ریـــــحانه الـرســـــول:
دوران تحصیلش را در ساری طی نمود و برای اولین بار در حالی که تنها 17 سال داشت به عضویت بسیج درآمد و در اواخر سال 1362 به کردستان رفت
سید برای اولین بار در عملیات کربلای یک شرکت کرد و مدتی پس از آن وارد گردان مسلم بن عقیل در لشکر25 کربلا شد و تا پایان جنگ در آنجا ماند.
او در عملیات کربلای 4و5 حضور داشت، در کربلای 8 مجروح شد و مدتی بعد به جبهه بازگشت و در عملیات کربلای10 در جبهه شمالی محور سلیمانیه- ماووت شرکت نمود.
سید مجتبی علمدار در سال 1366 مسئوولیت فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم ابن عقیل - از گردانهای خط شکن لشکر25کربلا- را برعهده گرفت و در عملیات والفجر10نقش آفرینی موثری داشت.
شهید علمدار در سه راهی خرمال،سید صادق، دوجیله در منطقه کردستان عراق رشادتهای فراوانی را ازخود نشان داد و از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بشدت مجروح شد.
او که مردانه در مقابل دشمن می جنگید. چندین باردیگر هم مجروح شد و از همه مهمتر اینکه او در دیماه 1364، در عملیات والفجر 8، به شدت شیمیایی شد.
سید مجتبی بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر ۲۵ کربلا در ساری مشغول خدمت شد و در دی ماه سال ۱۳۷۰ با خانم سیده فاطمه موسوی ازدواج کرد که ثمره آن دختری به نام زهرا بود.
سید علاوه بر مسئولیت در واحد تربیت بدنی لشکر بعنوان عضو اصلی هیأت رهروان حضرت امام (ره) هم ایفای وظیفه می کرد. او مداح اهل بیت بود، همیشه مراسم را با نام حضرت مهدی (عج) شروع می کرد و در حالیکه به امام حسین (ع) ارادت خاصی داشت. مظلومیت آن خاندان را صدا می زد.
بیت الزهرا مسجد جامع، امام زاده یحیی، مصلی امام خمینی، هیأت عاشقان کربلا و منازل شهدا همیشه با نفس گرم حاج سید مجتبی معطر می شد و بچه ها نیزبا صوت داوودیش مداحی را می آموختند.
او که بعد از جنگ، با یاد و خاطره همرزمان شهیدش زندگی می کرد از دوری آنان سخت آزرده خاطر بود و در همه مداحی ها آرزوی وصال آن راه یافتگان شهید را داشت.
حاج سید مجتبی علمدار در اوایل دی ماه سال ۱۳۷۵ به دلیل جراحت شیمیایی روانه بیمارستان شد و بعد از یک هفته بی هوشی کامل هنگام اذان مغرب روز یازدهم دی ماه نماز عشق را با اذان ملکوتیان قامت بست و به یاران شهیدش پیوست.
خاطراتی از همسر شهید سید مجتبی علمدار
انگشتر گمشده
ایشان انگشتری داشتند که خیلی برایش عزیز بود. می گفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده و دست ایشان کرده و در همان لحظه شهید شده است. ایشان وقتی به آبادان برای مأموریت می رود، این انگشتر را بالای طاقچه حمام جا می گذرد و دربازگشت به ساری یادش می افتد که انگشتر بالای طاقچة حمام جا مانده است. وقتی آمد خیلی ناراحت بود. گفتم: آقا چرا اینقدر دلگیری؟ گفت: وا.. انگشترِ بهترین عزیزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بیفتد و گم شود واقعاً سنگین تمام می شود.گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم شاید این انگشتر گم نشود یا از آن بالا نیفتد.
جالب اینجا بود که ما زیارت عاشورا را خواندیم و راز و نیازکردیم و خوابیدیم. صبح که بلند شدیم دیدیم انگشتر روی مفاتیج الجنان است. اصلاً باورمان نمی شد همان انگشتری که در آبادان توی حمام جا گذاشته بود روی مفاتیج الجنان بالای سرما باشد .
