حمید آقا بیشتر با دستش بعد از نماز تسبیحات میگفت و انگشتاش رو فشار میداد وقتی این ازشون میپرسیدم که چرا ؟؟؟ میگفتن بندهای انگشتام رو فشار میدم تا یادشون بمونه و اون دنیا برام گواهی بدن که با این دست ذکر خدا رو گفتم.
🌷شهید حمید سیاهکالی مرادی🌷
راوی: همسر بزرگوار شهید
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#شهید #سید_میلاد_مصطفوی (شهیدی که پیکرش به دست داعش افتاد و سر و دست و پاهایش را از تنش جدا کردند و بعد از مدتها به خواب دوستش آمد و محل پیکرش را نشان داد)
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
غلامرضا سال ۶۳ در جبهه غرب و عبدالرضا سال ۶۵ در جبهه جنوب مفقود شدند .
سال ۸۰ بود .
مادرم خیلی بی تابی میکرد . شب جمعه بر مزار شهدای گمنام با ناراحتی گفت :عبدالرضا، غلامرضا شما که بی وفا نبودید؟ چرا خودتان را نشان نمیدهید؟ حتی در گلزار شهدا هم جایی ندارم که بر سرش بنشینم و عقده دل بازگو کنم .
هفته بعد مادرم خوابشان را دید . هر دو در یک دسته زنجیر زنی که فریاد میزدند، ما بی وفا نیستیم .
چیزی نگذشت که کبوترانمان برگشتند . شاید برای آرامش دل مادر بود که سوم خرداد سال ۸۰ ؛اجساد هردو با هم کشف شد و در گلزار شهدا قطعه یک خیبر در کنار هم آرمیدند .
🌷شهید غلامرضا ذاکر عباسعلی🌷
🌷شهید عبدالرضا ذاکر عباسعلی🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
25.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پیشنهاد دانلود🍂
🍃ماجرای جذاب و واقعی و دیدنی
🍃#شهید_زنده😍
#حجة الاسلام صادقی سرایانی
🍂برگ عبرت از دفتر خاطرات
🍃۸۱ مرتبه جراحی؛ ۲۵ روز در برزخ🍃
🌱حجت الاسلام محمد صادقی سرایانی، جانباز هفتاد درصدی است که 25 روز از زندگی خود را در برزخ گذرانده است.🌱
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
*۶ گلوله تا پرواز*🕊️
*شهید حسن قاسمی دانا*🌹
تاریخ تولد: ۲ / ۶ / ۱۳۶۳
تاریخ شهادت: ۱۹ / ۲ / ۱۳۹۳
محل تولد: مشهد
محل شهادت: حلب / سوریه
🌹شهید مصطفی صدر زاده← هشت نفر بودیم و نام عملیات را امام رضا(ع) نامگذاری کردیم🌷ساعت 10 شب وارد آن ساختمان هشت طبقهای شدیم. طبقه اول را آزاد کردیم💫میخواستیم وارد خانه بعدی شویم که پرسیدند "مین مین؟" یعنی چه کسی هستید؟ حسن هم در پاسخ گفت: *انا شیعه امیرالمومنین(ع) و شیعه فاطمه الزهرا(س) و شیعه زینب کبری(س)*🌷 درگیریها شروع شد💥هر دو به سمت هم نارنجک میانداختیم. حسن گفت مصطفی تو فرزند داری بمان من میروم🕊️ دو نارنجک برداشت و رفت و گفت: سید آتش بریز. *ابتدا صدای رگبار، بعد صدای انفجار نارنجک و سپس صدای نالهای آمد و دیگر سکوت همه جا را فرا گرفت*🥀حسن را صدا کردم اما جوابی نشنیدم. خودم ترکش خورده بودم و نمیتوانستم به داخل بروم🥀 به 2 نفر سپردم بروند حسن را بیاورند. یکی از آنها وقتی وارد واحد شد، بدون اینکه متوجه شود پایش را روی دست حسن میگذارد🥀حسن با لهجه شیرین مشهدی میگوید: برادر پات رو بردار🌷 *او بر اثر رگبار ۶ تیر خورد🥀چند تیر به بازو🥀زیر قلب🥀پهلوهای چپ و راست🥀و ناف او🥀اصابت کرد*🖤و به شهادت رسید🕊️و در سالروز وفات حضرت زینب(س) به خاک سپرده شد🕊️🕋
*مدافع زینب(س)*
*شهید حسن قاسمی دانا*
*شادی روحش صلوات*
🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