eitaa logo
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
32.8هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
12.2هزار ویدیو
115 فایل
❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙با خـدا باش پادشاهـ👑ـــی ڪن 💚بی خـدا باش هرچہ خواهی ڪن تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1898250367C031c8faa73
مشاهده در ایتا
دانلود
👌اصل فلسفه زندگی... 🌿روزی کسی به خیام خردمند ، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟! 🌹خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟ 👈آن جوان گفت : من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و... 🍃خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا نمیرند تو به دنبال مردگانت هستی ؟!... بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد . ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خـــــدایا... 🌙بـرای تـو غـیر مـمکنی وجـود نـدارد 💫غـیر مـمکن‌های زنـدگی 🌙هـمه‌ی مـا را مـمکن کـن.... 💫""آمـین یـا رب الـعالـمین"" 🌙شبتون درپناه خدا
🔥 شيطان و جرجيس پیامبر(ع) 🌹 👌گفته اند: روزي حضرت جرجيس پيامبر، با شيطان ديدار کرد و به او فرمود: اي روح خبيث و نجس! و اي خلق ملعون! چه چيز تو را وا مي دارد که باعث هلاکت خود و ديگران شوي، در حالي که مي داني تو و پيروان و لشکريانت به سوي جهنم پيش مي رويد؟ 🔥آن ملعون گفت: اگر مرا مخيّر کنند بين تمام آن چه را که آفتاب بر آن مي تابد، و ظلمت شب آن را فرا مي گيرد، و بين هلاک کردن و گمراه کردن ايشان، گرچه يک نفر را در يک چشم به هم زدن باشد، من يک چشم به هم زدن و گمراه کردن ايشان را بر جميع آن لذت ها برمي گزينم. گمراه کردن يک نفر از بني آدم نزد من محبوب تر است از لذت همه دنيا و آن چه در آن است. 👈از اين رو، آن ملعون در کشاندن مردم به فساد، و مانع شدن از کار خير و صلاح بسيار شتاب دارد. ❣در حديثي آمده: حضرت رسول(ص) فرمودند: «العَجَلَهُ مِنَ الشَّيطان» عجله کردن در کارها از شيطان است مگر در چند کار که خوي پيامبران است. ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
👌اندکی تامل ☘پیرمردی روی نیمکت پارکی نشسته بود دختری گریه کنان و با ناراحتی بسیار آمد و روی همان نیمکت نشست. پیرمرد از دختر پرسید : چرا گریه می کنی؟ -دختر گفت: دوستانم مرا دوست ندارند . همه می گویند من زشت هستم. ☘پیرمرد گفت: ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم . -دخترک با شادمانی گفت: راست می گوئی ؟ ☘پیرمرد با لبخند پاسخ داد:آری... دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد... 🌸 🌸 ⏰چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت... ❤️خداوند مهربان، چشم را برای دیدن زشتی ها و مسخره کردن انسانها نیافریده است.چه خوب است همه زیبائی های یک انسان را با چشم دل ببینیم.... ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
💥همه چیزدرموردعالم روح 💥 🍃 بشر از ابتداي خلقت نسبت به عالم ارواح بيگانه بود و آن را يک عالم مرموز و وحشتناک مي پنداشت. و انسان هميشه نسبت به عالم ارواح و حقيقت وجودي آن گريزان بود و پنداري غلط و نادرست داشت. همه اين توهمات در صورتي است که عالم ارواح ارتباط تنگاتنگ با روح و روان انسان دارد. اگرچه عالم ديگري نظير عالم انوار در وراي عالم انسان بوده که انکار آنها غيرقابل پذيرش است. درباره روح و اثرات آن در عوالم انسان، دانشمندان نظرهاي گوناگوني دارند، که برخي روح را موجودي آفريده شده و مخلوقي حادث مي دانند که درباره پيدايش آن، دو نظريه دارند: 1⃣الف) گروهي قائلند که روح پيش از بدن آفريده شده و بعد از متلاشي شدن جسم هم چنان پايدار و باقي است. از آن جمله رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله مي فرمايد: خلق الله الارواح قبل الاجساد بالفي عام؛ خداوند دو هزار سال پيش از آن که اجساد را بيافريند ارواح را آفريده بود. 2⃣ب) برخي ديگر مي گويند: روح هر انسان باجسمش آفريده مي شود و پيدايش آن بر اثر تطورات نطفه، تحولات متوالي جسم و تکامل نهايي ماده است. که عالمان ديني و فلاسفه اسلامي از گروه اول اند و خلقت ارواح را پيش از اجساد مي دانند، از جمله متأخران مرحوم شيخ صدوق رحمةالله عليه است، و بيشتر متقدمان و معاصران قائل به حيات جاويد روح در جسم فناپذير مي باشند. 🤍روح يکي از مسائل مهم فلسفي و به اصطلاح فلسفي و عرفاني است، که افکار و انظار فلاسفه را به خود متوجه کرده است، که هم از لحاظ ماهوي و هم وجودي مورد بحث قرار گرفته است. در مورد اول که بحث از لحاظ ماهوي باشد، اقوال و آراي پراکنده و گوناگوني اظهار شده است و هيچ کدام مسئله رابه طور تحقيق حل نکرده اند. شرايع و مذاهب نيز در مورد ماهيت و ذات روح ساکت شده اند، چنان که در قرآن مجيد است: قل الروح من أمر ربي. 🖌آنچه براي انديشوران مسلم است آن که غير از اعضا و جوارح و ابدان مادي امر ديگري نيز وجود دارد که منشأ احساسات و ادراکات و تعقلات و حرکات و سکنات و فعل و انفعالات ارادي و... است و اين امر مسلم است که منشأ ادراکات و تعقلات و آثار و خواص ديگر در همه موجودات يک سان نيست و نيز مسلم است که هر يک از موجودات را آثار خاصي است که موجب امتياز آنها از يک ديگر است. از اين سو براي روح و نفس اقسام و انواعي قائل شده اند: نفس جمادي، نباتي و حيواني. 📌با اين که عالمان ديني و غيرديني از گذشته تاکنون پژوهش هاي گوناگوني درباره روح انجام داده اند. اما در چگونگي حقيقت و ماهيت روح و اثر وجودي آن اختلاف نظر دارند، ولي از فحواي ديدگاه آنان مي توان روح را به دو قسم بيان کرد: يکي روح بخاري است، که از خوردن و آشاميدن حاصل مي شود، و اين روح براي بدن به منزله روغن چراغ است، که هر زماني تمام شدت چراغ نيز خاموش مي شود. 🖇اين همان روح مشترکي است بين وجود انسان و حيوان که حيات شان همراه با اين نوع روح است، و هرگاه انسان و حيوان فاني شد روح بخاري نيز به همراه جسم فاني مي شود. 🔗و ديگر روحي است که از عالم امر نشئت مي گيرد: و نفخت فيه من روحي. که همان روح ويژه انسان است که بعد از مردن انسان روح متعالي از جسم فاني جدا شده، که اين روح يا متنعم به رحمت خداوند است و يا معذب به عذاب پروردگار. از اين رو، روح قدسي در وجود انسان نظير عطري است در محفظه سر بسته که هرگاه راه خروجي از جايگاه اصلي دريابد ديگر اعتنايي به محفظه ندارد و به آن برنمي گردد. 🌹و اما قرآن کريم درباره روح يک مهر سکوت بر همه پرسش گران عالم زده، که به پيامبر بزرگوار اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: ☘و يسئلونک عن الروح قل الروح من أمر ربي و ما أوتيتم من العلم الا قليلا؛ 🌱و از تو درباره روح سؤال مي کنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است، و جز اندکي از دانش، به شما داده نشده است.(اسراء 85) ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
💥داستانی تکان دهنده💥 ⚡️ تـاوان دل ســوزاندن 🌹یکی ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻧﻘﻞ ڪﺮﺩ: ﭘﻴﺮﺯﻧﻰ ﺁﻣﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﺭﺟﺐ ﻋﻠﻰ ﺧﻴﺎﻁ ﺗﻬﺮﺍﻧﻰ ڪﻪ ﺍﻫﻞ ﻣڪﺎﺷﻔﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﻡ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﻳﺾ ﺷﺪﻩ ﻫﺮﭼﻪ ﺣڪﻴﻢ ﻭ ﺩﻭﺍ ڪﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﺑﻰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻃﺒﺄ ﺟﻮﺍﺑﺶ ڪﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻳڪ ﻓڪﺮﻯ بڪنید. 