#تلنگرانہ⚠️
#میترسم_از_خودم ...
●|زمانی که عکس شهدا رو به دیوار اتاقم چسبوندم،
ولی به دیوار دلم نه!
#میترسم_از_خودم ...
●|زمانی که اتیکت خادم الشهدا و...رو به سینه ام میچسبونم،
اما خادم پدر و مادر خودم نیستم!
#میترسم_از_خودم ...
●|زمانی که اسمم توی لیست تمام اردو های جهادی هست،
ولی توی خونه خودمون هیچ کاری انجام نمیدم!
#میترسم_از_خودم ...
●|زمانی که برای مادرای شهدا اشک میریزم،
اما حرمت مادر خودم رو حفظ نمیکنم!
#میترسم_از_خودم ...
●|زمانی که فقط رفتن شهدا رو میبینم،
ولی شهیدانه زیستنشون رو نه!
#میترسم_از_خودم ...
#شهدا_شرمندهایم_که_مدام_شرمنده_ایم
برای تعجیل درظهور اباصالحالمهدی(عج)گناه❌ نکنیم💔
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
#شهـღـیدانه ☔
شاید تو این زمونہ غیر ممڪن باشہ اما
شهید #عباس_دانشگر اولین نامحرمے ڪہ
دیدہ بود نامزدش بود، این چشمها
لیاقت دیدار امام زمان را دارد.
#شهیدعباس_دانشگر
#یادش_باصلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
پیوند آسمانے...🕊
با همسرم قرار گذاشتہ بودیم هر شب یڪ صفحہ قرآن و تفسیر بخوانیم و بحث ڪنیم🍃
، تا جایے ڪہ مے شد سعے مے ڪردیم قرارمان فراموش نڪنیم، منزل مان همیشہ با صوت زیباے همسرم طنین انداز بود.
تا فرصت پیدا مے ڪرد شروع با نت خوانے براے گرم ڪردن صداش مے ڪرد☺️
،مهمتر از بحث تلاوت عمل بہ آیات قران بود ڪہ بہ جرات مے توانم بگویم ڪہ در زندگے ما وجود داشت.❤️
راوی:همسرشهید
#حاج_حسن_دانش
#شهید_منا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
میگفت:
به یقین در این چاردیواریِ اسارت،
پس از انجام فرایض،
هیچ عبادتی بالاتر از کمک به همنوعان نیست، شعار همیشگیاش همین بود:
[پاک باش و خدمتگزار]
#شهیدسیدعلیاکبرابوترابی♡
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
فرازی از وصیت نامه ی شهید مدافع حرم حاج محمد هادی ذوالفقاری؛😔😔
وصیتم به مردم ایران و دربعضی از قسمت ها برای مردم عراق این است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشو زندگی می کنم مشکلات خارج از کشور بیشتر از داخل کشور است قد کشورمان را بدانند ودشت سر ولی فقیه باشند وبا بصیرت باشند ـچون این ولی فیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون باشد....
یه کانال عالی 😍😍😍 درمورد شهید مدافع حرم حاج محمدهادی ذوالفقاری❤️❤️حتما عضو شوید مطالبی درباره ی شهید ذالفقاری.بپیوندید👇👇👇
@mohammadhadi1393
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
#گنجینه ی هدایای رهبری که به موزهی آستان قدس رضوی تقدیم کرده اند
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
خون #شهید، آبیاری می کند حیات سرما زده ی بشر را...
اینجا صحنه ی تحقق تاریخ آینده ی بشریت است...
و انسان اگر غافل نشود، از وجود خویش در چنین معرکه ای سخت به شگفت می آید...
شیطان حاکمیت خود را در جهان، بر ضعف و ترس انسان ها بنا کرده است، و شهدا این مطلب را خیلی خوب از امام خویش آموخته اند...
اگر نترسی و ضعف خویش را با کمال خلیفه اللهی جبران کنی، شیطان شکست خواهد خورد...
و روز شکست شیطان، روز عید رزمندگان اسلام خواهد بود...
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
#طرح_زندگی_شهدایی
اواخر شب بود که پسرم تازه به خواب رفته بود و من هم فرصت را غنیمت شمردم و تعدادی از برگههای امتحانات میانترم دانشجوهایم را تصحیح کردم. از بس با پسرم کلنجار رفته بودم و بازی کرده بودم خسته شده بودم، به رختخواب رفتم و زود خوابم برد، در خواب شهید همت را دیدم. با موتور تریل آمد ، چشمان درشت و زیبایش را به من دوخت و با لبخند گفت: بپر بالا! محو تماشای چشمان او بودم و بی اختیار سوار موتور تمیز و نوی او شدم. از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم، به در یک خانه رسیدیم.
ناگهان از خواب پریدم، سابقه نداشت که نیمههای شب بدون دلیل از خواب بیدار شوم. چهرهی نورانی و چشمان مشکی شهید همت در خاطرم تازه بود و به خوبی همه جزییات خوابم را میدانستم. به امید دوبارهی دیدن چشمهایش به خواب رفتم ، صبح زود بیدار شدم اما بدون دیدن دوبارهی چشمهایش!
خوابی که دیدم بودم آنچنان شفاف و روشن بود که آدرس خانهای که با شهید همت رفته بودم به خوبی در ذهنم مانده بود ، به دانشگاه که رسیدم در جمع دوستانم این خواب را تعریف کردم و گفتم: به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟
هر کس اظهار نظری میکرد ، بعد از دقایقی همه با هم گفتند: آدرس خانه را بلدی؟
گفتم: بله. گفتند: خوب معلوم است، حاج ابراهیم بهت گفته باید آنجا بروی!
