eitaa logo
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
32.4هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
12هزار ویدیو
113 فایل
❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙با خـدا باش پادشاهـ👑ـــی ڪن 💚بی خـدا باش هرچہ خواهی ڪن تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1898250367C031c8faa73
مشاهده در ایتا
دانلود
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃 🍃🦋🍃 🦋🍃 @Dastanvpand 🍃 📚داستان واقعی و آموزنده دختری بنام ساغر #کاخ_آرزوها 🦋قسمت پنجم
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃 🍃🦋🍃 🦋🍃 @Dastanvpand 🍃 📚داستان واقعی و آموزنده دختری بنام ساغر 🦋قسمت ششم و پایانی پول را به مامان تحویل دادم و همراه با آن ها به پشت در اتاق عمل رفتیم. مامان دست های آن خانم جوان را که باردار هم بود در دست هایش فشار داد و با مهربانی گفت: - عزیزم نگران نباش. دکتر گفت چیز مهمی نیست. یه بیهوشی کوتاه مدت می دن و پای شوهرت رو گچ می گیرن. بنده خدا معلوم نبود حواسش کجاست؟ با موتور یکهو پرید جلوی ماشین من. خدار و شکر که سرعت زیادی نداشتم وگرنه... به هر حال، حالا که به خیر گذشته و من هر کاری از دستم بربیاد براتون انجام می دم. آن خانم جوان باردار در حالی که گریه می کرد از مامان تشکر کرد. بالاخره مصدوم را از اتاق عمل به بخش منتقل کردند. من و مامان و خانم آن مرد بالای سرش رفتیم. به محض دیدن بیمار روی تخت رنگ از روی من پرید. ضربان قلبم تند و تندتر شد. نزدیک بود از حال بروم. بغض بدی مثل بختک چنگ انداخت به گلویم. روی تخت، آن مرد جوان پا شکسته کسی نبود جز صادق... دلم می خواست باور کنم که این فقط یک خواب است اما ناگهان صدایی آشنا به من فهماند که خوابی در کار نیست. سرم را به سمت صاحب صدا برگرداندم، مهناز در چارچوب در ایستاده بود و گریه کنان می گفت: - زن دایی، چه بلایی سر دایی صادق اومده؟ مهناز که متوجه من و مادرم شده بود، با دیدن ما بی آنکه چیزی بپرسد سریع اتاق را ترک کرد. من قربانی حماقت و زودباوری خودم شدم و از کسی نباید گله کنم. نه صادق و نه مهناز بعد از آن ماجرا دیگر با من تماس نگرفتند. من هم هنوز ماجرا را برای مادر و پدرم نگفتم. کار روز و شبم شده گریه . به کاخ آرزوهایم فکر می کنم که چه ساده لوحانه خودم بر سرم هوار کردم... 📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال داستان و پند📚 🦋پایان.
