✨به آقا مصطفی گفتم برای اتمام حجت و آرامش خودم برویم حرم واستخاره بگیریم. (در مورد اعزام همسرم به سوریه)
🍂وقتی رسیدیم حرم خجالت می کشیدم وارد حرم شوم چون از خدا خواسته بودم که به بنده اش نشان دهد آیا راهی که می رویم درست است یا نه و آیا حضرت آقا راضی به این کار هستند یا نه و خداوند به خوبی با خواب صادقه و تحقیقات نشانم داده بود.
✨وقتی استخاره گرفتیم جوابش اینگونه بود؛ دعوت پیامبر با دعوت انسانهای عادی فرق می کند به او اجازه دهید.
🍂از آقا علی بن موسی الرضا خواستم همانگونه که تا کنون مراقبم بود از این پس نیز هوایم را داشته و صبوری نصیبم کند.
✨هنوز از حرم مطهر بیرون نرفته بودم که به آقا مصطفی گفتم: به گمانم امام رضا(ع) برمن منت گذاشتند و صبوری بسیاری به من عطا کردند. آرامشی خاص وجودم را فرا گرفته بود و از آن همه نا آرامی و بیتابی خبری نبود.
✍روایتی از همسر #شهید_مصطفی_عارفی🌹
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش عباس هست🥰✋
*پیکری که جا ماند...*🕊️
*شهید عباس آسمیه*🌹
تاریخ تولد: ۱۰ / ۴ / ۱۳۶۸
تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱۰ / ۱۳۹۴
محل تولد: تهران
محل شهادت: سوریه
🌹مادرش← *از نخبگان برتر رشتهی هوا و فضا شهرستان فردیس در استان البرز بود*🍃عباسم با گذراندن دورههای تخصصی *و به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرمین ائمه معصومین (ع) راهی سوریه شد*🌷فرمانده← عباس نصفی از حقوق ماهانهاش را صرف امور خیریه میکرد🍃 *در واقع او بخشی از حقوقش را به دو خانوادهای میداد که یکیشان بیمار سرطان🥀و دیگری بچه یتیم داشتند*🥀باقی حقوقش را هم بخشی صرف امور روزمرهاش🍃و بخشی را خرج هیئات و مراسم مذهبی میکرد🏴 *در طول ماه شاید 20 روزش را روزه میگرفت💫و غذایی که محل کارش به او میدادند🍲به خانوادههای مستمند میداد.*🍂همرزم← در سوریه سختی زیاد کشیدیم🥀 *و چند روزی بود که به جز چند خرما چیزی برای خوردن نبود*🥀اما عباس همیشه لبخند می زد و می گفت زیاد فکرش را نکنید درست می شود🌷همرزم← *عباس و ۳ نفر دیگر بالای تپه ای رفته بودند و شجاعانه می جنگیدند*💥 تا از کشته شدن افراد بیشتر جلوگیری کنند🍂 *او از قلب و پهلو تیر خورد🥀🖤و در نهایت به آرزوی دیرینه اش رسید🌷و جام شهادت را از دست مولای بی کفن نوشید💚و پیکرش نیز برنگشت*🕊️🕋
*جاویدالاثر*
*شهید عباس آسمیه*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
Zeynab:Roos..🖤💔
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Ostad_Raefipour-emame zaman-94.03.12-velayat tv.mp3
20.5M
🔊 سخنرانی استاد رائفی پور
🔖 موضوع: مدیریت دنیا - ویژه برنامه نیمه شعبان
🍃
🌸🍃 @takhooda 🦋
#کیسه_نایلونی_از_گوشت_و_استخوان...!!
🌷بعد ازظهر دوشنبه ۳۱ شهریور است. گرمای هوا هنوز پایین نیامده است. با وجود درگیریهای مرزی ۱۰ روز گذشته و شدت یافتن آن در دو سه روز اخیر به خصوص در بندر و پایگاه نیروی دریایی و با اینکه عده ای از متمکنین در حال تخلیه شهر هستند و عده ای از روستائیان به شهر روی آورده اند، وضعیت نسبتاً عادی است و جنب و جوش آغاز مدارس همه چیز را تحت الشعاع خود قرار داده است.
🌷ناگهان بارانی از آتش بر خرمشهر باریدن میگیرد و شهر غرق در دود و آتش میشود. قسمت غربی شهر مثل کوی طالقانی، راه آهن، مولوی که نقاط مستضعف نشین شهر را تشکیل میدهند و پر جمعیتترند، زیر آتش خمپاره و توپ های دشمن قرار میگیرد. همه غافلگیر شده اند و حیران به کوچه ها و خیابان ها نگاه میکنند که از بین میروند. همه چیز در یک چشم به هم زدن به هم ریخته است.
🌷در نزدیکی آتشنشانی، ترکش توپ سر موتورسواری را از بدنش جدا کرده و بدنش نیز در حال سوختن است. ماشین آتش نشانی جسد را که جزغاله شده، خاموش میکند. در خیابان شهید مُقبل پدر یک خانواده به دو نیم شده و دو قسمت بدنش فقط به پوستی بند است. از همسر و فرزندانش جز تکه پاره هایی که در اطراف ریخته یا به سقف و دیوارها چسبیده اند، اثر دیگری نیست. پیرمردی گریان به مشتی مو و تکه زغال هایی اشاره می کند و میگوید: از دختر چهار ساله ام فقط همین ها مانده است.
🌷در فلکه اردیبهشت (شهدا) مردم برگرد جسد دو تن از بچه های محل تجمع کرده اند و شیون و فریاد میکنند. ماشینی کنار خانه ای که خمپاره خورده، توقف میکند. بچه ها برای کمک به داخل میروند، زن بارداری بر اثر ترکش خمپاره، در حال جان دادن است. بچه از شکمش بیرون افتاده، ولی هنوز به ناف مادر بند است. مادر و کودک را در پتویی پیچیده به سوی بیمارستان میبرند. اما بی فایده است، زیرا جسد بیجان آنها به بیمارستان میرسد. در خیابان زنبق، خمپاره درست خورده وسط جمع زنانی که جلوی خانه ها با یکدیگر صحبت میکرده اند. همه تکه تکه شده و گوشت هایشان به در و دیوار چسبیده است.
🌷خانه ها خراب شده و سقف ها فرو ریخته است. در خانه ای کودکی در گهواره تنهاست کودک را به مسجد جامع منتقل میکنند. در خیابان مقبل، میان اعضای خانواده ای که در حیاط غذا میخورده اند خمپاره ای فرود میآید. مادر که در آشپزخانه بوده سراسیمه به حیاط میآید و جای شوهر و فرزندانش، تکه پاره هایی از گوشت و استخوان را در حیاط و سرسفره میبیند و دچار جنون میشود. در کوی طالقانی، گلولهی خمپاره ای خانواده ای ده نفره را یک جا به شهادت میرساند از این خانواده بچه ۱۲ – ۱۰ ساله ای زنده میماند که از خانه بیرون بوده است.
🌷در بیمارستان غوغاست. اتاقها پر است از کشته و مجروح. هر کس دنبال گمشده اش میگردد. یکی دنبال زن و فرزند و دیگری دنبال پدر و یکی در پی مادر و خواهرانش. در جنت آباد (قبرستان خرمشهر) نیز وضع همینطور است. نمیتوان گفت کدام صحنه فجیع تر است، مشاهده مجروحی که در بیمارستان اعضایش قطع شده و در حال جان دادن است یا شهیدی که چشمانش از حدقه درآمده و دل و روده هایش بیرون ریخته است یا دیدن کیسه نایلونی از گوشت و استخوان که بازماندهی یک خانواده چند نفری است یا کودکانی که گریان در جستجوی والدین خود هستند…
🌷داستان خرمشهر همچنان ادامه دارد اما این بار از زبان راوی شهید بهروز مرادی....
📚 کتاب "خرمشهر در جنگ طولانی"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
📸شهید حسین دخانچی
📚ارزش جانبازی...
📝مخالفت خانواده ام وقتی علنی شد که از تصمیمم برای ازدواج با یک جانباز قطع نخاعی باخبر شدند! روی همین حساب هم بود که مهریه را نسبتا زیاد گرفتند تا شاید این ازدواج سر نگیرد.
ولی من که خیر دنیا و آخرت را هدف گرفته بودم،بدون هیچ مخالفتی مهریه تعیین شده را که 124 سکه بود،با حسین در میان گذاشتم. او هم که از عقیده ام مطلع بود،گفت مانعی ندارد.
اما خدا می داند که مهریه من،ارزش جانبازی او بود و بس؛که این بالاتریتن ارزش ها و مهریه هاست.