دل تو دلم نبود کلاس درس که تمام شد بلافاصله خودم را به در آن خانه رساندم. همه شواهد و جزییات مو به مو در خاطرم بود و این خانه دقیقا همان خانه بود، با آشوبی در دل و دستی لرزان زنگ خانه را زدم. پسر جوانی دم در آمد، با ابروهایی برداشته و موهایی ژولیده گفت: بله کاری دارید؟!
با عجله گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟
نام حاج ابراهیم را که شنید ناگهان رنگش عوض شد و بدون مقدمه شروع به گریه کرد. شانههای نحیف و استخوانیاش میلرزید و گلوله گلوله اشک بر محاسن نداشتهاش میلغزید.
حال او را که دیدم بی اختیار اشکم روان شد و دست او را گرفتم و یک یا الله گفتم و داخل خانه شدم. در میان اشک و هق هق گریه گفت: چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم. دیشب آخرای شب داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت. گفتم: می گن شماها زنده اید، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه. الآن هم که شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید.
او را در بغل گرفتم، تنها بود تنهای تنها! شانههای او میلرزید و قلب مرا هم میلرزاند. ذراتی از اشک که از حدقه چشمم جوشیده بود بر روی عینکم ریخت و دیدم را کم میکرد اما دید باطنیام را زیاد.
تا دیشب معنای آیه قرآن را که میفرماید: شهیدان زنده هستند و عند ربّهم یرزقوناند را نمیفهمیدم اما حالا ...واقعا شهیدان زندهاند[1]!
۱- برداشتی از خاطره ۴۰ کتاب شهیدان زندهاند
😭😭😭
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
#هیچ_شهیدی_از_بیتالمال_نخورد....
🌷برای ملاقات با آیت الله حائری به شیراز رفته بودیم. بعد از این که برنامههایمان را به انجام رساندیم، دیدیم فرمانده سپاه شیراز ماشین خودش را با یک راننده برای برگرداندن ما به اهواز، آماده کرده است. حاج آقا میثمی گفت: «من بلیط اتوبوس گرفته ام.» فرمانده سپاه شیراز اصرار کرد. حاج آقا میثمی گفت: «اصرار نکنید، اتوبوس دو راننده پایه یک دارد. یکی که خسته شد، دیگری میراند. بنابراین لازم نیست یک نفر به خاطر من بیخوابی بکشد. از طرف دیگر، من و چهل نفر دیگر با یک وسیله نقلیه میرویم؛ در استهلاک ماشین و سوخت صرفه جویی میشود.»
🌷بار دیگر، در شوش، از ساعت نه صبح تا یک بعد از ظهر تلاش کرد تا با تلفن عمومی با خانواده اش تماس بگیرد. گفتم: حاج آقا، سپاه که پنج خط تلفن دارد، از آنجا زنگ میزنیم، پولش را به حساب سپاه واریز میکنیم. گفت: نخیر، میخوام از بیت المال به هیچ شکلی استفاده نکنم. اگر خودم کوچکترین استفاده شخصی بکنم، دیگر به آن آقای نوعی نمیتوانم بگویم از بیت المال استفاده نکن. حتی هر ماه مبلغی از حقوق خود را به حساب سپاه واریز میکرد، مبادا از تلفن استفاده کرده باشد و هزینه آن را بیت المال بپردازد.
🌹خاطره ای به یاد شهید روحانی عبدالله میثمی
📚 کتاب "عبدالله" نویسنده: سید علی بنی لوح
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
#ادعــایے در شما نمے بینیم
و تمـــام هویتتان
خلاصــــہ شـدہ در
همیــن بے ادعــایے ...
مـــا را دریابــید
اے مــــــردان بے ادعـا 🌷
#سرداران:زین الدین،باڪری،ڪاظمی،سلیمانی و...
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
🌹#هویزه
.
🕊شناسنامه شهید علم الهدی، #قرآنش بود!
شناسنامه ی ما چیست!🕊
💠من قَرَاَ القُرآنَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤمِنٌ اِختَلَطَ القُرآنُ بِلَحمِهِ وَ دَمِهِ...💠
.
🌹هویـزه #شـاهـد اسـت تـانـک هـایی را کـه مخلـوط کـرد!
#گـوشت و #خـون و #استخـوانـت را بـاهـم..🌹.
.
.
🍃امـام صـادق"علیه السلام":
هر جوان مؤمنى که در جوانى قرآن تلاوت کند،
قرآن با گوشت و خونش مى آمیزد...🍃
🔰کافى(ط-الاسلامیه)🔰
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
#عاشق و معشوق
چهلبار براش سانحه پیش اومد و بیش از سیصد بار هم به بالگردش گلوله خورد؛ ولی بازهم سرسختانه میجنگید، این چیزا اصلاً براش مهم نبود. همیشه میگفت: "موقع پرواز، حالِ یه عاشق رو دارم که انگار داره به سمت معشوقش میرِه." با این روحیه بود که بیشترین ساعت پرواز جنگی با بالگرد رو توی جهان به اسم خودش ثبت کرد! میگفت: "هر لحظه از پرواز فکر میکنم دارم به آرزوم میرسم و به معشوق خودم نزدیکتر میشم؛ ولی وقتی برمیگردم، با اینکه مأموریتم موفقیتآمیز بوده باز غمگینم؛ چون فکر میکنم هنوز اونقدر خالص نشدم که مورد قبول دعوت خدا قرار بگیرم."
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
📗فرماندهان دفاع مقدس، صفـحه 106
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada