eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
676 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💐🌾🍂🌺🍃💐 🌾🍂🌺🍃💐 🍃💐🌾 🍂🌺 🍃 🌺 بسم رب الشهدا والصدیقین🌺 و پنجم 5⃣2⃣ خيلی خنديديم. شــاهرخ گفت: من اين همه دنبالت دويدمو خسته شــدم. اگه ميخوای نخورمت بايد منو تا سنگر نيروهامون کول کنی! سربازعراقی هم شــاهرخ را کول کردو حرکت کرديم. چند قدم که رفتيم گفتم: شــاهرخ، گناه داره تو صد و ســی کيلو هســتی اين بيچاره الان ميميره. شــاهرخ هم پائين آمد وبعد از چند دقيقه به ســنگر نيروهای خودی رسيديم و اسير را تحويل داديم. شب بعد، سيد مجتبی همه فرماندهان گروه های زير مجموعه فدائيان اسلام را جمع کردو گفت: برای گروه های خودتان، اســم انتخاب کنيد و به نيروهايتان کارت شناسائی بدهيد. شــيران درنده،عقابان آتشين، اينها نام گروههای چريکی بود. شاهرخ هم نام گروهش را گذاشــت: آدمخوارها!! سيد پرســيد: اين چه اسميه؟! شاهرخ هم ماجرای كله پاچه واسير عراقی را با خنده برای بچه ها تعريف کرد. ســيد مجتبی هاشمی فرماندهی بســيار خوش برخورد بود. بسياری از کسانی که از مراکز ديگر رانده شده بودند، جذب سيد ميشدند. سيد هم از ميان آنها رزمندگانی شجاع تربيت ميکرد. ســيد با شــناختی که از شاهرخ داشــت. بيشــتر اين افراد را به گروه او يعنی آدمخوارها ميفرستاد و از هر کس به ميزان توانائيش استفاده ميکرد. پدر و پسری با هم به جبهه آمده بودند. هردو، قبل از انقلاب مشروب فروشی داشتند. روزهای اول هيچکس آنها را قبول نداشت. آنها هم هر کاری ميخواستند ميکردند. ســيد آنهارا به شــاهرخ معرفی کرد. بعد ازمدتی آنها به رزمندگان شجاعی تبديل شدند. الگو گرفتن ازشاهرخ باعث شد که آنها اهل نمازو... شوند. درآبادان شــخصی بود که به مجيد گاوی مشــهور بود. ميگفتند گنده لات اينجا بوده. تمام بدنش جای چاقو و شکســتگی بود. هرجا ميرفت، يک کيف سامسونت پر از انواع کارد و چاقو همراهش بود. ميخواست با عراقيها بجنگد اما هيچ کدام از واحدهای نظامی او را نپذيرفتند تا اينکه سيد او را تحويل شاهرخ داد. شــاهرخ هم درمقابل اين افراد مثل خودشــان رفتــار ميکرد. کمی به چهره مجيــد نگاه کرد. باهمان زبان عاميانه گفت: ببينم، ميگن يه روزی گنده لات آبادان بودی. ميگن خيلی هم جيگرداری،درســته!؟بعد مکثی کردو گفت: اما امشب معلوم ميشه، با هم ميريم جلو ببينم چيکاره ای! شــب ازمواضع نيروهای خودی عبور كرديم. به سنگرهای عراقيها نزديک شديم. شاهرخ مجيد را صدا کردو گفت: ميری تو سنگراشون، يه افسر عراقی رو ميکشی واســلحه اش روميياری. اگه ديدم دل و جرات داری مييارمت تو گروه خودم. 🕊 @baShoohada 🕊 ادامه دارد....