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
مناسبت سالروز🖤#شهادت#شهید مدافع حرم(تیپ فاطمیون_گردان غدیر) حسین محرابی🌷
❤️ولادت: ۱۳۵۶/۶/۳۰ نیشابور*
🖤شهادت: ۱۳۹۵/۹/۱۰ حلب_سوریه
💟وضعیت تاهل: متاهل با ۳ فرزند
🏷مزار مطهر شهید: مشهد-بهشت رضا (علیه السلام)
💌وصیتنامه شهید:👇🏻
✨باسم رب الشهداء و الصدیقین✨
✋🏻السلام علیک یا اباعبدالله یا حسین (علیه السلام)
✋🏻السلام علیک یا ابالفضل العباس یا علمدار
💙با دلی آرام و قلبی مطمئن از آنچه انجام می دهم (جهاد) از حضور شما عزیزان مرخص می شوم؛باشد که این فرزند و برادر کوچک و خطاکار خود را ببخشید و حلال کنید.
💜اگر خداوند متعال قسمت اینجانب شهادت نمود،قیم فرزندان من پدربزرگشان حاج سید احمد بلدیه می باشند و نائب ایشان دایی های ایشان سید ابراهیم بلدیه و سید مهدی بلدیه باشد که اربابم حضرت زینب(سلام الله علیها) و حضرت رقیه(سلام الله علیها) ایشان را یاری فرمایند؛
💛اختیار بچه ها و مال و اموال به همسر عزیزم و کسی که خیلی در این راه مرا یاری کردند بی بی مرضیه بلدیه می باشد.
🧡همسرم،فرزندانم را یار و یاور امام مظلومم حضرت مهدی عجل الله فرجه قرار بده و تا غیبت ایشان گوش به فرمان نائب بر حقش امام خامنه ای؛یک دست لباس و پوتین برای محمد مهیار خریده ام،به محض اینکه لباس ها برایش کمی اندازه شد،اسلحه مرا بردارد.
💗مادر! مادر! مادر!
مرا حلال کنید و همانند حضرت زینب صبور باشید و در شهادت من بی قراری نکنید و شاد باشید که با عنایت امام رئوفم علی بن موسی الرضا(علیه السلام) فرزند سراپا تقصیر شما را پذیرفته اند.
🤍هر خانمی که چادر به سر کند و عفت ورزد،و هر جوانی که نماز اول وقت را در حد توان شروع کند،اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم امام حسین(علیه السلام) خواهم کرد و او را دعا می کنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد.
🤎من مانند کسی هستم که سوار تاکسی شده و به مقصد می رسم ولی پولی ندارم،از خدا خجالت می کشم، ولی به لطف و رحمت خدا امیدوارم.
💖فرزندانم!
زینب و فاطمه،با حیا و حجاب مرا یاری کنید؛بدانید که حیا از حجاب کمتر نیست.
💓و فرزند کوچکم محمد مهیار!
تو نذر مولایم،مولای تنهایم حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) هستی، خودت را برای یاری امامت آماده کن و بدان که مولایمان بزودی تشریف می آورند؛ان شاء الله با پاکی و نمازت،با حیا و نجابتت ایشان را یاری کن؛گوش به فرمان امام خامنه ای داشته باش.
💞حلالم کنید خواهران و برادرانم.
