#خاطره_ناب
#حاج_قاسم
♦️حق الناس !♦️
🔵یک شب توفیق نصیب شد در جوار حاج قاسم از سمت روستای قنات ملک به کرمان میآمدیم. راننده بودم و حاجی جلو نشسته بود. سردار تلفنی در مورد عملیاتی در حلب صحبت میکردند و دستور میدادند. در حین صحبت کردن با تلفن گاهی با جدیت؛ حدت و شدت صحبت میفرمود تا اینکه تلفنشان تمام شد.
چون جاده یک بانده بود و مرتب ماشین از روبرو میآمد، امکان سبقت گرفتن وجود نداشت برای همین پشت سر یک ماشین قرار گرفته بودم.
سردار بعد از تمام شدن تلفن رو کرد به من و فرمود: راستی راننده ماشین جلویی را میشناسی؟
گفتم نه حاجی، چطور مگه؟
فرمود: ماشینت نور بالا بود و چشم راننده جلویی را اذیت کردی، دینی بر گردن تو افتاد، فردا باید بروی او را پیدا کنی و از او حلالیت بگیری؛ حالا این حق الناس را چطور میخواهی جبران کنی؟
یکهای خوردم؛ از این بی توجهی خودم به حقالناس و دقت سردار به جزییات حقوق مردم تعجب کردم. آن هم درست زمانی که در مورد مسئله مهمی چون آزادی حلب در سوریه صحبت میکرد حواسش به تضییع نشدن حق راننده خودرو جلویی هم بود.
🔹راوی دادخداسالاری،
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌸عکس یادگاری
عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود، موقع اعزام، عکاس ازش خواست تا از ماشین بیاد پایین، تا با من عکس بگیره
انگار عکاس هم متوجه آسمانی شدنش شده بود... قبل جبهه هم کمتر خونه بود، راستش همیشه مسجد بود بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم...
آره فقط خدا خواست اینجوری تربیت بشه...
موقع جبهه رفتنش بهش گفتم هر جا میخواهی برو، خدا به همرات...
من سه تا از بچه هام رو، هم زمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم افتخار میکنم، خدا ان شاءالله این هدیه ناقابل من رو قبول کنه، پسرم فدای علی اکبر امام حسین(ع)...
چند سالی مفقودالاثر بود بارون که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در همش می ترسیدم بچه ام بیاد و پشت در بمونه، خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نذاره...
راوی: مادر
شهید علی اکبر احمدیان
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
.
🥀|زندگےبـهسبکِشُھَـدآ
✴️|دخترانہ
💢|خودسازۍ
☑️|گناههاۍکوچک
یک روز مریم آمد و گفت:
"به من یک روز مرخصی بده".
رفت و شب برگشت، دیدم سخت راه می رود!
پرسیدم: "تصادف کردی؟"
جوابی نداد...
پاپیچش شدم تا بالاخره گفت که روی لولههای نفت -که خدا میداند توی #آفتاب داغ خوزستان چقدر داغ میشدند- پا برهنه راه رفته!
پرسیدم "چرا این کار رو کردی؟"
گفت:" #غافل شده بودم این کار رو باید می کردم تا یادم بیاید چه آتشی در #آخرت منتظر من است".
گفتم: "تو که جز #خدمت کاری نمی کنی".
گفت: "فکر میکنی!
بعضی اشارهها، بعضی سکوت های نا به جا؛ همهی اینها گناهای کوچیکیه که تکرار می کنیم و برامون #عادی میشن".
„شهیدهمریمفرهانیان”
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
اومد و نشست کنارم...
با یه ذوق بچه گانه اے گفت:
"قرار شده یه،یه هفته اے برم مشهد واسه دوره..."
با تعجب پرسیدم..."تنها… ؟!"
گفت: "نه خانوم گلم...💕
مگه میشه بدون شما برم...؟❤
نه خدااایی...جااان من...؟!
اصلا بدون شماها بہم خوش میگذره...؟
اگه خدا بخواد و آقا بطلبه...
با هم میریم..."
ڪلے ذوق کردم...
هیچ وقت واسه رفتن به مشهد...
مثل این بار خوشحال نبود...
از وقتے ڪه عقد ڪرده بودیم...
تقریبا هر سال توفیق زیارت آقا نصیبمون شده بود...
چون آغاز زندگے مشترڪمون...
از مشهد بود و خیلے ساده...
خاطرات قشنگے اینجا داشتیم...
آقا هم هر سال میطلبیدمون...
ماهم میرفتیم پابوسشون ...
آقا مهدے همیشه میگفت :
"هر چے تو زندگے داریم...
از برڪت وجود امام رضاست...
صبحا میرفت بہ محل مأموریتش...
ظہرا ڪہ برمیگشت...
اکثراً غذایے ڪہ بهشون میدادنو نمیخورد و مےآورد خونہ... میگفتم:
"آخه تو خستہ و گرسنہ از صبح سرڪارے…
غذاتو هم نگه میدارے تا اینجا...!
ضعف میڪنے ڪہ عزیزم..."
میگفت:
"نمیتونم بدون شما چیزے بخورم…
دلم میخواد سر سفره دور هم باشیم...❤
و البته...
دست پخت خانوم گلمو بخورم...
همیشه خونواده دوستے و محبتشو...❤
تو عمل نشون میداد...
(همسر شهید مهدے خراسانے)
#شهیدانه 🌹
#مذهبی_ها_عاشقترند💍💚
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#لحظه_آخر
🔹یک بار بعد از #شهادتش خواب دیدم در هیات هستیم و صحبت می کنیم. از اکبر پرسیدم: چی آن طرف به درد می خوره⁉️ گفت: #قرآن خیلی این طرف به درد می خور.
🔸اکبر خودش #قاری قرآن بود و هر چه به شهادتش🌷 نزدیک تر می شد انسش با قرآن💞 بیشتر می شد. شب های #آخر هر وقت بیکار بودیم، اکبر به سراغ قرآن جیبی اش می رفت.
🔹پرسیدم: آن لحظه آخر که #شهید شدی چی شد؟ گفت: آن لحظه آخر شیطان👹 می خواست من را نسبت به #بهشت ناامید کند
#شهید_اکبر_شهریاری
#شهید_مدافع_حرم
#رفیق_آقا_محمود_رضا
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
✍سردار قاسم سلیمانی:
شهید همت فرمانده لشکر بود،لشکرِ پایتخت. بالغ بر ۱۰ هزار نفر زیر نظر او بودند در عملیات خیبر لشگرش آنقدر شهید و مجروح شدند که به یک گردان رسید. گردان را از طلائیه منتقل کرد به جزیره مجنون جنوبی. والله تبدیل به دسته شد یعنی قریب به ۴۰ نفر.
همت با دسته ماند( برادر ها، طاقت این است، امتحان این است) آن وقت بر ترک موتور (نه یک بنز ضد گلوله یا در یک فضای ویژه) ناشناس در ضلع وسطی جزیره جنوبی شهید شد.
بیش از ۲ ساعت کسی نمی دانست این فردی که بر زمین افتاده شهید همت است. اینگونه می شود که شهید همت امروز بر جانها حکومت میکند.
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌷دست شـهید پیش خدارد نمےشود
🌷باید دعاڪنیم ڪه مارا دعاڪنند
🌷امـروز، حاج قاسم،ڪاش از بهشت...
🌷لطفےکند، یڪ نظرے هم بہ ماڪند
❣قهرمان من! تولدت مبارک❣
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#تولدت_مبارک_فرمانده🎁🎀
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