eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
677 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
💕🌸مگر نمی گویند شهدا زنده اند ومیشنوند من با ابراهیم هادی کار دارم: 🌸💕بگو چطور آن روز وقتی به گوشَت رساندند که دخترهای محل از فرم هیکل تو خوششان آمده ، از فردایش با لباس های گشاد تمرین کشتی میرفتی ؟ 🌸💕تا چشم و دل دختری را آب نکنی ! اینجا کُشتی میگیریم تا دیده شویم 🌸💕لاک میزنیم تا لایک بخوریم.... تو حتما راهش را بلدی 🌸💕که به این پیچ ها خندیدی و دنیارا پیچاندی! 🌸💕و ما در پیچ دنیا سرگیجه گرفتیم😔 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
! 🌷وقتی رسیدم دستشویی، دیدم آفتابه ها خالی اند. باید تا هور می رفتم. زورم آمد. یک بسیجی آن اطراف بود. گفتم: «دستت درد نکنه. این آفتابه رو آب می کنی؟» رفت و آمد. 🌷آبش کثیف بود. گفتم «برادر جان! اگه از صدمتر بالاتر آب می کردی، تمیز تر بود.» دوباره آفتابه را برداشت و رفت. بعد ها فهمیدم آن جوان بسیجی، فرمانده ما شهید مهدی زین الدین بوده.... 🌹خاطره ای به ياد فرمانده شهید مهدی زین الدین 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلتنــگ که می شوی بهترین مأوا گلزار است شان ⇜غمهایت را محو میکند گمنامی شان ⇜ را برایت حقیر می‌کند همان زندگی که برای دنیایت را می دزدد آری آنجاست که کوچکی افکارت به دیده می‌شوند و تو می مانی و اندوهی ازسر آگاهی می روی تا دنیــا را در این کوچک دور بریزی و کمی آخرت وام بگیری از تمام دنیا را به آخرت فروختند ⇜کاش قدر ارزنی از را بفهمیم! ⇜کاش همه چیز به زیبایی سادگیشان بود کاش ... 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
!! 🌷....تا خود صبح از درد نتوانستم چشم روى هم بگذارم. صبح يـك سرباز آمد توى چادر. مثل سگ ولگردى بود كه مى خواست بـا بـو كشيدن چيزى براى خوردن پيدا كند. خيلى زود چـشمش افتـاد بـه انگشتر عقيقم. از هارت و پورتش فهميدم كه انگشتر را مى خواهد. دستهايم را باز كرد. دستم باد كرده بود و انگشتر بيرون نمـى آمد. نامرد سر نيزه اش را بيرون كشيد و خواست با آن انگشتم را ببرد و انگشتر را بردارد!! 🌷هر چند او صد مرتبـه وحـشى تر از انـسانهـاى غارنشين اوليه بود ولى به زبان غارنشينها حالى اش كردم كـه بـرود آب و صابون بياورد تا به كمك آن انگشتر را دربياوريم. تا او بـرود و برگردد، انگشتر را درآوردم و وقتى آمد دادم به او. در آن لحظه به انگشتر نياز نداشتم ولى هنوز انگشتهايم را لازم داشتم. وقتـى بـه مقصودش رسيد، دمش را گذاشت روى كـولش و از چـادر بيـرون رفت. راوى: آزاده سرافراز كريم رجب زاده 📚 كتاب "خليل در آتش" 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◾️هر سال محرم که می‌شد، با بچه‌های محل تکیه‌ای برپا می‌کردیم، تو پارکینگ خونه . ◾️یک سال به خاطر یه سری از مشکلات نمی‌خواستیم تکیه رو برپا کنیم. تو جمع رفقا، حسین می‌گفت هر طور شده باید این سیاهی‌ها نصب بشه، باید این روضه‌ها برقرار باشه. ◾️حسینی که از جون و دل مایه می‌گذاشت در خونه ارباب و نمی‌خواست هیچ جوره کم بزاره، وقتی دید کسی همراهیش نمی‌کنه اومد در خونه ما؛ گفت من دلم نمیاد که امسال تکیه نباشه، سیاهی‌ها و پرچم رو ازم گرفت و رفت.. ◾️اون شب خودش تکیه رو برپا کرده بود؛ تنهای تنها. از قرار معلوم شب رو هم تو تکیه خوابیده بود. صبح روز بعد سراسیمه و البته با خوشحالی زنگ خونمون رو زد. بهش گفتم چی شده حسین جان!؟ ◾️گفت: دیشب که پرچم ها و سیاهی‌ها رو نصب کردم تو همون تکیه خوابم برد. تو خواب دیدم امام حسین(ع) اومده تو پارکینگ خونمون و به من گفت احسنت! چه تکیه قشنگی زدی و دستی به سیاهی‌ها کشید و بهم خسته نباشید گفت. ◾️وقتی حسین این جملات رو می‌گفت، اشک تو چشمای قشنگش حلقه زده بود، می‌دیدم که چقدر خوشحاله از اینکه کارش مورد قبول ارباب واقع شده بود. 🔻عکس مربوط به عزاداری عاشورای سال ۹۷ دو روز قبل از شهادت... 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
21.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا گلبارون میکنه کسی رو که.....😍🌸🌸 🍃 🌼🍃 @takhooda 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
مداحی_آنلاین_تو_دنیا_واسه_من_تو.mp3
6.11M
🍃تو دنیا واسه من تو هستی بهترین 🍃یه کاری کن بیام پیاده 🎤 👌بسیار دلنشین 🍃 🌼🍃 @takhooda 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...!! 🌷داشتيم مجروحين را براى اعزام به فرودگاه ترخيص مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرديم و به در پشت بيمارستان (راهرو بزرگ و پيشخوانى گرد و بزرگ آنجا بود) هدايت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرديم. رفتم ملحفه بياورم تا روى مجروحى بكشم كه لباس نداشت. احساس كردم چادرم گير كرد. برگشتم. مجروحى كه روى برانكارد خوابيده بود، گوشه چادرم را نگه داشت. اشاره كرد: خواهر، آب! خواهر صبر كن! نشستم كنارش. روى برانكارد تخته بود؛ يعنى احتمالاً قطع نخاع بود. يك دستش قطع شده بانداژ بود. يك چشم تخليه شده بود و با پنبه آن را پر كرده بودند. چشم ديگر باند و چسب شده بود و يك سرم به او وصل بود. 🌷پرونده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را نگاه كردم. بايد ناشتا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌بود و آماده براى عمل. ضمناً چون پرواز داشت و براى اينكه تهوع پيدا نكند، بايد شكم خالى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌بود. گفتم: برادر، شما نبايد آب بخوريد. برايتان خوب نيست. گفت: ببين، زبانم مثل چوب خشك شده و تمام خاك است. يك قطره، فقط يك قطره آب بريز. اگر ندهى، سِرُم را در دهانم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارم. گفتم: صبر كن، دهانت را الآن مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويم. رفتم چند تا گاز استريل برداشتم و لب‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و داخل دهان و روى زبانش را تميز كردم. ولى دست‌‌‌‌‌‌‌‌‌بردار نبود. دوباره با التماس گفت: خواهر، تو را به جان زهرا (س) همان دستمال را بچكان در دهانم. مُردم از عطش. دو روز است آب نخوردم. 🌷يك لحظه حماقت كردم و با غضب گفتم: چرا توجه ندارى؟ نبايد آب بخورى. تو رزمنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى. كمى صبر داشته باش. مگر يادت رفته براى چه به ميدان آمدى؟ به ياد زهرا (س) به ياد امام حسين (ع) و يارانش و به ياد عباس (ع) كه همه تشنه رفتند و دم نياوردند، باش. ديگر از من آب نخواه!! لحظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى سكوت كرد. خوشحال شدم كه قبول كرد، ولى كاش لال مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدم و هيچ نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتم. با آن حنجره‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه پر از خاك و خون بود و عطشان، شروع كرد روضه عباس (ع) خواندن. مجروح زياد بود؛ بدحال، بيهوش، نشسته، خوابيده. از همه جورش پر بود. گفتم: تو رو خدا آرام‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر. مگر تشنه نيستى؟ آرام باش. حالت بدتر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. 🌷ولى او صداى مرا نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنيد. با چشمى كه نداشت، مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌گريست. روضه عباس (ع) مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند. همين‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور كه سعى در آرام كردنش داشتم، نگاهم به نام او افتاد. بالاى پرونده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش نوشته بود: عباس.... آرزو مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم كاش زمين باز مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و مرا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌بلعيد. به چه كسى، چه گفتم! آن هم من بى‌‌‌مقدار! واقعاً روح عباس علمدار (ع) در وجودش ديده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. به دو چشمش تركش خورده بود، يك دست قطع شده، نخاع قطع شده، لب عطشان.... 🌷تا وقتى كه سوار آمبولانسش كنند، روضه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند و گريه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد. هر چند دقيقه هم اين جمله را تكرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد: من غلط كردم. خواهر، آب نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوام. قربان لب‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى تشنه عباس (ع). جانم به فداى على‌‌‌‌‌‌‌‌‌اكبر(ع). آقا، غلط كردم. آب نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوام. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا