eitaa logo
در جمع شهیدان
204 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
9 فایل
امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر ازشهادت نیست. (مقام معظم رهبری) کانال ولایی ما 👈 @zohoore_ghaem ارتباط با خادم 👈 @mohebolmahdi   
مشاهده در ایتا
دانلود
از.
هدایت شده از طرح نخبگانی لبیک
🇮🇷کودکانه لبیک🇮🇷 🔰 ثبت‌نام در مقطع پیش ۲ 🔹 توجه ویژه به بازی به عنوان بازوی تربیت 🔸 توجه ویژه به عرصه تربیت اجتماعی کودک 🔹 مفاهیم‌ پایه‌ هندسه، محاسبات و الگویابی 🔸 مهارت‌های پایه کلامی و لوحه‌نویسی 🌐 لینک ثبت‌نام کودکانه لبیک: https://survey.porsline.ir/s/68EULyA ☎️ شماره تماس: +989158356577 🌐 کانال طرح نخبگانی لبیک @tarhelabbayk
Mahmoud Karimi - Bebar Ey Baroon (1).mp3
12.63M
🔷 هیچ چیز مانند این مداحی محمود کریمی ماجرای غربت شهدای مدافع حرم را به کاروان عاشورا پیوند نمی زند! 🔸به مدد لشکر میلیونی شهدای زنده اسلام در کره زمین، انشاالله پایان ظلم نزدیک است. 👇 @ravayatefathavini
🔷 شهید آوینی: «هنگام جنگ تنها بسیجی‌ها در جنگ نبودند؛ با یک بسیجی همه خانواده‌اش درگیر جنگ می‌شود: مادران و خواهران و همسران و فرزندان. اما چه دوست داشتنی می‌شود وقتی امام بدان فرمان دهد.» 🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی» 👇 @ravayatefathavini
🔷 شهید آوینی: «جهان امروز در دوران انتقال از یک عصر به عصری دیگر قرار دارد و تا آنگاه که این انتقال به انجام رسد دیگر روی ثبات را به خود نخواهد دید. 🔹این دوران با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران آغاز شده است و به این لحاظ، دهه شصت را باید اولین دهه از تجدید عهد محسوب داشت. 🔹غرب با شاخک های حسی خویش، فراتر از عوالم درک کامپیوتری، این حقیقت را دریافته است و بنابراین، می کوشد تا با اثبات سیادت خویش بر جهان، راه را بر تصوراتی از این دست که دوران تمدن غرب را پایان گرفته می دانند ببندد.» 🔸منبع: کتاب «پیرامون روشنفکری»، مقاله «یک هشدار» 👇 @ravayatefathavini
15.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 شهید آوینی، کربلا و اربعین... 🔸کسانی که می‌خواهند به سفر اربعین بروند ببینند و انرژی مضاعف بگیرند و کسانی هم که توفیق زیارت ندارند ببینند و اشک ریزان بگویند: لبیک یا زینب. 👇 @ravayatefathavini
aviny-www.Ziaossalehin.ir-04.mp3
852.9K
🔷 این صوت شهید آوینی دوای درد همه کسانی است که می‌خواهند توبه‌ای واقعی کنند و به سوی خدا بازگردند. 🔸دیگر بس است بت پرستی! تا کی می‌خواهیم بت خویشتن را بپرستیم؟ 👇 @ravayatefathavini
🔷 ای زائرین اربعین، حداقل شما در نجف اشرف بر سر مزارش بروید و بگویید که نسل بعد از تو در دمشق «لبیک یا زینب» گویان شهید شدند! 🔸«آسمان نجف جولانگاه بالگردهای آمریکایی بود. گنبد حرم مطهر مورد اصابت گلوله متجاوزان قرار گرفت و مراجع عظام اعلام عزای عمومی کرده بودند. 🔸بازار نجف در آتش می‌سوخت و به غیر از نیروهای مدافع کسی در خیابان‌های اطراف حرم دیده نمی شد. محل استقرار ایرانی‌ها زیرزمین یکی از مدارس علمیه بود و موضع دفاعی آنها ورودی شهر از سمت وادی السلام بود. سلاح تحویل گرفتیم و به جمع مدافعان پیوستیم. 🔸چون اسلحه کم بود، شهید داود اسماعیلی تا لحظه شهادتش سلاحی نداشت اما در تمام صحنه‌ها حاضر بود و در حمل مهمات و تجهیزات به بچه‌ها کمک می‌کرد. شب قبل از شهادتش با هم در حرم مولی امیرالمؤمنین (ع) نشسته بودیم. گفتم: دوست داری چگونه شهید شوی؟ گفت: دوست دارم مثل اباعبدالله (ع) بی‌سر و مثل حضرت زهرا (س) غریبانه دفن شوم. 