┄┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┄
⚡ازش گله کردم که چرا دیر به دیر
سر می زند گفت: پیش زنهای
دیگه ام.
♨گفتم چی؟ گفت: نمی دونستی
چهار تا زن دارم. دیدم شوخی
میکند چیزی نگفتم، گفت جدی
می گم.
💞 من اول با #سپاه ازدواج
کردم بعد با #جبهه بعد با #شهادت
آخرش هم با# تو
#شهید_مهدی_زین_الدین
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada ✅
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#زندگی_به_رنگ_شهدا
از هیچکس چیزی به دل نمیگرفت ، بدی دیگران رو فراموش میکرد و در مقابل؛ خوبیاشون رو به خاطر میسپرد
وقتی یکی با رهبر یا سپاه مخالف بود ، اصلا سکوت نمیکرد ولی طوری با زبان و بیانش برخورد و بحث میکرد که طرف مقابل تاثیر منفی نگیره و خودش هم جبهه ی خیلی معترض نمیگرفت .
خادم الشهدا بود...
ترک محرمات و انجام واجبات... روی این موضوع با هیچکس شوخی نداشت .
خیلی با معرفت بود ، هر جای زیارتی هم که میرفت پیام میداد و یاد میکرد .
🌷شهید محمد رضا دهقان🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌷🌷🌷 عراقی ها تصمیم گرفتند ما را به زیارت حرم حضرت علی و امام حسین ـ علیهم السلام ـ ببرند، اما وقتی نوبت به اردوگاه ما رسید کسی حاضر نشد در زیر پرچم صدام به زیارت برود. ما می گفتیم اگر ما را به زیارت می برید، چرا در شب عاشورا، دو ماه پیش، با ما آن طور رفتار کردید؟
🌹عراقی ها جواب می دادند که آن روز دستور داشتیم شما را بزنیم و امروز هم دستور رسیده که به هر طور ممکن شما را به زیارت ببریم، اما کسی به حرف بعثی ها گوش نداد و همه متحد القول شدیم که زیر پرچم صدام به زیارت نرویم، زیرا آن ها می خواستند از این ماجرا علیه اسلام و انقلاب سوء استفاده کنند.
🌹دلیل دیگر این بود که گروهی را که قبل از ما به زیارت برده بودند به آن ها اجازه نداده بودند نماز صبح شان را بخوانند. این مسئله برای ما خیلی سخت بود و با این که یک عمر انتظار زیارت قبر ابا عبدالله الحسین (ع) را داشتیم اما نتوانستیم برای یک امر مستحب (زیارت)، یک امر واجب (نماز) را کنار بگذاریم.
🌹بعد از این اتفاق، نگهبانانِ بعثی ما را بیش از یک ماه مورد ضرب و شتم قرار دادند و بیش از دویست نفر از دوستانمان را عریان کردند و پس از کتک کاری و شکنجه، به ارودگاهی دیگر انتقال دادند و ما تا مدتی از آن ها بی خبر بودیم.🌷🌷🌷
🌷💞🌷نقل از: نماز در اسارت، ص 31 ـ
🌷هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات🌷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
قبل از حرکت همسرش را به حضرت فاطمه (س) قسم داد و حلالیت طلبید و گفت: مرا حلال کنید .
من پدر خوبی برای بچه ها و همسر خوبی برای شما نبوده ام .
حالا پیش خدا میروم و مطمئنم که دیگر برنمیگردم .
همیشه میگفت: خدا کند جنازه من به دست شما نرسد .
گفتم: چرا؟
گفت: برادران ، بسیار به من لطف دارند و میدانم که وقتی به مزار شهیدان
می آیند ، اول به سراغ من خواهند آمد اما قهرمانان واقعی جنگ ، شهیدان بسیجی اند .
دوست ندارم حتی به اندازه یک وجب از این خاک مقدس را اشغال کنم .
تازه اگر جنازه ام به دستتان برسد یک تکه سنگ جهت شناسایی خودتان روی مزارم بگذارید و بس .
🌷شهید علی تجلایی🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌷🇮🇷🌷
* دو تا از بچّه های واحد شناسایی ازما جدا شدند. آنها با لباس غوّاصی در آب-ها جلو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ بر گشتیم.
محمّد حسین که مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، موضوع را با برادر حاج قاسم سلیمانی ـ فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.
حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می شود.
امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص
می کنم.
صبح روز بعد حسین را دیدم. خوش حال بود. گفتم: چه شد؟ به قرارگاه خبر دادید؟
گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!
مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.
با خوش حالی گفتم: الآن کجا هستند؟
گفت: «در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهرة اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟
اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی شد. در ثانی اکبر نامزد داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.
اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می گردیم.»
پرسیدم: چه طور؟!
گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.
من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.
وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم،پیکر اکبر پیداشد....
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هر چہ گشتم در بساطم شعر نیست!!
ساده مے گویم دوستت دارم!!
#جهاد💔
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
32.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ بسیار زیبای شهید بابک نوری با مادر بزرگوارشان 👌
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#ماجراى_يك_خواب....
🌷مدتى بعد از شهادت سردار رشيد اسلام حاج حسن تاجوك، پيرزنى در بهشت هاجر ملاير سراغ مزار حاجى را مى گرفت، وقتى مزارش را به او نشان دادند؛ آمد به ما كه بالاى مزار حاجى نشسته بوديم گفت: من بيمار بودم كه ديشب خواب ديدم منزلم وسيع و كف آن با فرش هاى زيبا مُزيّن شده است. ناگهان ديدم كه گروهى از دور مى آيند و اسب سوارى پيشاپيش آنها.
🌷....وقتى سئوال كردم او كيست؟ گفتند: او حاج حسن تاجوك است. شهيد تاجوك بر بالاى قبرى كه آنجا بود حاضر شد و به قرائت فاتحه پرداخت در اين حال قطره اى عرق از پيشانى اش بر زمين چكيد. به من گفتند: آن عرق را به صورتت بمال و من هم اين كار را كردم و بعد از خواب پريدم و متوجه شدم بيماريم كاملاً بهبود يافته و شفا گرفته ام.
🌹خاطره اى به ياد شهيد حـاج حسن تاجوك
❌❌ شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهل یقین است. (امام خمینی رضوان الله تعالی علیه)
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
خدایا!....
از خیمهگاه رحمتت بیرونمان مکن.
از آستان مهرت نومیدمان مساز .
آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.
از درگاه خویشت ما را مران.
خدای من!....
چگونه ناامید باشم، در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم، چگونه خواری پذیرم
که تو تکیهگاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش،
آنچنان تجلی کردهای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده
نگاه خود را از ما مگیر...
آمین
🍃
🌼🍃 @takhooda 🦋
کرامتشهید
يك بار جسد مطهر شهيدى را به گلستان شهداى اصفهان آوردند. به دليل عدم شناسايى شهيد، سنگ قبر «شهيد گمنام » براى او تهيه و پس از دفن در قطعه ثامن الائمه بر روى قبر او نصب گرديد.
چهار سال پس از دفن اين شهيد هيچ كس از مشخصات و خانواده او اطلاعى در دست نداشت. شبى مادر اين شهيد در خواب می بيند، از طرف قبرستان خيابان فيض وارد گلستان شهداى اصفهان شده است. بعد از ورود به قبرستان در قسمتى كه مرقد آيت الله فاضل هندى و آيت الله خراسانى است، پله هايى در جلوى او نمايان مى شود و او از آن پلّه ها پايين می رود و به باغى وارد مى شود. در باغ محفلى نورانى می بيند كه عده اى از علماى بزرگ از جمله مرحوم آيت ا لله ارباب و آيت الله خراسانى در آن جلسه تشريف دارند. وقتى مادر شهيد به اينمحفل وارد و به حضور علماى حاضر در جلسه مى رسد آنان راقسم می دهد كه قبر فرزندش را به او نشان بدهند. مرحومآيت الله خراسانى كه سال ها قبل از انقلاب وفات يافته است بهاين زن مى گويد محل قبر فرزند شما را آقاى مكی نژاد میداند.
به ايشان بگو شهيد گمنامى را كه در نزديكى آيت الله اشرفىاصفهانى مدفون شده به شما نشان بدهد. آن مادر شهيد پس ازاين خواب به گلستان شهدا براى ديدن من مراجعه كرد. ولى مندر آن زمان در مشهد به زيارت امام رضا)ع( رفته بودم. او اينقضيه را به يكى از خانواده هاى شهدا كه حاج آقا ناظم نام داردگفته بود.
او هم در مشهد تا مرا ديد ضمن ذكر خواب مادر شهيد از منپرسيد: آيا چنين شهيدى را به ياد داري؟ و من تأييد كردم.وقتى از مشهد به اصفهان مراجعت كردم، سنگ قبر شهيدگمنام را از روى آن قبر برداشته و سنگ جديدى به نام شهيدمهدى شريفى فرزند احمد تهيه كرديم و به جاى سنگ قبر قبلىنصب نموديم.
____________
شهيد مهدى شريفی در سال 1339 در نجف آباد اصفهان متولد شد. پس از دوران تحصيل به شغل نقاشى ساختمان روى آورد. بعد از اتمام دوران خدمت سربازى در كرمان و سيستان در سال 1361 بعنوان بسيجى به جبهه رفت و در عمليات والفجر مقدماتى حضور يافت و در همان عمليات مفقود شد. پيكر مطهرش پس از 12 سال در مورخه 17 / 8/ 1373 به زادگاهش برگشت و در گلستان نجف آباد به خاك سپرده شد.
راوى: اسدالله مكّى نژاد(نماينده بنياد شهيد در گلستان شهداى اصفهان)
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان(جلد اول)، غلامعلی رجائی 1389
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تازه دامادی ڪہ مهر نود و چهار برایش همہ چی بود ، عروسی اش ، اعزامش و شهادتش
🌷 شهید هادی شجاع 🌷
مدافع حرم خانم زینب سلام الله
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊@baShoohada 🕊
🌹 خانه مان روضه امام حسین (ع) بود...مصطفی آن زمان 4 سال داشت. اواخر روضه نزدیک اذان ظهر بود که صدای ترمز شدیدی از خیابان آمد.....❗️
بلافاصله یکی از همسایه ها خطاب به من با صدای وحشت زده ای داد زد و گفت: حاج خانم بچه ات مرد!😱
از ترس خشکم زده بود و نمیتوانستم حرف بزنم، به دیوار تکیه زدم و آرام نشستم، درست روبه روی کتیبه #یا_اباالفضل_العباس بودم💔
همین که چشمم به کتیبه افتاد گفتم: یا ابالفضل العباس این پسر نذر شما😔، سرباز و فدایی شما...
بعد هم به آقا متوسل شدم که بلایی سرش نیامده باشد.....
🌹و خدارو شکر آن روز به خیر گذشت.سرش شکسته بود اما به خیر گذشت. از این نذر سال ها گذشت و با هیچکس در میان نگذاشتم...
فقط برای حضرت اباالفضل شیر نذری هر سال در روضه پخش میکردم. این نذری در همه ی سال ها ادامه داشت و این راز بین من و حضرت ابالفضل بود.❤️
راوی: مادر شهید مدافع.حرم
مصطفی صدرزاده🌷
#شهید_روز_تاسوعا
شادی روح این شهید صلوات✨
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارزوی شهادت شهیدمحسن حججی🌸
کلیپ کوتاهی که کمتردیده شده🦋
#اللهم الرقناشفاعت🤲
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