#السلام علیک یا ثارالله
خاطره ای از سال هایی نه چندان دور
----- ۶۱/۲/۲۰ شلمچه **
بعثی های عراقی در حالیکه یک دستم ترکش ودیگری موج انفجار خورده وخونریزی داشت با سیم تلفن از پشت محکم بستند و با تعداد دیگری که آنروز در منطقه شلمچه اسیر شده بودیم ، بطرز وحشیانه ای داخل کامیونی پرت کرده و به سمت بصره حرکت دادند . یکی از بچه های زخمی در همان کامیون از شدت جراحت و تشنگی بشهادت رسید و بعثی ها هم عین خیالشان نبود . دم غروب بود یکراست ما را به پادگانی در شهر بصره بردند (بعثی ها خیلی از گروه های دیگر اسرا را بعد اسارت قبل از اعزام به بغداد و اردوگاه در شهر می گرداندند و مردم هم با سنگ و دمپایی و آب دهان و....از اسرا پذیرایی می کردند ) . زمانی که به پادگان وارد شدیم با کابل و مشت ولگد بعثی ها پذیرایی شدیم و داخل اتاق بزرگی جای دادند در حالیکه بیشترمان زخمی و مجروح بودیم تا ساعتها از دادن قطره ای آب به ما امتناع کردند و پاسخ درخواست آب ، مشت و لگد و ناسزا بود که نثارمان می کردند . زمانی هم که آب آوردند برای تبلیغات و موقع فیلمبرداری خبرنگاران بود . بعضی از بچه ها را که پشت پیراهن خود مسافر کربلا یا کربلا نوشته بودند میزدند و یا به هم نشان داده و می خندیدند . شب اول یکی از بچه های مجروح گلویش تیر خورده و شدیدا خونریزی داشت و کاری هم از دستمان برنمی آمد هرچه از بعثی ها خواستیم دکتر بیارند یا او را برای درمان ببرند توجهی نکردند تا اینکه بشهادت رسید و صبح پیکر مطهرش را از آنجا بردند. ومارا هم پس از سه روز بعد از باز جویی های مکرر ، همراه با ضربات کابل و مشت و لگد به بغداد منتقل کردند . ۹۶/۸/۱۰ برای سفر کربلا (پیاده ) رفتیم مرز شلمچه ، غروب بود به محض ورود به خاک عراق در مرز شلمچه یک نفر عراقی شیک پوش جلویمان ظاهر شد و مترجمی که همراه وی بود با اشاره به او گفت : حاج آقا ایشان تقاضا دارند امشب در منزلشان در بصره استراحت کنید و بعد از صرف شام و استراحت شبانه فردا صبح برای زیارت کربلا شما را به ترمینال می رسانیم . بعد از مشاهده اصرار آنها و هماهنگی با خانواده دعوت آنها را پذیرفتم و طرف عراقی در حالی که احساس خوشحالی از جواب مثبت ما را در چهره اش بخوبی مشاهده می کردم با عزت و احترام خاصی ما را تا پیش خودرو مدل بالایی که برای انتقال ما به بصره آماده کرده بود ، برد و بعد از مسافتی نیم ساعتی در شهر بصره جلو درب منزلی با استقبال بزرگان خانه ، خانواده ام را به محل اسکان زنان و خودم و چند نفر دیگر را در قسمت مخصوص مردان جای دادند و آب و چای آوردند. گفتند : حمام آماده است . جورابهایمان را که در آورده بودیم ناگهانی برداشتند و شستند و روی بند انداختند . بلافاصله بعد از نماز سفره انداختند ، بهترین غدایشان را برایمان تهیه کرده بودند . تکان می خوردیم می گفتند : بفرمایید چی میل دارید ؟ بعد از غذا خودشان نشستند نیم خورده ما را خوردند و بعد از چای . در اتاق دیگری برای مراسم زیارت عاشورا دعوت کردند و بعد از مراسم ، نیز تشک و پتو برای خواب آوردند . صبح بعد از نماز و پس از صرف صبحانه هم ما را با بهترین خودروهای تهیه شده به ترمینال شهر بردند که از آنجا به نجف برویم . عراقیها در همه این مدت با تکریم و احترام خاص خود نسبت به زوار امام حسین(ع) عشق وصف نشدنی خود را به امام حسین (ع) نشان می دادند و همان شب به یاد اسارت و نحوه پذیرایی بعثی ها افتادم و گفتم: خدایا شکرت ، امام حسین ممنونم و شهدا ممنونیم که راه کربلا را برایمان باز کردیدو سال ۱۳۶۱ آنطوری آوردنم بصره و این روزها اینطوری و این همه عزت و احترام به برکت خون شهداست ، همانهایی که در شب عملیات پشت پیراهن خود نوشتند مسافر کریلا ، راه قدس از کربلا .... خدایا شکر. یادش بخیر . شادی ارواح مطهر شهدا و امام شهدا صلوات . یا حسین . یا حسین .
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baashoohada
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام 🌹
#اگه دلهاتون امام رضایی شد التماس دعا
🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃
http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