فرزند و برادر سراپا تقصیر،حسین محرابی
✨و من الله توفیق✨
✨و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته✨
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
✨یادش گرامی و راهش پر رهرو باد✨
🌷به یادش صلوات📿
۞فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ۞
«هر قدر می توانید از قرآن بخوانید»
✨✨✨
#دوره پنجم ✨ از ختم قرآن کریم ✨ #هدیه به روح پر فتوح شهید عالی قدر حاج قاسم سلیمانی عزیز و یاران شهیدش و شهید بزرگوار محسن فخری زاده
#همین طور که مطلع هستید به اولین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی عزیز و گرامی نزدیک میشویم😭
#ارادتمندان این شهید بزرگوار همت کنید که ان شاءالله بتوانیم به اتفاق هم چند ختم قرآن شادی روح سردار دلها حاج قاسم سلیمانی عزیز هدیه کنیم
#شادی روح پر فتوح دانشمند هسته ای ایران شهید بزرگوار محسن فخری زاده
#ذخیره شب اول قبرمون
#امرزش گناهانمون
#رهایی ازسکرات مرگ
#نجات ازاتش جهنم
#درامان ماندن ازهول قیامت
#حاجت روایی همه عزیزان
#شفای بیماران
#بهره مندی ازشفاعت ائمه
#محشورشدن بااهل بیت
#هر یک از بزرگواران تمایل دارند در این ختم پر خیر و برکت شرکت کنند به پی وی بنده جزء مورد نظرشون رو اعلام کنند
#جزء 1 🌷 امانی ✅
#جزء 2 🌷 جعفری ✅
#جزء 3 🌷 مریم سادات ✅
#جزء 4 🌷 زهره خانم✅
#جزء 5 🌷 زهره خانم ✅
#جزء 6 🌷 احمد پناه ✅
#جزء 7 🌷 زهرا سادات ✅
#جزء 8 🌷 اشرف میار ✅
#جزء 9 🌷 سنگری ✅
#جزء 10🌷 گل یاس ✅
#جزء 11 🌷 سبحان ✅
#جزء 12 🌷 طامه✅
#جزء 13 🌷 قفلیان پور ✅
#جزء 14 🌷 فاطمه سادات ✅
#جزء 15 🌷 یا مهدی ✅
#جزء 16 🌷 بهزادی✅
#جزء 17 🌷 قفلیان پور ✅
#جزء 18 🌷 نجاری✅
#جزء 19 🌷 راضیه خانم ✅
#جزء 20 🌷 رسولیان ✅
#جزء 21 🌷 خانم الهه شجاعی✅
#جزء 22 🌷 طهماسبیان✅
#جزء 23 🌷 خانم کلاهی ✅
#جزء 24 🌷 دین محمدی ✅
#جزء 25 🌷 سمانه خانم ✅
#جزء 26 🌷 خانم لیلا کلاهی ✅
#جزء 27 🌷 خانم مطهری ✅
#جزء 28 🌷 زمانی ✅
#جزء 29 🌷 یلدا خانم ✅
#جزء 30 🌷 عطر یاس✅
#شادی روح مطهر شهدا صلوات 🌹
#از همه ی بزرگوارانی که در دوره های ختم قرآن شرکت میکنند کمال تشکر و قدر دانی را دارم .
#اجر همگی با خانم حضرت زهرا سلام الله و شهیدان گرامی ان شاءالله 🤲🌹
لحظات آخر
… یکی دوبار که درباره شهادت حرف می زد می گفت: من 5 سال الی 5 سال و نیم با شما هستم و بعد می روم. که اتفاقاً همینطور هم شد. دفعة آخری که مریض شده بود، اتفاقاً از دعای توسل برگشته بود. دیدم حال عجیبی دارد. او که هیچوقت شوخی نمی کرد آن شب شنگول بود. تعجب کردم، گفتم: آقا! امشب شنگولی؟! چه خبر است؟ گفت: خودم هم نمی دانم ولی احساس عجیبی دارم. حرفهایی می زد که انگار می دانست می خواهد برود. می گفت: آقا امضاء کرد. آقا امضاء کرد. داریم می رویم. نزدیک صبح، دیدم خیلی تب دارد . می خواستم مرخصی بگیریم که او قبول نکرد. گفت: تو برو، دوستم می آید .
ادامه دارد ...👇
به دوستش هم گفته بود: « قبل از اینکه به بیمارستان بروم بگذار بروم حمام. می خواهم غسل شهادت بکنم. آقا آمد و پرونده من را امضاء کرد. گفت: تو باید بیایی. دیگر بس است توی این دنیا ماندن. من دیگر رفتنی هستم. » غسل شهادت را انجام داد و رفت بیمارستان. هم اتاقیهایش دربارة نحوة شهادتش می گفتند: لحظه اذان که شد، بعد از یک هفته بیهوشی کامل، بلند شد و همه را نگاه کرد و شهادتین را گفت و گفت: خداحافظ و شهید شد …
#شهیدعلمدار
#خادمالزهرا
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊@baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5920193868678039786.mp3
42.4M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور (لایو)
📝 « تحولات سیاسی بعد از شهادت شهید فخری زاده»
📅 ۹ / آذر ماه /۱۳۹۹
🍃
🌼🍃 @takhooda ✨
👈 یک استاد دانشگاه می گفت : شبی در خواب شهید همت را دیدم . با موتور تریل آمد به من گفت : بپر بالا .
