eitaa logo
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
32هزار دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
14.7هزار ویدیو
147 فایل
❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙با خـدا باش پادشاهـ👑ـــی ڪن 💚بی خـدا باش هرچہ خواهی ڪن تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1898250367C031c8faa73
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب این جوانمرد، همیشه باو‌ضو بود. می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب وکار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه..!! هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد.می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.» وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجزسلام و احوالپرسی چیزی بگوید.مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ ومی داد دستش.‌ کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یاعائله زیادی داشت را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می گرفت وکنار گوشت، توی روزنامه،دوباره بر میگرداند به مشتری. گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.» عزت نفس مشتری نیازمندرا نمی شکست.!! این جوانمرد با مرام، چهل وسه بهار از عمرش را گذراندودر نهایت دریکی از عملیات هادفاع مقدس بشهادت رسید. ❤️ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
‍ متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب این جوانمرد، همیشه باو‌ضو بود. می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب وکار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه..!! هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد.می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.» وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجزسلام و احوالپرسی چیزی بگوید.مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ ومی داد دستش.‌ کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یاعائله زیادی داشت را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می گرفت وکنار گوشت، توی روزنامه،دوباره بر میگرداند به مشتری. گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.» عزت نفس مشتری نیازمندرا نمی شکست.!! این جوانمرد با مرام، چهل وسه بهار از عمرش را گذراندودر نهایت دریکی از عملیات هادفاع مقدس بشهادت رسید. ‌‎‌‌‎‌❤️@ba_khodabash1