eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
662 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷از شهدا خجالت مےڪشم 🔶 یڪ شب موقع دعاے توسل، صداے ناله‌هاے آن برادر به قدرے بلند بود ڪه باعث قطع مراسم شد. او از خود بے خود شده بود و حرف‌هایے را با صداے بلند به خود خطاب مےڪرد. 🔷مے‌گفت:‌ «اے خدا! من ڪه مثل این‌ها نیستم. این‌ها معصوم اند، ولےتو خودت مرا بهتر مے شناسے… من چه خاڪے را سرم ڪنم؟ اے خدا!» 🔶سعے ڪردم به هر روشے ڪه مقدور است او را ساڪت ڪنم. حالش ڪه رو به راه شد در حالے ڪه اشڪ هنوز گوشه ے چشمش را زینت داده بود، گفت: «شما مرا نمے‌شناسید. من آدم بدے هستم. خیلے گناه ڪردم، حالا دارد عملیات مے‌شود. من از شما خجالت مےڪشم، از معنویت و پاڪے شما شرمنده مے‌شوم…» گفتم: «برادر تو هر ڪه بوده‌اے دیگر تمام شد. حالا سرباز اسلام هستے. تو بنده ے خدایے. او توبه همه را مےپذیرد…» 🔶نگاهش را به زمین دوخت. گویا شرم داشت ڪه در چشم ما نگاه ڪند. گفت: «بچه‌ها شما همه‌اش آرزو مےڪنید شهید شوید، ولےمن نمے‌توانم چنین آرزویےڪنم.» تعجب ما بیشتر شد. پرسیدم: «براے چه؟ در شهادت به روے همه باز است. فقط باید از ته دل آرزو ڪرد.» او تعجب ما را ڪه دید، گوشه‌ ے پیراهنش را بالا زد. از آن چه ڪه دیدیم یڪه خوردیم. تصویر یڪ زن روے تن او خالڪوبے شده بود. 🔷مانده بودیم چه بگوییم ڪه خودش گفت: «من تا همین چند ماه پیش همه‌ش دنبال همین چیزها بودم. من از خدا فاصله داشتم. حالا از ڪارهاے خود شرمنده‌ام. من شهادت را خیلے دوست دارم، اما همه‌ش نگران ام ڪه اگر شهید شوم، مردم با دیدن پیڪر من چه بسا همه ےشهدا را زیر سوال ببرند. بگویند این‌ها ڪه از ما بدتر بودند…» 🔶بغضش ترڪید و زد زیرگریه. واقعاً از ته دل مے‌سوخت و اشڪ مے‌ریخت. دستے به شانه‌اش گذاشتم و گفتم:‌ «برادر مهم این است که نظر خدا را جلب نماییم همین و بس.» سرش را بالا گرفت و در چشم تک‌تک ما خیره شد. آهے ڪشید و گفت: «بچه‌ها! شما دل پاڪے دارید، التماس‌تان مےڪنم از خدا بخواهید جنازه‌ اے از من باقے نماند. من از شهدا خجالت مےڪشم… .» آن شب گذشت. حرف‌هاے او دل ما را آتش زده بود.حالا ما به حال او غبطه مے‌خوردیم. دل با صفایے داشت. یقین پیدا ڪرده بودیم ڪه او نیز گلچین خواهد شد. خدا بهترین سلیقه را دارد. 🔷شب عملیات یڪے از نخستین شهداے ما همان برادر دل سوخته بود. گلوله ے خمپاره مستقیم به پیڪرش اصابت ڪرد. او براے همیشه مهمان اروند ماند. راوے:محمد رعیت 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
