#بسيجى_بى_باك
🌷امروز تصمیم گرفتم داستانی از آن روز های داستان ساز را که از پدرم شنیده ام برایتان نقل کنم . که خودم اسم آن را بسیجی بی باک می گذارم. در یکی از روزهای جنگ در یکی از آن عملیات های سنگین و پر تلفات یکی از فرماندهان که البته رشادت های زیادی آفریده بود به طور وخیمی آسیب می بیند.
🌷سربازان سریعاً او را با آمبولانس به بیمارستانی در خرمشهر می رسانند ولی به دلیل جراحات عمیق و کمبود امکانات در آن بیمارستان مجبور می شوند که فرمانده را خیلی فوری به اهواز منتقل کنند طوری که یکی از پرستاران همراه می گوید راننده ی آمبولانس پدال گاز را تا انتها فشار داده بود و با تمام سرعت در جاده پیش می رفت تا مبادا فرمانده شهید شود.
🌷سرانجام به بیمارستان امام خمینی اهواز می رسند و پزشکان حال فرمانده را خیلی وخیم می بینند طوری که امکانات موجود در بیمارستان اهواز را برای مداوای حال فرمانده کافی نمی دانند و می گویند که باید مجروح را خیلی سریع به تهران انتقال دهند وگرنه امکان شهادت وجود دارد. راننده ی آمبولانس به همراه پرستاران فرمانده را در آمبولانس می گذارد و به طرف فرودگاه حرکت می کند ولی وقتی به آنجا می رسد می گویند که هواپیما روی باند پرواز است.
🌷در همین موقع راننده ی آمبولانس سوار ماشین می شود و به طرف باند پرواز حرکت می کند و با تمام سرعت به طرف هواپیما حرکت می کند در همین حال اخطار برج مراقبت را می شنود ولی باز هم به راه خود ادامه می دهد و از زیر بال هواپیما به جلوی آن می رود و هواپیما را مجبور به توقف می کند در همین حال چند جت جنگنده در هوا برای اسکورت هواپیما چرخ می زدند.
🌷سرانجام این هواپیما دور می زند و اول باند برمی گردد و بعد از اینکه مجروح را سوار می کند پرواز می کند و در تمام این مدت جت های جنگنده در آسمان انتظار می کشیدند. این بسیجی با این کارش لقب بسیجی بی باک را به خودش اختصاص می دهد.
🔰 این ماجرا یک داستان واقعی از خاطرات یک رزمنده ی پرستار حاضر در واقعه می باشد.
❌❌ خدا را سپاس كه از اين دست بسيجى هاى بى باك امّا گمنام زيادند.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