از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم ، به در یک خانه رسیدیم . و بعد از خواب پریدم ...
به اطرافیان گفتم به نظر شما تفسیر این خواب چیست ؟ گفتند : آدرس خانه را بلدی ؟ گفتم : بله . گفتند معلوم است ، حاج ابراهیم گفته آنجا بروی .
خودم را به در آن خانه رساندم . در زدم . پسر جوانی دم در آمد . گفتم : شما با #حاج_ابراهیم_همت کاری داشتی ؟ یک دفعه رنگش عوض شد و شروع به گریه کرد .
👈رفتیم داخل و گفت : چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم . داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم ، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت .
گفتم : می گن شماها زنده اید ، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه . الآن هم شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید .
📚 برگرفته از کتاب «شهیدان زندهاند»
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#سبڪ_زندگی_شهدایی
💠 #خستگی_مانع_محبت_نشود
✍ شب اومد خونه چشماش از بیخوابی شدید، سرخ بود. رفتم سفره بیارم ولی نذاشت. گفت: امشب نوبت منه، امشب باید از #خجالتت در بیام. گفتم:تو بعد از این همه وقت خسته و ڪوفته اومدی... نذاشت حرفم تموم بشه بلند شد و غذا رو آورد. بعد غذای #مهدی رو با #حوصله بهش داد و سفره رو جمع ڪرد. بعد چایی ریخت و گفت: «بفرما».
#شهید_همت
📙به مجنون گفتم زنده بمان،
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
شهید_عبدالمطلب_اکبری
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
عکس یه جوون بهم نشون داد گفت : اسمش عبدالمطلب اکبری بود زمان جنگ توی محله ما مکانیکی می کرد و چون
کر و لال بود خیلیها مسخره اش میکردند.
یه روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش «غلام رضا اکبری» عبدالمطلب کنار قبر پسرعمویش با انگشت یک چهارچوب کشید و توش نوشته «شهید عبدالمطلب اکبری»
ما تا این کارش را دیدیم شروع کردیم به مسخره کردند ، عبدالمطلب هم وقتی دید مسخره اش میکنیم بنده خدا هیچ نگفت فقط یه نگاهی به این قبرکرد با دست نوشته هاش رو پاک کرد و سرش را انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت.
فردای آن روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدمش ، 10 روز بعد شهید شد
جالب اینجا بود که دقیقاً همون جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش را کشیده بود و مسخرش کردیم.
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
شهید_عبدالمطلب_اکبری
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🌹 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
وصیتنامه اش خیلی سوزناک بود نوشته بود :
«بسم الله الرحمن الرحیم»
یک عمر هر چه گفتیم به من می خندیدن یک عمر هرچی میخواستم به مردم محبت کنم فکر کردن من آدم نیستم مسخرم کرداند..
یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتن...
یک عمر کسی نداشتم باهاش حرف بزنم خیلی تنها بودم...
اما مَردم!
حالا که ما رفتیم بدونید هر روز با
آقا امام زمان «عج» حرف میزدم
آقا خودش به من گفت تو شهید میشوی و جای قبرم را به من نشان داد.