.. ✍🏻 زیاد دعا کردن برای فرج، واجب است چون امر امام معصوم است: ✨امام زمان عج الله تعالی فرج الشریف در نامه ای خطاب به اسحاق بن یعقوب فرمودند: ✨واکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فإنّ ذلک فرجکم: 🍁 *برای تعجیل در امر فرج ، بسیار دعا کنید که همان فرج شماست.»* 📚(کمال الدین و تمام النعمه ، باب ۴۵، حدیث۴ ✍🏻 نکته اینجاست که امام زمان عج الله تعالی فرج الشریف نفرمودند دعا کنید بلکه فرمودند: 👈🏻اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج 👈🏻 *بسیار دعا کنید ...* 🍁 پس دعا کردن برای فرج، مثل نماز نیست که صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء نماز بخوانیم و.... 🍁بلکه فرمودند زیاد، یعنی 👈🏻دائما، در طول شبانه روز، 👈🏻در هر جائی هستی، 👈🏻در هر کاری هستی 👈🏻در حال راه رفتن، 👈🏻هنگامی که سوار ماشین هستی، 👈🏻محل کار ، و... همیشه و همه جا 🍁 در تمام لحظات و تمام زمان باید برای فرج امام زمان دعا کنیم این معنی واقعی اکثرو الدعاء است. 👈🏻هر کاری میکنیم قلب و زبانمان بگوید : اللهم عجل لولیک الفرج،اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب سلام الله ❤️ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
🔴 تلنگر ✍چرا ما دعا میکنیم؟ در حالی که خداوند از خواسته های ما آگاه است و اگر سکوت هم کنیم او همه را میداند. پاسخ آقای دکتر الهی قمشه ای: دعا بسیج نیروهای درونی ما است، تا بتوانیم آرمانی را که در ذهن داریم مشخص و روشن دنبال کنیم و در این کار از حق و حقیقت که همان خداست یاری میگیریم... یک قانون فیزیکی ميگه که: هر ذره در حال ساطع کردن مدام انرژي به سمت مشخصی است. انرژی بدن من و شما قابل هدایت به یک سمت مشخص است. اگر به چیز مشخصی فکر کنیم انرژی ما به سمت اون چیز مشخص میره.. نکتهٔ جالبش اینه که من به محض اینکه به شخص خاصی هر جای دنیا که فکر کنم انرژی های من بلافاصله به سمت اون حرکت می کنه و بلافاصله به او میرسد بدون سپری شدن زمان. 🌀در فیزیک به این میگن "جهش کوانتومی". یعنی انرژی ما از زمان عبور ميكند... پس بهترین دعاها را به همدیگر بکنیم. ‌‌‌‌❤️ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
✨کم کردن وزن بارعایت نکات زیر 👌ﺳﻌﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﮐﺪﻭﯼ ﺭﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ . ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺎﻫﺶ ﭼﺮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﺷﮑﻢ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﮑﻢ ﻋﺎﻟﯿﻪ . ﻣﯿﺘﻮﻧﯿﺪ ﺑﻬﺶ ﻧﻌﻨﺎ ﯾﺎ ﺷﻮﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﻨﯿﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﻊ ﺳﺮﺩﯼ ﻃﻌﻤﺶ ﻫﻢ ﻣﺜﻠﻪ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﺧﯿﺎﺭﻩ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺷﯿﻦ . 👌ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ . ﻣﯿﺘﻮﻧﯿﺪ ﯾﮏ ﺗﯿﮑﻪ ﭼﻮﺏ ﺩﺍﺭﭼﯿﻦ ﻫﻢ ﺑﻨﺪﺍﺯﯾﻦ ﺗﻮﯼ ﻟﯿﻮﺍﻧﺘﻮﻥ .ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺳﺎﺯ ﺑﺪﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﻻ ﻣﯿﺒﺮﻩ . 👌ﺻﺒﺢ ﺩﺭ ﻭﻋﺪﻩ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﺷﮑﻼﺕ ﺗﻠﺦ ﺑﺎﻻﯼ %65 ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ .ﺑﺎﻋﺚ ﭼﺮﺑﯽ ﺳﻮﺯﯼ ﻣﯿﺸﻪ . 👌ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺳﯿﺐ ﺑﺎ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ .ﺍﺷﺘﻬﺎﺗﻮﻥ ﮐﻢ ﻣﯿﺸﻪ . 👌ﺷﺐ ﻫﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﯾﮏ ﻗﺎﺷﻖ ﻋﺴﻞ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ . ﭼﺮﺑﯽ ﺳﻮﺯﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻩ، 👌ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺎﺳﺖ ﮐﻢ ﭼﺮﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ. ﻟﺒﻨﯿﺎﺕ ﮐﻢ ﭼﺮﺏ ﺑﺎﻋﺚ ﻻﻏﺮﯼ ﻣﯿﺸﻪ . 