روزی در شهر قم با موتور داشتیم میرفتیم که توی چهار راه چراغ قرمز شد و یهو دیدم مجید شروع به اذان گفتن کرد الله اکبر الله اکبر گفتم چرا داری اذان میگی الان وقت اذانه هیچ توجه ای نکرد همه داشتن نگاش میکردند بهش میخندیدن چراغ سبز شد همه رفتن دیگه اذان نگفت رفیقش بهش گفت دیوونه شدی چرا الان اذان نمیگی گفت اذان گفتم همه حواس ها بیاد سمت من چون اونور ماشین عروس بود همه داشتن به نا محرم توی ماشین نگاه میکردند اذان گفتم که همه حواس هاشون به من باشه
#شهید_مجید_زین_الدین
🥀🕊 @baShoohada