eitaa logo
در جمع شهیدان
231 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
12 فایل
امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر ازشهادت نیست. (مقام معظم رهبری) کانال ولایی ما 👈 @zohoore_ghaem ارتباط با خادم 👈 @mohebolmahdi   
مشاهده در ایتا
دانلود
این تصویر مردی پنجاه ساله نیست! این جوان بیست و هشت ساله، است. فرمانده لشکر عاشورا بی سردوشی بی عنوان روزها بی خوابی خستگی بی ادعا بی ریا یادشون گرامی باد... ─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 @ba_Shaheidan
❣نماز اول وقت سفارش شهدا به ما گفت : من تندتر می‌روم شما پشت سرم بیایید تعجب کرده بودیم !! سابقه نداشت بیشتر از صد کیلومتر سرعـت بگیرد !! غروب نشده رسیدیم گیلانغرب ... جلو مسجدی ایستاد ؛ ماهم پشت سرش نمــاز ڪہ خواندیم ، سریع آمدیـم بیـرون ... داشتیم تنـد تنـد پوتین‌هایمان را می‌بستیم ڪہ زود راه بیفتیم گفت : ڪجا با این عجله ؟! میخواستیم به نماز جماعت برسیم ڪہ رسیـدیم ... شهید ─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
❣توی ماشین داشت اسلحه خالی می‌کرد، باچند تا بسیجی دیگه. از عرق روی لباس‌هایش می‌شد فهمید، چقدر کار کرده.... کارش که تموم شد از کنارمان داشت می‌رفت. به رفیقم گفت: چطوری مش علی؟ به علی گفتم: کی بود این؟ گفت: جانشین فرمانده. گفتم: پس چرا داره بار ماشین رو خالی می‌کنه؟! گفت: یواش یواش اخلاقش میاد دستت.... ─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
🌷شهید ، فرمانده لشکر عاشورا و شهید ، فرمانده لشکر نجف اشرف در سنگر و در کنار یکدیگر
💠 شهرداری که رُفتگر شد !! 🔺در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود. دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محلۀ ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز آقا مهدی است! ➖ آقا مهدی، شما اینجا چیکار می‌کنی؟ 🔹 آقا مهدی علاقه‌ای به جواب دادن نداشت. ادامه دادم، آخه شما شهرداری، اینجا چیکار می‌کنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ ▫️خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم. گفت: ▪️زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن می‌گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ اومد پیش شهردار، اون هم بِهش مرخصی داده، و الآن خودش اومده به جاش! 🔸اشک تو چشمام حلقه زد. هر چی اصرار کردم، جارو رو بهم نداد؛ ازم خواهش کرد که هر چه سریعتر برم تا دیگران متوجه نشن. 🌴رفتگر آن روز محله ما، شهردار ارومیه بود! ┄──┄┄──┄──┄┄──┄┄──┄┄──┄ 🌸🍀شهید عزیز، در اوایل انقلاب، شهردار ارومیه بود و پس از جنگ، فرمانده لشکر31 عاشورا شد.
🌸🍀شهید ، فرمانده لشکر عاشورا (آذربایجان) باران خیلی تند می آمد. بهم گفت « من می رم بیرون» گفتم « توی این هوا کجا می خوای بری؟» جواب نداد. اصرار کردم. بالاخره گفت « می خوای بدونی ؟ پاشو تو هم بیا. » با لندرور شهرداری راه افتادیم توی شهر. نزدیکی های فرودگاه یک حلبی آباد بود. رفتیم آنجا. توی کوچه پس کوچه هایش پر از آب و گل و شل. آب وسط کوچه صاف می رفت توی یکی از خانه ها. در خانه را که زد، پیرمردی آمد دم در. ما راکه دید، شروع کرد به بد و بی راه گفتن به شهردار. می گفت « آخه این چه شهرداریه که ما داریم؟ نمی آد یه سری به مون بزنه، ببینه چی می کشیم. » آقا مهدی بهش گفت «خیله خب پدرجان. اشکال نداره. شما یه بیل به ما بده، درستش می کنیم؟» پیرمرد گفت « برید بابا شماهام! بیلم کجا بود. » از یکی از همسایه ها بیل گرفتیم. تا نزدیکی های اذان صبح توی کوچه، راه آب می کندیم. 🌷شهید