🌸ﺷﻴﺦ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﺋﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﺗﺎﻣﻞ ڪﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺴﺮﺕ ﺳﻠﺎّﺥ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﻮﺏ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ!! پیرزن ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺨﺎﻃﺮﺍﻳﻨڪﻪ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ڪﺸﺘﻪ. ﻭ ﭘﺴﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ، ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺁﻧﻬﻢ ﺩﻝ ﻳڪ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﻭ ﺁﻧﻬﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻩ ڪﺸﻴﺪﻩ.... 🌿پیرزن ﮔﻔﺖ: ﺁﺷﻴﺦ ﻳﻚ ڪﺎﺭ ﺑڪﻦ ﭘﺴﺮﻡ ﻧﻤﻴﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ڪﺮﺩ. ﺁﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ڪﺎﺭڪﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ڪﻪ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺁﻩ ﺁﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ... ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﻢ ﻣﺮﺩ. 👈ببینید ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﻳڪ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻥ ڪﻪ ﺍﺷﺮﻑ ڪﺎﺋﻨﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﺭﻧﺠﺎﻧﻰ ﻭﺑﺪﺭﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻯ، ﻭﺍﻯ ﺑﺤﺎﻝ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻳﻰ ڪﻪ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ، ﺟﻮﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﻴﺪ..... ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
💜سه پند زیبا از لقمان💜 روزي لقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند مي دهم که کامروا شوي: اول اين که سعي کن در زندگي بهترين غذاي جهان را بخوري! دوم اين که در بهترين بستر و رختخواب جهان بخوابي! سوم اين که در بهترين کاخها و خانه هاي جهان زندگي کني! پسر لقمان گفت اي پدر ما يک خانواده بسيار فقير هستيم چطور من مي توانم اين کارها را انجام دهم؟ لقمان جواب داد: اگر کمي ديرتر و کمتر غذا بخوري هر غذايي که مي خوري طعم بهترين غذاي جهان را مي دهد. اگر بيشتر کار کني و کمي ديرتر بخوابي در هر جا که خوابيده اي احساس مي کني بهترين خوابگاه جهان است و اگر با مردم دوستي کني، در قلب آنها جاي مي گيري و آن وقت بهترين خانه هاي جهان مال توست ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
داستان ملاقات با امام زمان عج ⁨9 آوریل، 2020⁩ توسط ⁨𝑨𝒎𝒊𝒏 عج⁩ ✍داستان ملاقات امام زمان (عج) با آیت الله محمّد تقی بافقی مرحوم حجّة الاسلام ملاَّ اسد الله بافقی به نقل از برادرش مرحوم آیت الله محمّد تقی بافقی می‌گوید: «قصد داشتم از نجف اشرف پیاده، به مشهد مقدّس برای زیارت حضرت علیّ بن موسی الرّضا (ع) بروم. فصل زمستانی بود که حرکت کردم و وارد ایران شدم. کوه‌ها ودرّه‌های عظیمی سر راهم بود وبرف هم بسیار باریده بود. یک روز نزدیک غروب آفتاب که هوا هم سرد بود وسراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوه خانه‌ای رسیدم؛ که نزدیک گردنه‌ای بود، با خودم گفتم: «امشب در میان این قهوه خانه می‌مانم، صبح به راه ادامه می‌دهم». پس وارد قهوه خانه شدم، دیدم جمعی از کرد‌های ایزدی در میان قهوه خانه نشسته ومشغول لهو ولعب وقمار هستند، با خودم گفتم: «خدایا چه بکنم؟! این‌ها را که نمی‌شود نهی از منکر کرد، من هم که نمی‌توانم با آن‌ها مجالست نمایم، هوای بیرون هم که فوق العاده سرد است». همینطور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم وفکر می‌کردم و کم کم هوا تاریک می‌شد، صدائی شنیدم که می‌گفت: «محمّد تقی! بیا اینجا». بطرف آن صدا رفتم، دیدم شخصی باعظمت زیر درخت سبز وخرّمی نشسته ومرا بطرف خود می‌طلبد. نزدیک او رفتم واو سلام کرد وفرمود: «محمّد تقی آنجا جای تو نیست». من زیر آن درخت رفتم، دیدم، در حریم این درخت، هوا ملایم است وکاملاً می‌توان با استراحت در آنجا ماند وحتّی زمین زیر درخت، خشک وبدون رطوبت است، ولی بقیّه صحرا پُر از برف است وسرمای کُشنده‌ای دارد. به هر حال شب را خدمت حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) که با قرائنی متوجّه شدم او حضرت بقیّة الله (ع) است بیتوته کردم وآنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدّس استفاده کردم. صبح که طالع شد ونماز صبح را با آن حضرت خواندم، آقا فرمودند: «هوا روشن شد، برویم». من گفتم: «اجازه بفرمائید من در خدمتتان همیشه باشم وبا شما بیایم». حضرت فرمود: «تو نمی‌توانی با من بیائی». گفتم: «پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟» حضرت فرمود: «در این سفر دوبار تو را خواهم دید ومن نزد تو می‌آیم. بار اوّل قم خواهد بود ومرتبه دوّم نزدیک سبزوار تو را ملاقات می‌کنم». ناگهان آن حضرت از نظرم غائب شد. من به شوق دیدار آن حضرت، تا قم سر از پا نشناختم وبه راه ادامه دادم، تا آنکه پس از چند روز وارد قم شدم وسه روز برای زیارت حضرت معصومه (س) ووعده تشرّف به محضر آن حضرت در قم ماندم، ولی خدمت آن حضرت نرسیدم. از قم حرکت کردم وفوق العاده از این بی توفیقی وکم سعادتی متأثّر بودم، تا آنکه پس از یک ماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم. همین که شهر سبزوار از دور معلوم شد با خودم گفتم: «چرا خُلف وعده شد؟! من که در قم آن حضرت را ندیدم، این هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسیدم». در همین فکر‌ها بودم، که صدای پای اسبی شنیدم، برگشتم دیدم حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) سوار بر اسبی هستند وبطرف من تشریف می‌آورند وبه مجرّد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند وبه من سلام کردند ومن به ایشان عرض ارادت وادب نمودم. گفتم: «آقا جان! وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم، ولی موفّق نشدم؟!» حضرت فرمود: «محمّد تقی! ما در فلان ساعت وفلان شب نزد تو آمدیم، تو از حرم عمّه ام حضرت معصومه (س) بیرون آمده بودی، زنی از اهل تهران از تو مسأله‌ای می‌پرسید، تو سرت را پائین انداخته بودی وجواب او را می‌دادی، من در کنارت ایستاده بودم وتو به من توجّه نکردی، من رفتم» . 📔منبع : گنجینه دانشمندان ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
✍داستان ملاقات امام زمان (عج) با آیت الله محمّد تقی بافقی مرحوم حجّة الاسلام ملاَّ اسد الله بافقی به نقل از برادرش مرحوم آیت الله محمّد تقی بافقی می‌گوید: «قصد داشتم از نجف اشرف پیاده، به مشهد مقدّس برای زیارت حضرت علیّ بن موسی الرّضا (ع) بروم. فصل زمستانی بود که حرکت کردم و وارد ایران شدم. کوه‌ها ودرّه‌های عظیمی سر راهم بود وبرف هم بسیار باریده بود. یک روز نزدیک غروب آفتاب که هوا هم سرد بود وسراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوه خانه‌ای رسیدم؛ که نزدیک گردنه‌ای بود، با خودم گفتم: «امشب در میان این قهوه خانه می‌مانم، صبح به راه ادامه می‌دهم». پس وارد قهوه خانه شدم، دیدم جمعی از کرد‌های ایزدی در میان قهوه خانه نشسته ومشغول لهو ولعب وقمار هستند... ادامه👇 ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬علت اینکه مردگان را در خواب می بینیم ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