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
۞فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ۞
«هر قدر می توانید از قرآن بخوانید»
✨✨✨
#دوره ششم ✨ از ختم قرآن کریم ✨ #هدیه به روح پر فتوح شهید عالی قدر حاج قاسم سلیمانی عزیز و یاران شهیدش و شهید بزرگوار محسن فخری زاده
#همین طور که مطلع هستید به اولین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی عزیز و گرامی نزدیک میشویم😭
#ارادتمندان این شهید بزرگوار همت کنید که ان شاءالله بتوانیم به اتفاق هم چند ختم قرآن شادی روح سردار دلها حاج قاسم سلیمانی عزیز هدیه کنیم
#شادی روح پر فتوح دانشمند هسته ای ایران شهید بزرگوار محسن فخری زاده
#ذخیره شب اول قبرمون
#امرزش گناهانمون
#رهایی ازسکرات مرگ
#نجات ازاتش جهنم
#درامان ماندن ازهول قیامت
#حاجت روایی همه عزیزان
#شفای بیماران
#بهره مندی ازشفاعت ائمه
#محشورشدن بااهل بیت
#هر یک از بزرگواران تمایل دارند در این ختم پر خیر و برکت شرکت کنند به پی وی بنده جزء مورد نظرشون رو اعلام کنند
#جزء 1 🌻 خانم F.F ✅
#جزء 2 🌻 نازنین فاطمه ✅
#جزء 3 🌻 نازنین فاطمه ✅
#جزء 4 🌻 نجمه خانم ✅
#جزء 5 🌻 خانم نجاتی ✅
#جزء 6 🌻 لبیک یا حسین ✅
#جزء 7 🌻 لبیک یا حسین ✅
#جزء 8 🌻 لبیک یا حسین ✅
#جزء 9 🌻 فاطمه Sh ✅
#جزء 10 🌻 خانم مطهری ✅
#جزء 11 🌻 خانم صبا صادقی ✅
#جزء 12 🌻 خانم طامه ✅
#جزء 13🌻 سرباز سید علی ✅
#جزء 14🌻 گل نرگس ✅
#جزء 15🌻 ستاره شهربانی ✅
#جزء 16🌻 لیلا خانم ✅
#جزء 17 🌻 زهرا خانم ✅
#جزء 18🌻 نجمه خاتون ✅
#جزء 19🌻 حسینی ✅
#جزء 20🌻 حسینی ✅
#جزء 21🌻 کیانی ✅
#جزء 22🌻 ریحانی ✅
#جزء 23 🌻 فاطمه خانم ✅
#جزء 24 🌻 خانم فاطمی ✅
#جژء 25 🌻 خانم لیلا کلاهی ✅
#جزء 26 🌻 بنت الزهرا ✅
#جزء 27 🌻 رضوی ✅
#جزء 28 🌻 بنت الزهرا ✅
#جزء 29 🌻 مهدی شهید پرور ✅
#جزء 30 🌻 یاقدیم الاحسان بحق الحسین ✅
#شادی روح مطهر شهدا صلوات 🌹
#از همه ی بزرگوارانی که در دوره های ختم قرآن شرکت میکنند کمال تشکر و قدر دانی را دارم .
#اجر همگی با خانم حضرت زهرا سلام الله و شهیدان گرامی ان شاءالله 🤲🌹
#و اینک دوره ششم✨
.
•
تصویرے نادر و زیـبا از دو مرد متقے و با
ایمان شهداے بزرگ حاجقاسمسلیمانی و أبومهدےاݪمهندس
اینعکسدرمرقدفرماندهشهید
شیخکریمخاقانیگرفتہشدهاستــ .
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
شهید مدافع ولایت و امنیت
#شهید_محمد_حسین_حدادیان 🌷
تاریخ تولد: ۱۳۷۴/۱۰/۲۳
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۱۲/۱ (مصادف با سحر شهادت خانم حضرت زهرا «س» سوم جمادی الثانی)
محل شهادت: تهران ، خیابان پاسداران توسط دراویش داعشی
مزار: گلزار شهدای امامزاده علی اکبر چیذر (ع)
شخصیت مورد علاقه : مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای
شهید مورد علاقه :تمامی شهدا
صفات بارز اخلاقی : اخلاص.خوش اخلاقی.ولایت پذیری.ادب.اطاعت پذیری.گذشت.کمک به محرومین ونیازمندان و بصیرت........
علایق : امور نظامی اطلاعاتی.مثمر ثمر بودن برای دین ونظام
وضعیت کنونی: همجوار همیشگی امام حسین در جنة الحسین...