🔸صبح روز ۲۳ مرداد ۸۳ بلندگوهای حرم اعلام کردند که تانک‌های آمریکایی از سمت وادی السلام در حال پیشروی هستند. ایرانی ها به سمت وادی السلام حرکت کردند. به داود گفتم: تو که سلاح نداری، برای چه می‌آیی جلو؟! گفت: اگر سلاح از دست شما افتاد من برمی‌دارم. 🔸به محض رسیدن مورد اصابت گلوله‌ تانک قرار گرفتیم و من در دَم بیهوش شدم و زمانی که داشتند زخم‌هایم را پانسمان می‌کردند، در حرم آقا به هوش آمدم. گفتند: داود شهید شده و از سرش هیچی پیدا نکرده ایم! گفتم این چیزی بود که خودش می‌خواست.» ♦️محل دفن: نجف، وادی السلام، قطعه جيش المهدی 👇 @ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۲۶ مرداد سالروز ورود آزادگان غیور و قهرمان به میهن اسلامی گرامی باد. 🔹آهنگران نوحه‌ای دارد که می‌گوید: «ای از سفر برگشتگان، کو شهیدان ما، کو شهیدان ما؟ 🔸در سالروز ورود اسرا به کشور ما هم به همه آنها می‌گوییم، ای از سفر برگشتگان، کو شهیدان ما؟ کو حمید و مهدی باکری؟ کو ابراهیم هادی؟ کو پیکر غواصان کربلای ۴ و والفجر ۸؟ کو آن همه شهیدی که مادرانشان چشم انتظارشانند؟ 🔸به گمانم در تاریخ تمدن ایران و از زمان اولین پادشاه آن تاکنون، هیچ روزی مانند امروز نوستالوژیک‌تر (شادی آغشته به غم) نبوده است، روزی که خانواده اسرا غرق شادی بودند و خانواده شهدا و مفقودین هم علاوه بر شادی، غرق غم و اندوه عزیزان خود بودند و چه کشیدند اسرایی که پس از آزادی مستقیم به حرم امام خمینی (ره) رفتند و در نبود پیشوای خود خون گریستند! 🔸صحنه‌هایی زیبا از آن روز تاریخی را ببینیم. 👇 @ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۲۶ مرداد سالروز ورود آزادگان قهرمان و صبور اسلام به میهن گرامی باد. ♦️صحنه‌ هایی آخرالزمانی از اسارت سخت و طاقت فرسای سربازان جبهه حق در زندان‌های صدام با سرودی زیبا که بلاشک اشک همه ما را در می‌آورد و در قلبمان علم افتخار به ایرانی بودن و شیعه بودن را بلند می کند! 🔸صحنه‌هایی که انعکاس این روایت امام موسی کاظم (ع) است که فرمودند: «مردی از اهل قم قیام و مردم را به سوی حق دعوت می‌کند و قومی گرداگرد او جمع می‌شوند به صلابت پاره‌های فولاد، تندبادهای روزگار آنها را به لرزه درنمی‌آورد و از جنگ خسته نمی‌شوند و ترس به خود راه نمی‌دهند و بر خدا توکل می‌کنند و سرانجام، پیروزی از آن متقین است.» (علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۵۷، ص ۲۱۶) ─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
🔷 ۲۶ مرداد سالروز آزادی اسرای قهرمان ایران و ذکر خاطره ای از اسرای شهید و حُرِّ ارتش بعث! 🔹یک جیپ عراقی از پشت به سمت ما آمد. آنقدر نزدیک بود که فرصتی برای تصمیم‌گیری باقی نگذاشت! بچه‌ها سریع به سمت آن شلیک کردند. بعد از لحظاتی به سمت خودرو عراقی حرکت کردیم. یک افسر عالی‌رتبه و راننده او کشته شده‌ بودند. فقط بیسیمچی آنها مجروح روی زمین افتاده بود. گلوله به پایش خورده بود و مرتب آه و ناله می‌کرد. 🔹یکی از بچه‌ها با اسلحه‌اش به سمت او رفت. جوان عراقی مرتب می‌گفت: الامان الامان. شهید ابراهیم هادی ناخودآگاه داد زد: می‌خوای چیکار کنی؟! گفت: هیچی، می‌خوام راحتش کنم. ابراهیم جواب داد: رفیق، تا وقتی تیراندازی می‌کردیم او دشمن ما بود، اما حالا که اومدیم بالای سرش، اون اسیر ماست! 🔹بعد هم به سمت بیسیمچی عراقی آمد و او را از روی زمین برداشت و روی کولش گذاشت و حرکت کرد. همه با تعجب به رفتار ابراهیم نگاه می‌کردیم! یکی گفت: آقا ابرام، معلومه چیکار می‌کنی!؟ از اینجا تا مواضع خودی ۱۳ کیلومتر باید توی کوه راه بریم! ابراهیم هم برگشت و گفت: این بدن قوی رو خدا برای همین روزها گذاشته! 🔹در پایین کوه کمی استراحت کردیم و زخم پای مجروح عراقی را بستیم بعد دوباره به راهمون ادامه دادیم. پس از هفت ساعت کوهپیمایی به خط مقدم نبرد رسیدیم. در راه ابراهیم با اسیر عراقی حرف می‌زد. او هم مرتب از ابراهیم تشکر می‌کرد. موقع اذان صبح در یک محل امن نماز جماعت را خواندیم. اسیر عراقی هم با ما نمازش را به جماعت خواند و آنجا بود که فهمیدم او هم شیعه است! 🔹بعد از نماز،کمی غذا خوردیم. هرچه که داشتیم بین همه حتی اسیر عراقی به طور مساوی تقسیم کردیم. اسیر عراقی که توقع این برخورد خوب را نداشت، خودش را معرفی کرد و گفت: من ابوجعفر، شیعه و ساکن کربلا هستم و اصلاً فکر نمی‌کردم که شما اینگونه باشید! 🔹هنوز هوا روشن نشده بود که به غار«بان‌سیران» در همان نزدیکی رفتیم و استراحت کردیم. رضا گودینی برای آوردن کمک به سمت نیروها رفت. ساعتی بعد رضا با وسیله و نیروی کمکی برگشت و بچه‌ها را صدا کرد. پرسیدم: رضا چه خبر!؟ گفت: وقتی به سمت غار بر می‌گشتم یکدفعه جا خوردم! جلوی غار یک نفر مسلح نشسته بود! اول فکر کردم یکی از شماست. ولی وقتی جلو آمدم با تعجب دیدم ابوجعفر، همان اسیر عراقی در حالی که اسلحه در دست دارد مشغول نگهبانی است! 🔹به محض اینکه او را دیدم رنگم پرید. اما ابوجعفر سلام کرد و اسلحه را به من داد. بعد به عربی گفت: رفقای شما خواب بودند. من متوجه یک گشتی عراقی شدم که از این جا رد می‌شد. برای همین آمدم مواظب باشم که اگر نزدیک شدند آنها را بزنم! با بچه‌ها به مقر رفتیم. ابراهیم به خاطر فشاری که در مسیر به او وارد شده بود راهی بیمارستان شد. چند روز بعد ابراهیم برگشت. همه بچه‌ها از دیدنش خوشحال شدند. 🔹ابراهیم را صدا زدم و گفتم: بچه‌های سپاه غرب آمده‌اند از شما تشکر کنند! با تعجب گفت: چطور مگه، چی شده؟! گفتم: تو بیا متوجه میشی! با ابراهیم رفتیم مقر سپاه، مسئول مربوطه شروع به صحبت کرد: ابوجعفر، اسیر عراقی که شما با خودتان آوردید، بیسیمچی قرارگاه لشکر چهارم عراق بوده! اطلاعاتی که او به ما از آرایش نیروها، مقر تیپ‌ها و راه‌های نفوذ داده بسیار بسیار ارزشمنده، تمام اطلاعاتش صحیح و درسته! از روز اول جنگ هم در این منطقه بوده و حتی تمام راه‌‌های عبور عراقی‌ها، تمامی رمزهای بیسیم آنها را به ما اطلاع داده! برای همین اومدیم تا از کار مهم شما تشکر کنیم. 🔹ابراهیم لبخندی زد و گفت: ای بابا ما چی کاره‌ایم، این کار خدا بود. فردای آن روز ابوجعفر را به اردوگاه اسیران فرستادند. ابراهیم هرچه تلاش کرد که ابوجعفر پیش ما بماند نشد. ابوجعفر گفته بود: خواهش می‌کنم من را اینجا نگه دارید. می‌خواهم با عراقی‌ها بجنگم! اما موافقت نشده بود. 🔹مدتی بعد شنیدم جمعی از اسرای عراقی به نام گروه تَوّابین به جبهه آمده‌اند و همراه رزمندگان تیپ بدر با بعثی ها می‌جنگند. عصر بود، یکی از بچه‌های قدیمی گروه به دیدن من آمد و با خوشحالی گفت: خبر جالبی برایت دارم! ابوجعفر همان اسیر عراقی در مقر تیپ بدر مشغول فعالیت است! بعد از عملیات به همراه رفقا به محل تیپ بدر رفتیم. گفتیم: هر طور شده ابوجعفر را پیدا می‌کنیم و به جمع بچه‌های گروه خودمان ملحق می‌کنیم. 🔹قبل از ورود به ساختمان تیپ، با صحنه‌ای برخورد کردیم که باورکردنی نبود! تصاویر شهدای تیپ بر روی دیوار نصب شده بود و تصویر ابوجعفر هم در میان شهدای آخرین عملیات تیپ بدر مشاهده می‌شد! سرم داغ شد! حالت عجیبی داشتم! مات و مبهوت به چهره اش نگاه ‌کردم! تمام خاطرات آن شب در ذهنم مرور می‌شد. حمله به دشمن، فداکاری ابراهیم، بیسیمچی عراقی، اردوگاه اسراء و تیپ بدر و بعد هم شهادت، خوشا به حالش! 🔸منبع: «سلام بر ابراهیم، ص ۱۱۲ https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan