#طنز_جبهه😃😀
●توی سنگر هر کس مسئول کاری بود.
یک بار خمپاره ای آمد و خورد کنار سنگر ... به خودمان که آمدیم ، دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است.
●نمیتوانست درست راه برود . از آن به بعد کارهای رسول را هم بقیه بچه ها انجام دادند ..
●کم کم بچه ها به رسول شک کردند ، یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش .
صبح بلند شد ، راه افتاد ، پای چپش لنگید !
سنگر از خنده بچه ها رفت روی هوا !!
تا میخورد زدنش و مجبورش کردن تا یه هفته کارای سنگر رو انجام بده . 😂😂😂
●خیلی شوخ بود ، همیشه به بچه ها روحیه می داد ، اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت.
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
✨یه زمانی #FaceApp نبود،
جوونامون اینطوری پیر میشدن!
✍پ ن : این عکس شهید مهدی باکری را در اوج خستگی نشان می دهد، همسر وی درباره این عکس گفته است:
آقا مهدی که جوان 28 ساله بود در این عکس مثل یک پیرمرد 50 ـ 60 ساله افتاده است!
این عکس تمام خستگی آقا مهدی را بعد از عملیات نشان میدهد
معلوم است که 3 ـ 4 شب و روز استراحت نکرده، طوری که دیگر چشمهایش از خستگی باز نمیشود
با توجه به زمینه این عکس فکر میکنم منطقه غرب و عملیات حاج عمران باشد...
#شهید_مهدی_باکری 🌹
#کجایند_مردان_بی_ادعا
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
امروز سالروزی شهیدی است که به ثروت میلیاردی اش پشت پا زد و مدافع حرم شد.
#شهید_حسینعلی_پورابراهیمی
#شهید_مدافع_حرم
#فرزندان_شهید
#هدیه_به_شهدا_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#معجزه_شهيد
#بچهام_را_بگير_عليرضا...!!
🌷يك روز براى خريد از خانه بيرون رفتم. تنها دخترم زينب را ترسيدم در خانه تنها بگذارم. دختر بچههاى همسنوسالش توى كوچه بودند. گفتم: توى كوچه باش و با بچهها بازي كن.
🌷دلشوره داشتم. موقع بازى شيشه دست زينب را پاره مى كند و زينب خون را كه مى بيند جيغ مى كشد. زن همسايه با صداى گريه زينب به كوچه مى آيد، زينب را بغل ميكند و به طرف خانه ما مى دود بچهها مى گويند كه مادر زينب رفته بازار خريد. زن همسايه همينطور با همان چادر خانگى فقط مقدارى پول برميدارد و زينب را بيمارستان مى برد، دست زينب را بخيه ميزند، پانسمان ميكند و به خانه مى آورد همينكه وارد كوچه مى شود منم سر رسيدم. ازينكه اين طور همسايهاى دارم هم خوشحال هم ناراحت از گريه زينب..
🌷شب پدر زينب ، شوهر شهيدم ، به خواب زن همسايه مى آيد و تشكر مى كند مى گويد: از من چه ميخواهى زن همسايه ميگويد از خدا بخواه هميشه هواى ما و بچههايم را داشته باشد. شهيد مى گويد باشد آن دنيا هم برايت شفاعت خواهى مى كنم. زن متعجب فردا به خانه ما آمد و قصهاش را تعريف كرد و گفت كه بخدا من نه براى اين ، كار انجام دادم بلكه بچههاى شهدا رو دوست دارم.
🌷چند ماه بعد زن همسايه به مسافرت مى رود و در كنار يك رودخانه براى استراحت و تفريح چادر ميزنند، يك وقت متوجه مى شوند دختر كوچكشان نيست با دلشوره و دلهره به كنار رودخانه مى روند كه جيغ دختر و كشيده شدنش داخل رودخانه يكى مى شود، سرعت آب زياد بود بطورى كه كسى حتى پدر دختر جرئت پريدن داخل آب را نداشت ، ناگهان مادر ياد شهيد افتاد و با نام شهيد را صدا زد، پدر دختر بالاى سر او رفت و گفت: اين مسخره بازيها چيه؟! كي رو صدا مى كنى؟! زن همينطور بى اعتنا به شوهرش شهيد را صدا مى زند، " بچهام را بگير عليرضا ، خودت گفتى هر وقت گير كردى صدام كن " مرد دوباره سر همسرش فرياد مى كشد.ناگهان دختر به حاشيه رودخانه به يك شاخه گير مى كند و سالم از آب بيرون مى آيد.
🌷مرد خجالت زده و زن با غرور دخترش را بغل مى كند و فرياد مى زند؛ "عليرضا رو سفيدم كردى، ممنونم شهيد " و دخترش را ميبوسد و زار زار گريه مى كند.
🌷مرد شرمنده هست مثل آنهايى كه روى داشبورد ماشين هايشان بر چسب زدند كه نوشته؛" #شهدا_شرمندهايم "
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
*شهیدی که امام سجاد(ع) وعده شهادتش را داده بود*🕊️
*شهید محمد مسرور*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۶۶
تاریخ شهادت: ۱۶ / ۱۱ / ۱۳۹۴
محل تولد: شیراز / کازرون
محل شهادت: حلب / سوریه
🌹همسرش← *سر مزار قبور شهدای گمنام به درخواست ایشان صیغه محرمیت را خواندیم🎊* ایشان یک دسته کلید به من دادند که روی آن *یا فاطمه الزهرا(س)* حک شده بود🌷
بعد از شهادتش در وسایلش در حوزه علمیه دفتری بود که صفحه اول آن نوشته بود *تا قبل از مرگم دست زدن به دفتر شرعا حرام است*✨ خواب هایش را در دفترچه اش نوشته بود *خوابی که امام سجاد نوید شهادتش را داده بود*🌷خوابی که امام حسین گفته بود زیارت عاشورا را با توجه بخوان🌷و خوابی که محمد از آقا امیرالمومنین در برابر قاتلش دفاع کرده بود🌷وخواب هایی دیگر از ائمه وشهدا *او طبق خواب هایش به طرز عجیبی از طریق تیپ امام سجاد (ع) به سوریه اعزام شد*🕊️ *تا از دختر امیرالمومنین (ع) دفاع کند*🌷همرزم← شب شهادتش محمد میخواست غسل شهادت کند *گفتیم ما در این سرما نمیتوانیم نفس بکشیم تو میخواهی غسل شهادت کنی؟💦* با مقداری آب غسل شهادت کرد🕊️ وقتی محمد اولین تیر را که خورد یک *یا حسین* بلند گفت و روی زمین افتاد🥀 *او با نشانه هایی از حضرت مادر(س) با تیری به سینه و پهلویش*🥀🖤شربت شهادت را نوشید🕊️🕋
*طلبه شهید محمد مسرور*
*شادی روحش صلوات*
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