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 شهید مدافع ولایت و امنیت #شهید_محمد_حسین_حدادیان 🌷 تاریخ تولد: ۱۳۷۴/۱۰/۲۳ محل تولد: تهرا
🌺محمد حسین حدادیان متولد سال 74 و دانشجوی علوم سیاسی بود.
خادمی هیئت رایة العباس(ع)
شرکت در امداد رسانی زلزله زدگان
شرکت در اردوهای جهادی
حضور داوطلبانه در سوریه و دفاع از حرم
گوشه ای از کارنامه زندگی جهادی این شهید والامقام است.
😔این جوان انقلابی سحرگاه روز یکم اسفند ماه ۹۶ در خیابان پاسداران به طرز وحشیانه ای توسط
👈دراویش داعشی
🔴مورد حمایت سلبریتی ها و اصلاح طلبان 🔴
به شهادت رسید
رفاقت با شهدا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 شهید مدافع ولایت و امنیت #شهید_محمد_حسین_حدادیان 🌷 تاریخ تولد: ۱۳۷۴/۱۰/۲۳ محل تولد: تهرا
🌸مادر شهید فتنه دراویش محمدحسین حدادیان:
پسرم گفت: میدانی آتش به اختیار یعنی چه؟
وقتی بین فرمانده و سرباز فاصله بیافته ، فرمانده دستور آتش به اختیار میدهد!!☝️
💠 ان شاالله این مسیری که محمد حسین رفت پر رهرو باشه
خون شهید زاینده است
❇️ محمد حسین تو خونه دست میگذاشت رو سینه اش
و برا حضرت آقا و میگفت جانم فدای آقا
بچم رو دیدید به چه صورت در آمده بود ، بچم صورتش سوراخ سوراخ شده بود ؛
رفاقت با شهدا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 شهید مدافع ولایت و امنیت #شهید_محمد_حسین_حدادیان 🌷 تاریخ تولد: ۱۳۷۴/۱۰/۲۳ محل تولد: تهرا
💠 من بعضی وقت ها که سر سجاده زیارت عاشورا میخواندم به امام حسین میگفتم من دوست داشتم کاش در عاشورا بودم و مانند آن کسی که جلو تیر ها می ایستاد باشم ، تا هر تیری می آمد با سر و صورت آنها را میگرفتم ، گفتم محمد حسین جان من ادعا کردم ولی تو اقدام کردی !
بچه من با صورتش تمام تیر ها رو گرفته بود
❇️ یه عمر من روضه اربا اربا رو شنیده بودم ولی امروز به چشم دیدم پسر من هم اربا اربا شده بود. اینها هر کدوم با هر چی که داشتند هر توانی داشتند محمد حسین رو زده بودند!
💠 محمد حسین خودشو خرج کرد ؛ ما هم خودمونو خرج آقامون میکنیم چه ارزشی داره جون ناقابلمون در مقابل آقامون ؛ محمدحسین های دیگه هم هستند خالصانه خودشونو خرج خواهند کرد برای آقا شون
❇️ وقتی دستم رو بردم بالا ،
دستم آغشته به خون محمد حسین بود گفتم یا امام حسین هر وقت دستم را بالا بردم خالی بود ولی امروز با خون صورت پسرم که در دستمه میگم یا حسین ،
من هیچ نبودم امروز پسرم به من عزت داد تا با خون پسرم بگویم یا حسین ،
خیلی ازش ممنونم ، قربان قدم هایت که در این مسیر گام برداشتی ؛
الحمد الله که شهید ولایت شدی .
💠 پسر ۲۲ ساله ام میگفت خدا کنه تا لحظه آخر این اعتقادامت مون رو تثبیت کنیم و حفظ کنیم بریم
جنازه اش را که دیدم گفتم قربونت برم هر چی رو هم که نگفتی ثابت کردی.
با همه سوراخ سوراخ های صورتش من همان زیبایی و نور را در چهره اش میدیدم.
💠 این بی مروت ها نگفتن این پسر جوونه مادر داره ، مادرش میخواد ببیندش ، با چه رو و وضعیتی ببینه! . .