🔸خيلي دوست داشتم عبدا... را دامادكنم . چند بار به اوگفتم : بابا جان ازدواج كن .
🔹درجوابم ميگفت : « پدرجان انشاا... هروقت جنگ تموم شد و به پشت جبهه برگشتم ازدواج ميكنم » .
هرموقع كه به مرخصي ميآمد خواسته ام را تكرار ميكردم . يك روزكه به مرخصي آمد
🔹گفتم : باباجان آرزودارم تازنده ام دامادي تورا ببينم .
🔸گفت :« حالازوده » .
🔹 به شوخي گفتم : اگه درانتخاب همسر مشكل داري به دخترايي كه از مدرسه بيرون ميان نگاه كن، هركدومو كه پسنديدي بگو تا برات خواستگاري كنم .
🔸درجوابم گفت : « باباجان چشمي كه بخواد به دختر مردم نگاه كنه، باانگشت بيرونش ميارم وزير پا له میکنم .
#شهیدعبدللہشهروی
🥀🕊 @baShoohada 🕊