👌ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﯾﮏ ﻗﺎﺷﻖ ﭼﺎﯾﺨﻮﺭﯼ ﺩﺍﺭﭼﯿﻦ ﺭﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻗﺎﺷﻖ ﻣﺮﺑﺎﺧﻮﺭﯼ ﻋﺴﻞ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﮔﺮﻡ مخلوط کنید ﻭ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ . 👌ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﻮﻩ ﺟﺎﺕ ﻭ ﺳﺒﺰﯾﺠﺎﺕ ﺭﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮشﻧﮑﻨﯿﺪ . 👌ﺳﻌﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻭﻋﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺯﯾﺎﺩ ﻭ ﺣﺠﻤﺸﻮﻧﻮ ﮐﻢ ﮐﻨﯿﺪ . 👌ﺳﻌﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﻏﺬﺍﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎ ﭼﻨﮕﺎﻝ ﯾﺎ ﻗﺎﺷﻖ ﻣﺮﺑﺎ ﺧﻮﺭﯼ ﻣﯿﻞ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺠﻮﯾﺪ و آرام بخورید. ❤️ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
16.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داری«درجا»می‌زنی؟ مسیرت را تغییر بده از دایره امن زندگی ات بیرون بیا از پایان نترس، خیری عظیم در راه توست! به قدرت خدا ایمان بیاور! به محض اینکه ایمان بیاوری که جز خدا قدرت دیگری وجود ندارد هر چه که شر می نماید از جهانتان رخت بر خواهد بست. اگر از بی پولی، از تنهایی و از هر سایه ترسی نترسی وبا آن رو به رو شوی آنها قدرتشان را از دست خواهند داد و تو پیروز بیرون خواهی آمد اما اگر بترسی،سیاهی ها و هر آنچه که آزارت میدهد قدرتمند می شوند ومدام در دلهره به سر خواهی برد خداوند نور ونجات همه ماست وتنها قدرتی است که وجود دارد. ❤️ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی تکان دهنده و آموزنده که حکایت بسیاری از ما آدمها در زندگی است! تا انتها تماشا کنید.... ‎‌‌‌‎‌‌‎❤️ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
❤️ 🔘 داستان کوتاه مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت. پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟ مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟ پسر گفت: من شتری ندیدم! مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد. قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟ پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است. قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
مردی در یک باغ درخت خرما را با شدت ‌تکان می‌داد و بر زمین می‌ریخت. صاحب باغ آمد و گفت ای مرد احمق! چرا این کار را می‌کنی؟ دزد گفت: چه اشکالی دارد؟ بنده خدا از باغ خدا خرمایی را بخورد و ببرد که خدا به او روزی کرده است. چرا بر سفره گسترده نعمتهای خداوند حسادت می‌کنی؟ صاحب باغ به غلامش گفت: آهای غلام! آن طناب را بیاور تا جواب این مردک را بدهم. آنگاه دزد را گرفتند و محکم بر درخت بستند و با چوب بر ساق پا و پشت او می‌زد. دزد فریاد برآورد، از خدا شرم کن. چرا می‌زنی؟ مرا می‌کشی. صاحب باغ گفت : این بنده خدا با چوب خدا در باغ خدا بر پشت بنده خدا می‌زند. من اراده‌ای ندارم کار، کار خداست. دزد که به جبر اعتقاد داشت گفت: من اعتقاد به جبر را ترک کردم تو راست می‌گویی ای مرد بزرگوار نزن. برجهان جبر حاکم نیست بلکه اختیار است اختیار است اختیار ❤️ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
🌸🍃🌸🍃 سید محمد باقر شفتی فقیر محض بود! یه مرتبه گوشت خرید، شب بیاد بار بزاره بعد از مدتها یه دلی از عزا دربیاره...! تو راه که داشت میومد، دید یه سگی کنار کوچه انقد لاغر هستش که اصلا انگار استخوناش از زیر پوست پیداست این توله هاش هم چسبیدن به سینه های مادرش! شیر نداره بده بی رمق افتاده...! ایشون این گوشتی که دستش بود صاف انداخت جلوی این سگ! یعنی واینساد که فکر بکنه و محاسبه بکنه، معامله بکنه باخدا! یعنی بگه من این رو میدم در عوض تو اونو بمن بده! از اون به بعد زندگی سید شفتی زیر و رو شد. این مجتهد مسلم حکومت داشت تو اصفهان. ثروتش به قدری بود که یک روز رو وقتی اعلام میکرد فقرا وقتی میومدن در خونش چنگه چنگه پول میداد بهشون...!!