🌷از شهدا خجالت مےڪشم 🔶 یڪ شب موقع دعاے توسل، صداے ناله‌هاے آن برادر به قدرے بلند بود ڪه باعث قطع مراسم شد. او از خود بے خود شده بود و حرف‌هایے را با صداے بلند به خود خطاب مےڪرد. 🔷مے‌گفت:‌ «اے خدا! من ڪه مثل این‌ها نیستم. این‌ها معصوم اند، ولےتو خودت مرا بهتر مے شناسے… من چه خاڪے را سرم ڪنم؟ اے خدا!» 🔶سعے ڪردم به هر روشے ڪه مقدور است او را ساڪت ڪنم. حالش ڪه رو به راه شد در حالے ڪه اشڪ هنوز گوشه ے چشمش را زینت داده بود، گفت: «شما مرا نمے‌شناسید. من آدم بدے هستم. خیلے گناه ڪردم، حالا دارد عملیات مے‌شود. من از شما خجالت مےڪشم، از معنویت و پاڪے شما شرمنده مے‌شوم…» گفتم: «برادر تو هر ڪه بوده‌اے دیگر تمام شد. حالا سرباز اسلام هستے. تو بنده ے خدایے. او توبه همه را مےپذیرد…» 🔶نگاهش را به زمین دوخت. گویا شرم داشت ڪه در چشم ما نگاه ڪند. گفت: «بچه‌ها شما همه‌اش آرزو مےڪنید شهید شوید، ولےمن نمے‌توانم چنین آرزویےڪنم.» تعجب ما بیشتر شد. پرسیدم: «براے چه؟ در شهادت به روے همه باز است. فقط باید از ته دل آرزو ڪرد.» او تعجب ما را ڪه دید، گوشه‌ ے پیراهنش را بالا زد. از آن چه ڪه دیدیم یڪه خوردیم. تصویر یڪ زن روے تن او خالڪوبے شده بود. 🔷مانده بودیم چه بگوییم ڪه خودش گفت: «من تا همین چند ماه پیش همه‌ش دنبال همین چیزها بودم. من از خدا فاصله داشتم. حالا از ڪارهاے خود شرمنده‌ام. من شهادت را خیلے دوست دارم، اما همه‌ش نگران ام ڪه اگر شهید شوم، مردم با دیدن پیڪر من چه بسا همه ےشهدا را زیر سوال ببرند. بگویند این‌ها ڪه از ما بدتر بودند…» 🔶بغضش ترڪید و زد زیرگریه. واقعاً از ته دل مے‌سوخت و اشڪ مے‌ریخت. دستے به شانه‌اش گذاشتم و گفتم:‌ «برادر مهم این است که نظر خدا را جلب نماییم همین و بس.» سرش را بالا گرفت و در چشم تک‌تک ما خیره شد. آهے ڪشید و گفت: «بچه‌ها! شما دل پاڪے دارید، التماس‌تان مےڪنم از خدا بخواهید جنازه‌ اے از من باقے نماند. من از شهدا خجالت مےڪشم… .» آن شب گذشت. حرف‌هاے او دل ما را آتش زده بود.حالا ما به حال او غبطه مے‌خوردیم. دل با صفایے داشت. یقین پیدا ڪرده بودیم ڪه او نیز گلچین خواهد شد. خدا بهترین سلیقه را دارد. 🔷شب عملیات یڪے از نخستین شهداے ما همان برادر دل سوخته بود. گلوله ے خمپاره مستقیم به پیڪرش اصابت ڪرد. او براے همیشه مهمان اروند ماند. راوے:محمد رعیت 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada🕊
‍ 🔸 " در محضــر شهیـــــد" ...  دانیــال کہ دو برادر دیگرش قبــــل از او بـه شهــادت رسیدند، در نوشته هایش مےگوید: « گنـاه هر چنـد ڪوچـک و جزئی باشد، برای غافــــل شدن ، عامـل ڪلی و بزرگـے است. هر چند گنـاه ڪوچک بہ نظرتــــان مے رسد، ولے آن را بزرگ شمـــــــارید.» 📚 مشهـد خیّــن ص 98 ۱۳۶۵ 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
💙شهید غواصی که در بهزیستی بزرگ شد و قهرمان وطن شد اما کمتر کسی این قهرمان را میشناسد🥀 دوستش مےگفت: ما شب ها چندین کیلومتر آموزش غواصی داشتیم و وقتی از آب در می آمدیم بعضی وقتها حتی توان چند قدم راه رفتن را نداشتیم،🥀 من محمد صادق را می دیدم که به دور از چشم سایر همرزمان در لابه لای نخلستان به نماز شب مشغول می شد.📿 این شهید والامقام در عملیات کربلای چهار و در سال ۱۳۶۵ شهد شهادت را نوشید و جان خود را فدای میهن کرد🕊 شهید بزرگواری که از بی سرپرستان بهزیستی بود... 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