🔖منبع: نگین شکسته،ص37 و 39
#شهید_حسین_دخانچی
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
💠ماجرای جالب گفتوگوی شهید #محمدخانی با تکفیریها
یکی از بیسیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگم🔥.
🌷عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
🌷گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...»
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
🌷گفت: «به اونها بگو ما همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است...✊
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان..
بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.»❤️
کتاب «عمار حلب»، زندگینامهی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﻬﺮ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ
ﺣﯿﺎﻁ ﯾﮏ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﯿﺴﭙﺎﺭﻧﺪ .
ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻓﻠﺠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﮑﻮﻩ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻗﯿﻤﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ....
ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻫﺴﺘﻢ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ
ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻃﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺳﻢ
ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ، ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ
ﺍﻭ ﺷﻔﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ . ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﻭ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﻭ
ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ .
ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﻓﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ
ﻭﺳﻄﯽ ﺁﺭﻣﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻣﺤﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭﻡ
ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺎﻥ .
ﺯﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺷﻔﺎﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﯾﻘﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ
ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ .
ﺑﻪ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ
ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﺟﺎﺩﻩ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ، ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﮐﻪ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟
ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﯿﻢ، ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ
ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ
ﺁﻭﺭﻧﺪ . ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻡ.
شهید گمنام سلام... خوش اومدی...😔
به احترام شهدای گمنام این روایت رو برای دوستانتان ارسال کنید و برای شادی روی تمامی شهدای گمنام ۵صلوات بفرستید
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
نام : شهید سید حمید تقوی فر تولد : 6 / فروردین / 1338 محل تولد : اهواز شهادت : 6 / دی / 1393 محل شه
همسر شهید حاج حمید تقوی فر :
🌷چند سال پیش مشکلی برای خانواده پیش اومده بود، که بعد از پرس و جو و مشورت به این نتیجه رسیدم که برای حل آن مشکل یک روضه برای امام حسین ع در ماه محرم یا صفر در خانه خودمان برگزار کنم.🥰
وقتی این مسئله را با حاج حمید در میان گذاشتم،بسیار خوشحال شد 😍
و استقبال کرد و پرسید در مجلس عزای امام حسین ع که میخواهید برگزار کنید، چه دعایی قراره خوانده بشه؟!🤔
من چون به زیارت ناحیه مقدسه علاقه داشتم، سریع گفتم زیارت ناحیه مقدسه 🤩
🌷حاج حمید گفت: این که شما میگی خوبه و هر قدر هم زیاد خونده بشه، بازم خوبه،
ولی بهتره وقتی برای مردم برنامه ریزی میکنید بیشتر دقت کنی و خیلی چیزها رو از جمله وقت در نظر بگیری تا با خواندن دعای طولانی، اذیت نشوند، 😮
خدای ناکرده از شرکت در مراسم مذهبی زده نشوند. 😐
پرسیدم پیشنهاد شما چه دعایی هست؟!
حاج حمید گفتن: زیارت عاشورا.😇
🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
نام : شهید سید حمید تقوی فر تولد : 6 / فروردین / 1338 محل تولد : اهواز شهادت : 6 / دی / 1393 محل شه
🌺🍂🍃🍃🍃🍃🍃🍂
🔹 🌺🌺 🔹 🍂 🔹 🌺
#خاطرات_شهدا🌺
✨سفــره تجملاتی
☘مریم قرار بود برای خرید به فروشگاه برود ، من ازش خواستم دو متر سفره برای استفاده جهت مهمان بخرد، آنروز حاج حمید با مهمان وارد خانه شد. بعد از اینکه غذا آماده شد، مشغول آماده سازی وسایل شدم، که حاج حمید به آشپزخانه آمد و گفت سفره رو بدید پهن کنم.
🔹مریم دخترم سفره طلایی رنگی رو که تازه خریده بود به دست حاج حمید داد. حاج حمید نگاهی به سفره ی طلایی رنگ انداخت و گفت باباجون چرا این سفره رو خریدی❓این سفره رنگش خیلی تجملاتی و اشرافی هستش.
🔹مریم در جواب حاج حمید گفت: بابا من اصلا به رنگش توجه نکردم، بلکه به جنسش که ضخیم بود توجه کرده بودم.
👈🏻حاج حمید ادامه داد که تجملات یواش یواش وارد زندگی آدم میشه، طوری که باعث میشه پا روی افراد ضعیف بذارید👉🏻
🔹من هم وقتی دیدم حاج حمید ناراحت شده، همون سفره ی قبلی رو به دستش دادم و هیچوقت از اون سفره استفاده نکردم.
✍🏻راوی: همسر شهید
#سیدحمید_تقوی_فر🌹
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
نام : شهید سید حمید تقوی فر تولد : 6 / فروردین / 1338 محل تولد : اهواز شهادت : 6 / دی / 1393 محل شه
#شهید_سید_حمید_تقوی_فر
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
کنار شهرک محل زندگیمان باغ سبزیکاری بود، هر از گاهی حاج حمید به آنجا سَری میزد به پیرمردی که آنجا مشغول کار بود کمک میکرد، یکبار از نماز جمعه برمیگشتیم که حاجحمید گفت :
بنظرت سَری به پیرمرد سبزیکار بزنیم از احوالاتش با خبر بشیم؟!
مدت زیادی بود که به خاطر جابجایی خبری از او نداشتیم، زمانیکه رسیدیم پیرمرد مشغول بیل زدن بود، حاجحمید جلو رفت بعد از احوالپرسی، بیل را از او گرفت مشغول بیل زدن شد، پیرمرد سبزیکار چند دستهسبزی به حاجحمید داد، سبزیها را پیش من آورد و گفت:
این سبزیها را بجای دست مزد به من داد، گفتم : ازخانمم میپرسم اگر نیاز داره بر میدارم، گفتم : نه سبزی احتیاج نداریم، در ضمن شما هم که فی سبیل اللّه کار کردی.
بعد از شهادتش یکی از همسایهها به پیرمرد گفته بود که حاجحمید شهید شده، پیرمرد با گریه گفته بود من فکر کردم اون آدم بیکاری است که به من کمک میکرد، اصلاً نمیدونستم شغلی به این مهمی داره و سردار سپاهه.
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#ادامه دارد ...
رفاقت با شهدا
نام : شهید سید حمید تقوی فر تولد : 6 / فروردین / 1338 محل تولد : اهواز شهادت : 6 / دی / 1393 محل شه
علی الیاسری فرمانده گردانهای سرایای خراسانی عراق :
یکی از فعالیت ها و هدایتهای این مجاهد و فرمانده دلاور در سال 1996 و عملیات مهمی بود که در عراق انجام شد و توانست ریشه حزب بعث را در عراق نابود کند .
این شهید والامقام در زمان وجود داعش نیز با رشادت ها و فرماندهی بی بدیل خود توانست مانع از رسیدن داعش به اهداف شومش شود .
ایشان در زمانی که داعش در حال پیشروی به سمت بغداد بود ، در آمرلی و جرف الصخر توانست داعش را از بین ببرد و آن مناطق را آزاد کند و همچنین نیروهای مقاومت را در منطقه بلد سازماندهی و برای دفاع آماده کرد .
#شهید_سید_حمید_تقوی_فر 🌸✨
#ادامه دارد ...
رفاقت با شهدا
نام : شهید سید حمید تقوی فر تولد : 6 / فروردین / 1338 محل تولد : اهواز شهادت : 6 / دی / 1393 محل شه
🕊🍂🍂🕊
#سیره_شهدا 🌺
شهید تقوی در جبهه دعای #ابوحمزه_ثمالی را از حفظ در قنوت نمازش میخواند.
همیشه نشسته میخوابید و پایش را دراز نمیکرد.
یک بار از او پرسیدم:حاج حمید ، چرا این کار را انجام میدهید؟؟
جواب داد: در محضر چه کسی بخوابیم؟، ما اینجا با بهترین بندگان خدا زندگی میکنیم.
من پایم را جلوی شما دراز کنم!!؟
🌹 #شهید_حمید_تقوی_فر
" اوقاتتون _ شهدایی
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از نایت کویین
4_5782984945064478760.mp3
12.58M
🦚جان جانان 2🦚
🎉به مناسبت
🎊#ولادت_امام_زمان_علیه_السلام🎊
باصدای: #حامد_جلیلی
✨#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_و_النصر_بحق_مولاتنا_زینب_کبری_سلام_الله_علیها✨
🌸دوستان را میهمان کنید 🌸👇
💫💫💫💫💫
https://eitaa.com/joinchat/1758068790Cb493204a3a