نمی شمرد..!! ثروت عجیبی خدا بهش داد.. مردم فوق العاده دوسش داشتن.. حکومت قاجار بدون اجازه ایشون تو منطقه اصفهان نمی تونست کاری بکنه انقدر محبوب بود...! این همون آدم فقیر یه لا قبایی بود تو نجف که هیچی نداشت! یه کار یه عمل صالح تو یه لحظه..اینجوری زیر و رو شد 🖤 ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی می مرد و او را به گورستان می بردند از جلوی دکان خیاط می گذشتند. یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد و چون سواد نداشت کوزه ای به دیوار آویزان کرد و یک مشت سنگ ریزه پهلوی آن گذاشت. هر وقت از جلوی دکانش جنازه ای را به گورستان می بردند یک سنگ داخل کوزه می انداخت و آخر ماه کوزه را خالی می کرد و سنگها را می شمرد. کم کم بقیه دوستانش این موضوع را فهمیدند و برایشان یک سرگرمی شده بود و هر وقت خیاط را می دیدند از او می پرسیدند چه خبر؟ خیاط می گفت امروز چند نفر تو کوزه افتادند. روزها و سالها بدین منوال گذشت تا اینکه روزی قرعه فال به نام خود خیاط افتاد و خیاط هم مرد. یک روز مردی که از فوت خیاط اطلاعی نداشت به دکان او رفت و مغازه را بسته یافت. از یکی از همسایگان پرسید: «خیاط کجاست؟» همسایه به او گفت: «‌خیاط هم در کوزه افتاد.» و این حرف ضرب المثل شده و وقتی کسی به یک بلائی دچار می شود که پیش از آن درباره حرف می زده، می گویند: «خیاط در کوزه افتاد» ❤️ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
: ..... ناصرالدین شاه سالی یک بار (آن هم روز اربعین) آش نذری می‌پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور می‌یافت تا ثواب ببرد. در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هر یک کاری انجام می دادند. بعضی سبزی پاک می کردند. بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند. عده‌ای دیگ‌های بزرگ را روی اجاق می گذاشتند و خلاصه هر کس برای تملق و تقرب پیش ناصر الدین شاه مشغول کاری بود. خود اعلی حضرت هم بالای ایوان می‌نشست و قلیان می کشید و از آن بالا نظاره‌گر کارها بود. سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد. به دستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده می شد و او می‌بایست کاسه آن را از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد. کسانی را که خیلی می‌خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می‌ریختند. پر واضح است آن که کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد حسابی بدبخت می شد. به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش می شد٬ آشپزباشی به او می گفت: بسیار خوب! بهت حالی می کنم دنیا دست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد . ❤️ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
✅گویند "حر بن يزيد رياحي" اولين کسي بود که آب را به روي امام بست و اولين کسي شد که خونش را براي او داد. 🔘"عمر سعد" هم اولين کسي بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد براي آنکه رهبرشان شود و اولين کسي شد که تير را به سمت او پرتاب کرد! ✳️کي مي‌داند آخر کارش به کجا مي‌رسد؟ دنيا دار ابتلاست... 💠با هر امتحاني چهره‌اي از ما آشکار مي‌شود، چهره‌اي که گاهي خودمان را شگفت‌زده مي‌کند. چطور مي‌شود در اين دنيا بر کسي خرده گرفت و خود را نديد؟ ♻️ مي‌گويند خداوند داستان ابليس را تعريف کرد تا بداني که نمي‌شود به عبادتت، به تقربت، به جايگاهت اطمينان کني. 🌹خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو همان که هستي بماني، نداده است. ▪️شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتي حال خوبي داري و مي‌خواهي دعا کني، يادت نرود "عافيت" و "عاقبت به خيري‌ات" را بطلبي... ‌ 👤مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی 🖤 ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