديم. محوطـه هاى فعلى دانـشگاه آزاد اسلامى و استاديوم احمدپناه زمين باير بود. دشـمن در جوانـب مختلـف آن اقدام به ايجاد سنگرهاى محكمى كرده بود كه از طريق كانال به هـم ارتبـاط داشتند. 🌷درگيرى بسيار شديدى بود. تعداد نيروهاى ما خيلى كـم بـود، امـا عـده دشمن بسيار زياد. در خيابان ادب متوجه شديم كه يك خانم حدوداً ٦٠ ساله مجروح شده و به شدت نيازمند كمك است. در وضعيت نابسامانى گير كرده بوديم. دشمن حجم سنگينى از آتـش را متوجـه نيروهـاى مـا كـرده بـود و حركت ما هم بسيار كند بود. على وقتى متوجه شد كه آن خانم مجروح، طلب كمك مى كند، گفـت: من براى كمك به ايشان مى روم. 🌷....گفتم: مگر وضعيت را نمـى بينى؟ اگـر از اينجا تكان بخورى كشته مى شوى! گفـت: مگـر مـا بـراى نجـات مـردم نيامده ايم؟ مگر اين خانم مجروح از همين مردم نيست؟ مـن بايـد ايـشان را نجات دهم! على در زير آتش سنگين دشمن، خودش را به مجـروح رسـاند و قـصد داشت ايشان را به نقطه امنى انتقال دهد كه توسط دشمن محاصره شد و بـه اسارت آنان درآمد. 🌷على غفورى دانشجو بـود و اطلاعـات بـسيار خـوبى در مـسائل دينى داشـت. در همـان لحظه اول اسـارت شـروع بـه نـصيحت گروهكها كرد و با صدايى رسا آيات قرآن را مى خواند، امـا آنهـا بـه جـاى بحث منطقى با على او را زير ضربات سنگين قنداق سلاحهـاى خـود قـرار دادند. هنوز هم فريادهـاى الله اكبر علـى در گوشـم طنـين انداز اسـت. سـنگر گروهكها با سنگر ما فاصله اى بيش از چند متر نداشت. 🌷آنها در سه راه ادب، على را به تير برق بستند، بر روى او بنزين ريختند و او را زنـده زنـده آتـش زدند. او در ميان شعله هاى خشمگين آتـش فريـاد الله اكبر و لا اله الا الله سـر مى داد و تا لحظه اى كه جان به جان آفرين تسليم كرد، لبانش از ذكر و تهليـل باز نايستادند! خانمى هم كه على براى نجات او اين خطر را پذيرفته بود، پس از ديدن صحنه دلخراش شهادت على، خودكشى كرده بود! آرى! شهيدان ما اين گونه مردند تا درس زندگى را به همه بياموزند! 🌹خاطره اى به ياد شهيد معزز على غفورى راوى: آقاى داريوش چاپارى فرمانده عمليات وقت سازمان پيشمرگان مسلمان كُرد 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا