eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
657 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
"جان"امانتی است که بایدبه "جانان"رساند. اگرخود ندهی،می ستانند. فاصله هلاکت و شهادت همین خیانت در امانت است... آوینی 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ... ڪمی از شب را می ‌خوابیدند و سحرگاهان استغفار می‌کردند ... سوره ذاریات آیه۱۸ حاج قاسم سلیمانی 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️سردار سلیمانی: آخرین بار شهید همدانی راچندساعت قبل از شهادت دیدم. شخصیت خاصی داشت. او مطلع بود از شهادتش به من گفت بیا یک عکس بگیریم شاید این عکس آخر ما باشد وقتی این حرف را زد تکانی خورد 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو شهید یکی در و یکی در شهید حمیدرضا زمانی و شهید میثم مدراوی 🌹اللهم الرزقنا....🌹 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عظیم ترین نعمت خداوند را نعمت ولایت می دانم، و استحکام در پیوند با ولایت را ضمانت بخش و عاقبت بخیری میپندارم. 🌷 🌷 سلام 💜 اللهم عجل لولیک الفرج💜 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش علی هست🥰✋ *صیادی که ترور شد*🕊️ *شهید علی صیاد شیرازی*🌹 تاریخ تولد: ۲۳ / ۳ / ۱۳۲۳ تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱ / ۱۳۷۸ محل تولد: درگز / خراسان محل شهادت: تهران 🌹 *صبح شنبه21 فروردین، وقتی كه او فرازهای آخر دعای عهد را زمزمه می‌ كرد📿 مقابل خانه ‌اش🚪منافقی در لباس رفتگر🧹 در كمین او نشسته بود*🧹 لحظه ی موعود فرا رسید. *ساعت 6:45 در باز شد🚪 و ماشین تیمسار بیرون آمد*🚖 او منتظر ماند تا فرزندش مهدی در پاركینگ را ببندد و به او برسد🌷 معمولاً سر راهش او را هم به مدرسه می‌ رساند🪟 *مرد ناشناس در پوشش كارگر رفتگر🧹 به محض خروج امیر صیاد ‌شیرازی از منزل🚪و در حال سوار شدن به اتومبیل خود🚖 به او نزدیک شد*🧹 تیمسار شیرازی وقتی متوجه آن مرد رفتگرنما شد🧹 منتظر ماند تا او خواسته ‌اش را بیان كند🍂 *مرد مهاجم پاكت نامه‌ ای را به دست تیمسار صیاد ‌شیرازی داد تا آن را بخواند*📃تیمسار در حال بازكردن پاكت بود📃 *كه ناگهان مرد ناشناس با سلاح خودكاری كه پنهان كرده بود🥀او را هدف چند گلوله از ناحیه ی سر🥀 سینه🥀 و شكم🥀 قرار داد💥 و از محل حادثه گریخت*🍂 پیكر غرق به خون تیمسار *ابتدا به بیمارستان فرهنگیان و سپس به بیمارستان 505 ارتش منتقل شد🏥 اما سر انجام براثر شدت جراحت🥀به شهادت رسید*🕊️🕋 *سپهبد شهید صیاد شیرازی* *شادی روحش صلوات*💙🌹 Zeynab:Roos..🖤💔
شهید صیاد شیرازی در دوران کودکی به بیماری مبتلا می‌شود که مادر ایشان برای شفا گرفتن، نزد حضرت رضا علیه السلام می‌روند. این کودک پس از مدتی از حال رفته و مادر به صورت بغض‌آلود رو به حضرت رضا(ع) می‌کند و می‌گویند:«حاشا به کرمت». در همین دوران مادر نیز غش کرده و در عالم رویا می‌بیند سید بزرگواری به او می‌فرماید که «نگران علی نباش». پس از این گفتگو مادر با صدای با صدای گریه کودک از خواب و این رویا برمی‌خیزد. بارها شنیده‌ایم که خود شهید صیاد شیرازی گفته است من شفایافته دست امام رضا علیه السلام هستم. 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
یک روز در یکی از قرارگاه های صیاد از من پرسید: «فلانی! میزان شرکت رزمنده ها در نماز جماعت به چه صورت است؟» گفتم: «اکثر رزمنده ها در نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشاء شرکت می کنند، ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت صبح کم است.» ایشان گفت: «به همه اعلام کن که فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند.» و من این کار را کردم. صبح همه در حسینیه حاضر شدند و صیاد بلند شد و گفت: «برادران! شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید، ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان، شما را به نماز جماعت می خواند، توجه نمی کنید!» این کار خیلی حاضران را تحت تاثیر قرار داد. 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
روایت آخر مهاجم ناشناس در پوشش کارگر رفتگر به محض خروج امیر صیادشیرازی از منزل و در حال سوار شدن به اتومبیل خود، به وی نزدیک شد. تیمسار شیرازی وقتی متوجه آن مرد رفتگرنما شد، منتظر ماند تا او خواسته اش را بیان کند. مرد مهاجم پاکت نامه ای را به دست تیمسار صیاد شیرازی داد تا آن را بخواند. تیمسار در حال بازکردن پاکت بود که ناگهان مرد ناشناس با سلاح خود کاری که پنهان کرده بود، وی را هدف چند گلوله از ناحیه سر، سینه و شکم قرار داد و از محل حادثه گریخت. براساس اظهارات شاهدان، مهاجم فراری پس از تیراندازی به طرف خودروی پیکان که در فاصله چند متری منزل تیمسار صیاد شیرازی توقف کرده بود، دوید و به کمک هم دست خود از محل گریخت... پیکر غرق به خون تیمسار صیادشیرازی ابتدا به بیمارستان فرهنگیان و سپس به بیمارستان 505 ارتش منتقل شد؛ اما سرانجام براثر شدت جراحت به شهادت رسید... 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی. خدایا! تو خود می دانی که همواره آماده بوده ام آن چه را که تو خود به من دادی، در راه عشقی که به راهت دارم، نثار کنم. اگر این نبود، ان هم خواست تو بود. پروردگارا! رفتن در دست تو است؛ من نمی دانم چه موقع خواهم رفت، ولی می دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده است بجنگم تا به فیض شهادت برسم. از پدر و مادرم که حق بزرگی برگردنم دارند، می خواهم که مرا ببخشند؛ من نیز همواره برایشان دعا کرده ام که عاقبت به خیر شوند. از همسر گرامیو فداکار و فرزندانم می خواهم که مرا ببخشند که کمتر توانسته ام به آن ها برسم و بیشتر می خواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا کرد. از وصیت  نامه 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پدر شهید : مامعمولا خیلی درسال به مسافرت میرفتیم ، البته بعد از شهادت بابک مخطل شد. موقع که ما ازشهر خارج میشدیم، بابک تازه زبان باز کرده بود تازه صحبت میکرد ... بااون زبانش شیرینش میگفت : "برای سلامتی لاننــده و مسافران صلوات بفرستید ...😍😭" این دیگه شده بود مُلای ماشینمون... همه میگفتند: " اقا این مُلای ماشینمون کجا رفت؟؟ملا کجا رفتی ؟؟😅😍" سریع میومد میگفت: " بابا بامن هستند؟؟!" میگفتم : "بله باتوهستند. " میگفت : "صلوات بفرستم؟؟"😭💔 میگفتم :" اره بابایی صلوات بفرست... "😭😭 حالا وقتی ازشهر خارج میشیم میخوایم بریم مسافرت، جای بابک رو خالی میبینیم هممون... 😭 میگیم بابک اونموقع تو صلوات میفرستادی برای سلامتی همه مسافرین و راننده و خودمون، الانم که در نزد خدایی، شفاعتمون کن، حافظمون باش پسر گلم...😭💔 🕊ڪلــنا عباســڪ یا زیــنب🕊 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفاقت با شهدا
#خدا پدر شهید : مامعمولا خیلی درسال به مسافرت میرفتیم ، البته بعد از شهادت بابک مخطل شد. موقع که
خلاصه زندگی نامه داداش بابک🙃 داداش بابک اهل رشت بود ولی اصالتا ترک😍 به زبون ترکی و انگلیسی و عربی مسلط مسلط بود بعد عاشق نماز شب بود هیچ وقت نماز شبش ترک نمیشد عاشق قران خوندن بود عاشق خانوادش بود الان بهش لقب شهید لاکچری رو دادن از بس که زیبا بود😍 همه ما رو خواهر خودش میدونه🙃 هرجام ازش کمک بخوایم کمک میکنه متولد ۱۳۷۱ بود و ۲۷ ابان ۱۲۹۶ توی عملیات ازاد سازی بوکمال سوریه شهید شد چوم عاشق امام رضا بود دقیقا ظهر شهادت امام رضا شهید شد😍 شب قبل از شهادتشم فرماندشو صدا زد گفت من فردا شهید میشم فرماندم گفت بابک برو بخواب چرت نگو🙂😔😔 🕊ڪلــنا عباســڪ یا زیــنب🕊 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
#خدا پدر شهید : مامعمولا خیلی درسال به مسافرت میرفتیم ، البته بعد از شهادت بابک مخطل شد. موقع که
💕 همرزم‌شهید‌نورے💕به‌نقل‌از‌فرمانده گردان‌مۍ‌گوید: نصف‌شب‌بابڪ💕‌فرمانده‌رو‌بیدار می‌کنہ،ومیگہ‌من‌فردا‌شهید‌میشم، بہ‌خانواده‌ام‌بگو‌حلالم‌ڪنن. فرمانده‌میگہ:‌حرف‌الکے‌نزن‌برو‌بزار بخوابیم. می‌خوابہ‌و‌خواب‌می‌بینہ‌کہ بابڪ💕شهید‌شده‌و‌از‌خواب می‌پره.‌پیش‌خودش‌میگہ‌نکنہ‌فردا‌بابڪ💕شهید‌بشہ.‌نقشہ‌میکشہ‌که صبح‌به‌راننده‌پشتیبانے‌بگہ‌به‌یہ‌بهانہ ای‌بابڪ‌رو‌با‌خودش‌ببره‌عقب‌و‌یہ جایی‌جاش‌بزاره.دوباره‌می‌خوابہ. صبح‌از‌خواب‌بیدارش‌می‌کنن‌و‌میگن باید‌آتش‌بریزیم‌رو‌سر‌دشمن...تو‌این شلوغی‌ها نقشہ‌اش‌یادش‌میره... چند‌ساعت‌بعد... خمپاره‌می‌خوره‌بہ‌ماشینۍ‌‌کہ‌بابڪ💕کنارش‌بوده... بابڪ💕بہ‌شدت‌از‌ناحیہ‌پا‌مجروح‌می شہ...😔 قصد‌داشتند‌بابڪ💕را‌با‌آمبولانس‌بہ عقب‌برگردانند‌کہ... آمبولانس‌راه‌رو‌گم‌مۍ‌کنہ... وچند‌ساعت‌بعدبابڪ💕 شهید‌میشہ...🕊 انگار‌همہ‌چیز‌دست‌بہ‌دست‌هم‌دادند کہ‌بابڪ💕1396/۸/۲۷ درست‌ظهر‌شهادت 🖤‌امام‌رضا(ع)🖤 بااینڪہ‌حتے‌از‌اولین‌اعزامش‌بہ‌سوریہ یڪ‌ماه‌هم‌نگذشته‌بود‌شهید‌بشه... آری.‌یار‌را‌عاشق‌شوۍ‌آخر .......شــــهـــیـــدت....... می‌کند. شهید‌بابڪ نورے💕به‌غزال امام‌رضا💕معروف‌است چون‌از‌دوستداران‌امام‌رضا💕‌بود‌و درست‌ظهر‌شهادت امام‌رضا💕شهید‌شد. 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهداهمیشه آنلاین هستند کافیه دلت رو بروزرسانی کنی اون موقع میبینی که در تک تک لحظات درکنارت بودند و هستندو خواهندبودهرروز زنده نگاه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. صبحتون شهدایی 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 ✨ @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌸مادرِ حسن دانشجوی پزشکی بود و تک پسر خانواده رفت جبهه و شد چون توی معرکه ی جنگ شهید شده بود ، نیازی به غسل و کفن نداشت و با همون لباس خونی دفنش کردند وقتی شهید رو گذاشتند توی قبر ، مادرش گفت : خودم می خوام برم توی قبر و برای بچه ام تلقین بخونم مادر وارد قبر شد. تا دستاش رو گذاشت روی سینه ی پسرش ، دید سینه اش پر از خون لخته شده است مادر میگه: اون لحظه جگرم آتش گرفت. سرم رو آوردم بالا تا به خاطر این درد داد بزنم اما یهو چشمم خورد به پدر و مادرها ، و جوونایی که بالای قبر ایستاده بودند... با خودم گفتم: اگه من الان از غصه داد بزنم، دلِ پدر و مادرها خالی بشه و بچه هاشون رو نفرستن جبهه ، یا اگه داد بزنم و این جوونا بترسن و دیگه نرن جبهه از اسلام دفاع کنن ، فردای قیامت جواب این گناه رو چی بدم... بغضم رو فرو خوردم . سرم رو بردم کنار گوش پسرِ شهیدم و آروم گفتم: عزیزم برو! فقط سلام منو به حضرت زینب(س) برسون ... زینب(س) خودش مادر شهیده ، می دونه من چی کشیدم... . 🌸مادرِ شب بود که غلامحسین اومد خونه . بهم گفت: مادر برا خداحافظی اومدم ... اون شب برا پسرم ماهی پلو درست کرده بودم. غلامحسین اومد سر سفره نشست و شروع کرد به خوردن. اما دیدم توی فکره ... علت رو که پرسیدم گفت: مادر! امشب من پیش شما ماهی می خورم ، فردا ماهی ها منو می خورن ... پسرم رفت و فردا توی خلیج فارس به دست آمریکایی ها شهید شد ... و هنوز جنازه اش برنگشته ... . دیگه هیچی نمیگم رفقا فقط برا سلامتی ام البنین های کشورمون دعا کنین... 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 ✨ @baShoohada
💠 (ع)💠 🍃يكبار احمدآقا بچه ها را به برد. بچه ها هم خيلى شيطنت مى كردند. خيلى براى سفر اذيت شد. اما مى گفت: «بسيار زيارت بر بود.» گفتم: «براى شما كه فقط اذيت و ناراحتى و ... بود. اما احمدآقا فقط از بركات اين سفر و زيارت (ع) مى گفت. ما نمى دانستيم كه احمدآقا در اين سفر چى ديده! چرا اينقدر از اين تعريف میكند. 🍃اما بعدها در دفترچه كه از او به جا مانده بود ماجراى عجيبي را درباره اين سفر خوانديم: «وقتى در بودم (به خاطر بدحجابى ها و...) خيلى ناراحت شدم. تصميم گرفتم كه وارد حرم نشوم. به خاطر ترس از نگاه كردن به نامحرم. كه آقا به ما فهماندند كه مشرف شويد به داخل حرم.» در جاى ديگرى درباره همين سفر نوشته بود: «در روز سه شنبه ٨/١٣ در بودم. از ساعت نه و سى دقيقه الى يازده حال بسيار خوبى بود. الحمدالله.» 📚 ، صفحه ۵۳ الی ۵4 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 ✨ @baShoohada