eitaa logo
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
32.6هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
12هزار ویدیو
113 فایل
❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙با خـدا باش پادشاهـ👑ـــی ڪن 💚بی خـدا باش هرچہ خواهی ڪن تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1898250367C031c8faa73
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ☘ آیت الله مظاهری : 🍁 انسان مسلمان باید مواظب زبانش باشد.اول فکرکنید بعد حرف بزنید. 🌷 تقاضا دارم که در خانه نیش زبان نداشته باشید. اول مصیبت برای کسانی که نیش زبان دارند این است که بر دلها حکومت ندارند. و منفور جامعه هستند. 🌺 از نظر روایات اهل بیت(ع) ، این نیش ها ؛ عقرب ، مار و گرگ می شوند و در قبر ، برزخ ، صف محشر و جهنم انسان را می گزند. 📙 جهاد با نفس ج 1 ص 244 ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
🌷 امام صادق (علیه السلام) : ☘ إِذَا اسْتَبْطَأْتَ الرِّزْقَ فَأَکْثِرْ مِنَ الإِسْتِغْفارِ . 💎هرگاه روزیت به کُندى آید و به سختى به تو رسد ، زیاد استغفار کن . 📖 بحارالأنوار ، ج 66 ، ص 407 ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
♦️نظر لطف امیرالمومنین (ع)به مرد فقیر♦️ شخصی در نجف اشرف از شدت فقر به امیرالمؤمنین متوسل شد . شب خواب دید که حضرت به او فرمود : باید به هندوستان بروی و در فلان محله و کوچه ، شخصی را با این خصوصیات پیدا کنی و این مصرع شعر را برایش بخوانی : " به آسمان رود و کار آفتاب کند " مرد فقیر گفت : یا امیر المؤمنین من فقیر هستم و از فقر خود شکایت می کنم آن وقت شما می گوئید به هندوستان بروم ؟، خلاصه رفت ، آن شخص را یافت و همان شعر را برای او خواند . آن شخص که شاعر بود خیلی خوشحال شد و دست این مرد را بوسید و گفت : از کجا فهمیدی که مصرع دوم شعر من چیست ؟ سپس هر چه می توانست به او از مال و ثروت خود داد . مصرع دوم شعر ایشان این بود " به ذره گر نظر لطف بوتراب کند " ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
❤️بیمار توام کاش که تجویز کنی آمدنت را... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
💠 جوان کافری عاشق دختر عمویش شد، عمویش پادشاه حبشه بود. جوان رفت پیش عمو و گفت: عمو جان من عاشق دخترت شده‌ام، آمدم برای خواستگاری. پادشاه گفت حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت عمو هر چه باشد من می‌پذیرم شاه گفت: در شهر بدی‌ها (مدینه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو، جوان گفت عمو جان این دشمن تو اسمش چیست، گفت اسم زیاد دارد ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می‌شناسند جوان فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی‌ها شد. به بالای تپه‌ی شهر که رسید دید در نخلستان، جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان رفت. گفت: ای مرد عرب تو علی را می‌شناسی؟ گفت: تو را با علی چه کار است؟ گفت: آمده‌ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است. گفت: تو حریف علی نمی‌شوی. گفت: مگر علی را می‌شناسی؟ گفت: بله من هر روز با او هستم و هر روز او را می‌بینم. گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟! گفت قدی دارد به اندازه‌ی قد من، هیکلی هم‌هیکل من. گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست. مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم. خب چه برای شکست علی داری؟ گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان. گفت: پس آماده باش، جوان خنده‌ی بلندی کرد و گفت: تو با این بیل می‌خواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش. شمشیر را از نیام کشید. گفت: اسمت چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبدالله. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: فتاح، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد. عبدالله در یک چشم به هم زدن، کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خود جوان خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشم‌هایش اشک می‌آید. گفت: چرا گریه می‌کنی؟ جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته می‌شوم. مرد عرب، جوان را بلند کرد، گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر. گفت: مگر تو کی هستی؟ گفت: منم اسدالله الغالب علی بن ابیطالب، که اگر من بتوانم دل بنده‌ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود. جوان، بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت من می‌خواهم از امروز، غلام تو شوم یا علی. پس فتاح شد قنبر غلام علی بن ابیطالب 📚بحارالانوار ج3 ص 211 امالی شیخ صدوق ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
💠 جوان کافری عاشق دختر عمویش شد، عمویش پادشاه حبشه بود. جوان رفت پیش عمو و گفت: عمو جان من عاشق دخترت شده‌ام، آمدم برای خواستگاری. پادشاه گفت حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت عمو هر چه باشد من می‌پذیرم شاه گفت: در شهر بدی‌ها (مدینه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو، جوان گفت عمو جان این دشمن تو اسمش چیست، گفت اسم زیاد دارد ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می‌شناسند جوان فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی‌ها شد. به بالای تپه‌ی شهر که رسید دید در نخلستان، جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان رفت. گفت: ای مرد عرب تو علی را می‌شناسی؟ گفت: تو را با علی چه کار است؟ گفت: آمده‌ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است. گفت: تو حریف علی نمی‌شوی. گفت: مگر علی را می‌شناسی؟ گفت: بله من هر روز با او هستم و هر روز او را می‌بینم. گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟! گفت قدی دارد به اندازه‌ی قد من، هیکلی هم‌هیکل من. گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست. مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم. خب چه برای شکست علی داری؟ گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان. گفت: پس آماده باش، جوان خنده‌ی بلندی کرد و گفت: تو با این بیل می‌خواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش. شمشیر را از نیام کشید. گفت: اسمت چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبدالله. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: فتاح، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد. عبدالله در یک چشم به هم زدن، کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خود جوان خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشم‌هایش اشک می‌آید. گفت: چرا گریه می‌کنی؟ جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته می‌شوم. مرد عرب، جوان را بلند کرد، گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر. گفت: مگر تو کی هستی؟ گفت: منم اسدالله الغالب علی بن ابیطالب، که اگر من بتوانم دل بنده‌ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود. جوان، بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت من می‌خواهم از امروز، غلام تو شوم یا علی. پس فتاح شد قنبر غلام علی بن ابیطالب 📚بحارالانوار ج3 ص 211 امالی شیخ صدوق ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
🔴مفهوم واقعی برکت چیست؟ 🌷از پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرسیدند: برکت در مال یعنی چه؟ 🌼درپاسخ، پیامبر مثالی زد و فرمود: 🔰گوسفند در سال یکبار زایمان می کند وهر بار هم یک بره به دنیا می آورد. سگ در سال دو بار زایمان میکند و هربار هم حداقل ۷-۶ بچه. 💠به طور طبیعی شما باید گله های سگ را ببینید که یک یا دو گوسفند در کنار آن است. 🛑ولی در واقع برعکس است. گله های گوسفند را می بینید و یک یا دو سگ درکنار آنها چون خداوند برکت را در ذات گوسفند قرار داد و از ذات سگ برکت را گرفت. ✅در تمام عمر حتی یک گله سگ را ندیده ایم. اما گله های گوسفند فراوانی را دیده ایم! 🎋و این در حالی است که در هر ثانیه میلیونها گوسفند ذبح می شوند! 🔥مال حرام اینگونه است: «فزونی دارد ولی برکت ندارد» 🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱 📙از بیانات آیت الله مجتهدی ره ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
