#فریب_عراقیها_در_پاتک!
#شعرخوانی_یک_شهید_در_لحظه_شهادت...
🌷در عملیات کربلای ۵، سه بار وارد عملیات شدیم. در قسمت کانال ماهی پشت دریاچه ماهی، یک پل دوقلو بود که عراقی ها آن را کار گذاشته بودند. شهید عرب زاده اولین نفر به عراقی ها بود. خاک شلمچه سفت و محکم بود. شهید عرب زاده با بیل و کلنگ کوچک، سنگری کنده بود و درازکش خوابیده بود توی سنگرش.
🌷عراقی ها پاتک کردند، دفعه سوم برای فریب آمدند. تعدادی دستشان را بالا گرفته بودند و جلو میآمدند. شهید عرب زاده گفت: ایرانمنش فکر کنم عراقی ها دارند میآیند تسلیم شوند. گفتم: فکر کنم کلک میزنند. رفتم سراغ رشیدی و حاج یونس زنگیآبادی. آنها گفتند مواظب باشید. با حاج قاسم هم صحبت کردند، ایشان هم گفت: مواظب باشید و آتش نکنید تا خوب جلو بیایند. و نگذارید یک نفرشان هم زنده بمانند.
🌷به ۵۰ متری ما که رسیدند، شهید ماشاءالله رشیدی گفت: آتش. شهید عرب زاده بلند شد و با تیربار هجومی و بچه ها هم با کلاش و آر.پی.جی شروع کردند به زدن عراقی ها. نفرات اول که افتادند دیدیم نفرات بعدی با تجهیزات کامل دارند ما را میزنند. درگیری که تمام شد عراقی هایی که کشته شده بودند، افتاده بودند توی کانال. شهید عرب زاده گفت: من میروم توی کانال تا وضعیت مجروحان را ببینم. کانال محاصره بود و در روز نمیشد به آنجا رفت.
🌷ایشان به داخل کانال رفته بود و شهید محسن رشیدی را در حالیکه تیر خورده بود و به شدت مجروح بود، آنجا دیده بود و چون محاصره بود نمیشد شهید رشیدی را به عقب منتقل کند. شهید عرب زاده میگفت: احساس کردم حال رشیدی خوب نیست و لب هایش تکان میخورد. نمیتوانستم صدایش را بشنوم. گوشهایم را به دهنش چسباندم. دیدم دارد شعر می خواند:
میان عاشق و معشوق رمزی است
چه داند آنکه اشتر می چراند
راوی: رزمنده دلاور عباس ایرانمنش
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