🌸💠 مرده ای که بوی گلاب می داد 💠🌸 یکی از کارکنان غسال خانه بهشت زهرای تهران تعریف می کرد: یک بار پیرمردی را آوردند که اصلا به مرده شبیه نبود، چهره روشن و بسیار تمیز و معطری داشت. وقتی پتو را کنار زدم بوی گلاب می داد. آنقدر تمیز و معطر بود که من از مسئول غسالخانه تقاضا کردم خودم شخصا این پیرمرد را بشورم و غسل بدهم، همه بوی گلاب را موقع شستشو و وقتی که آب روی تن این پیرمرد می ریختم حس می کردند. وقتی که کار غسل و کفن تمام شد بی اختیار در نماز و تشییع این پیرمرد شرکت کردم، بیرون برای تشییع و خاکسپاری اش صحرای محشری به پا بود. از بین ناله های فرزندانش شنیدم که گویا این پیرمرد هر روزش را با قرائت زیارت عاشورا شروع می کرد. از بستگانش دقیق تر پرسیدم، گویی این پیرمرد به این موضوع شهره بود، آدمی که هر روزش با زیارت عاشورا شروع می شد... ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
🔱ماجرایی که باعث شد فرعون خودش را خدا بنامد! یک روز فرعون در کاخش بود که ابلیس به شکل مردی وارد کاخ و اتاق فرعون می شود فرعون می گوید : تو چه کسی هستی آن مرد میگوید : من فرشته ی مقرب تو هستم فرعون می گوید : مگر من که هستم آن مرد می گوید : تو خدا هستی فرعون که تا قبل از این ماجرا به خدا اعتقاد داشت می گوید : نه من خدا نیستم آن مرد می گوید : تو خدایی اما به خاطر ضربه ای که به سرت خورده است فراموش کرده ای که خدایی و فکر می کنی خدا کس دیگریست و من آمدم که به تو یاد آوری کنم که خدا هستی فرعون می گوید : پس اگر تو راست می گویی و من خدا هستم باید خیلی کارهای نشدنی بتوانم بکنم آن مرد گفت : بله تو هر نشدنی ای را می توانی انجام دهی زیرا خدایی پس امتحان کن فرعون خوشه ی انگوری که در ظرف بود را نشان داد و گفت : یعنی تو می گویی من می توانم آن خوشه ی انگور را به طلا تبدیل کنم ؟ آن مرد (یا همان ابلیس در ظاهر یک مرد) گفت : بله اگر تو اعلام کنی به دستور تو آن خوشه خود را به طلا تبدیل می کند فرعون به خوشه اعلام می کند که ای خوشه به طلا تبدیل شو و آن خوشه به طلا تبدیل می شود چند تا کار دیگر انجام می دهد و می بیند همه بدون نقص انجام می شود و در اصل ابلیس به صورت مخفیانه این جادو ها و تبدیلات را انجام میداد و بعد آن مرد گفت : تو از گذشته زیاد در یاد نداری و ضربه ای که به سرت خورد باعث شد فراموش کنی که خدا هستی و یکی دیگر از اسناد خدا بودن تو اینست که تو هیچوقت نمی میری و البته فرعون هم واقعا نزدیک به سیصد سالش بود و نمی مرد (در آن زمان حد اکثر سن مردم صد و هفتاد سال بود) به همین دلایل باور کرده بود که خداست و اما جالب تر از همه قبل از این ماجرا ، فرعون یکی از عرفای بزرگ جهان و نقطه ی عرفان در آن زمان بود که سالها بعد وقتی که فریب ابلیس را خورد و خود را خدا دانست از عرفان بیرون آمد و آسیه همسرش نیز تا آخر عمرش قطب بزرگ صوفیه بوده است !! 📚مبانی حقایق و رموز زندگی فرعون ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
🔴مرگهای ناگهانی آخرالزمان و هشدار به مومنین! 🔰دیشب به بنده تلفن زدند و گفتند که فلان شخص که خیلی هم مواظب سلامتی خودش بود و فشار خونش را همیشه اندازه گیری می کرد تا از حد متعارف تجاوز نکند، سکته کرد و یک مرتبه از بین رفت! 🌸 امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمودند: ✳️ در آخر الزمان مرگ های ناگهانی زیاد می شود. 🌟ملک الموت مردم را می رباید... اگر این زمان را درک کردید باید با طهارت بخوابید. ✅سوال کردند: یا امیرالمومنین یعنی با وضو بخوابیم؟ 🌷 حضرت فرمودند: خیر. یعنی ذمّه خودتان را از حق و خلق خلاص کنید.(یعنی حساب خود را صاف و پاک کنید...) 🌿🌿🌿🌴🌷🌷🌷🌴🌿🌿🌿 📒از بیانات استاد حق شناس ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
آورده‌اند روزی از حضرت عیسی(ع) سوال کردند که چگونه بر روی آب راه میروی؟ حضرت گفت: طلا و جواهر در نظر شما مردمان چگونه است؟ گفتند: خوب چیز ارزشمندی است و به آن علاقه داریم. حضرت گفت: نزد من هیچ عزتی ندارد و با سنگ و کلوخ یکی است! که حضرت امیرالمومنین علی(ع) در خطبه متقین در شرح و معرفی اهل تقوا در نهج‌البلاغه اینطور میفرماد: «عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ، فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى اَعْیُنِهِمْ» یعنی: عظمت خالق نفوس آنها را احاطه کرده، و در نتیجه "غیراو" در نظر آن‌ها کوچک و حقیر شده است. یعنی هیچ چیز جز حق تعالی برای اهل تقوا عظمت ندارد، نه دنیا، نه طلا و پول و مقام و منصب و... کلام خود را با روایتی شیرین از حضرت عیسی(ع) به پایان میرسانم که میفرماد: الدُّنيا قَنطَرَةٌ فاَعبُروها و لا تَعمُرُوها. یعنی: دنيا پُلی است، از آن بگذريد و آبادش مَسازيد. 📚الأمالى شیخ مفيد، ص۴۳ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