eitaa logo
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
32.4هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
12هزار ویدیو
113 فایل
❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙با خـدا باش پادشاهـ👑ـــی ڪن 💚بی خـدا باش هرچہ خواهی ڪن تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1898250367C031c8faa73
مشاهده در ایتا
دانلود
نگهداری مسواک در توالت مساوی با نشستن محتویات مدفوع دیگران روی اونه که میتونه شما رو بیمار کنه درپوش مسواک هم نه تنها کمکی نمیکنه ، بلکه جای بهتری برای رشد باکتری‌ها فراهم میکنه 😐 🧠 🧠 @nadanesteha
پادشاهان هخامنشی سهیم ‎کردن همسران خود را در مراسم‌ های میگساری ناپسند می‌ دانستند و از این ‎رو قانون درباری آنها مبنی ‎بر خروج زنان شاه از این مراسم ‎بود. گزارش پلوتارک از این مسئله می‎تواند حاکی ‎از غیرت کهن پارسیان در ارتباط با همسران خود باشد. 🧠 🧠 @nadanesteha
‌‎‌‌‎‌❤️@ba_khodabas ‌‌‌‌💢️داشتیم با ماشین تو خیابون رد می شدیم که یه بنده خدایی از کوره در رفت و به ما فحش داد! 💢همکارم برگشت و پرسید اون چی گفت؟؟ با اینکه هم تعدادمون تو ماشین زیادتر بود و هم قوی تر بودیم، جواب دادم هیچی..حرفی که زد راه ‌حلی برای مشکلات ما نبود و ربطی به زندگی ما نداشت،بگذریم. 💢باید یاد بگیریم که از بین تمام حرف‌های دیگران، چه زشت و چه زیبا، دنبال راه‌حلی برای مشکلاتمون باشیم نه دنبال پاسخ دادن و درگیری ذهنی برای هر حرفی! 💢مگر چقدر بیکاریم که دائماً دنبال حرف و ذهن مردم باشیم! آرامشمون رو به رفتار دیگران وابسته نکنیم و قدر تک‌تک ثانیه‌های زندگیمون رو بدونیم. 💢مگه میشه؟! بله؛ اگه بخوایم میشه. پول نمی خواد فقط یه لحظه سکوت و عبور خرج داره. بیاییم متفاوت‌تر به زندگی بنگریم. ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎❤️ 👈 چوپان بی سواد، ولی هوشمند چوپانی در بیابان مشغول چرانیدن گوسفندان بود، دانشمندی در سفر به او رسید و اندکی با او گفتگو کرد فهمید که او بی سواد است، به او گفت: «چرا دنبال تحصیل سواد نمی روی؟» چوپان گفت: «من آنچه را که خلاصه و چکیده همه علوم است، آموخته ام دیگر نیازی به آموزش مجدد ندارم.» دانشمند گفت: آنچه آموخته ای برای من بیان کن. چوپان گفت: خلاصه و چکیده همه علم ها پنج چیز است: 1⃣ تا راستی تمام نگردد، دروغ نگویم. 2⃣ تا غذای حلال تمام نشده، غذای حرام نخورم. 3⃣ تا در خودم عیب هست، عیبجوئی از دیگران نکنم. 4⃣ تا روزی خدا تمام نشده به در خانه هیچ کسی برای روزی نروم. 5⃣ تا پای در بهشت ننهاده ام از مکر و فریب شیطان غافل نگردم. دانشمند، او را تصدیق کرد و گفت: همه علوم در وجود تو جمع شده است، و هر کس این پنج خصلت را بداند و عمل کند به هدف علوم اسلامی رسیده و از کتب علم و حکمت، بی نیاز شده است. ✍ محمد محمدی اشتهاردی ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎❤️ 🌺مردی به روانشناسی گفت: من تمام پولم را از دست داده ام، دیگر به آخر خط رسیده ام. 🌺دکتر گفت: آیا هنوز می توانی ببینی، بشنوی و راه بروی؟ مرد گفت: بله. دکتر: پس تو تقریبا همه چیز داری و تنهای چیزی که از دست داده ای پول است. 🌺فقط خواستم يادآوري كنم، فراموش نکنید يك سري از بهترين روزهاي زندگيتان هنوز اتفاق نيفتادند و در راهند.پس همیشه با امید زندگی کنید. 🌺بهترینها نصیبتان باد. ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به انسان اعتماد نکن، انسان میمیره ...! به دیوار تکیه نکن، دیوار میریزه ...! به درخت هم تکیه نکن، درخت خشک میشه ...! فقط یه چیز قابل اعتماد هست اونم خداست ...! اگر به خدا اعتماد کنی هرکی، هر کار بدی در حقت کنه حتما حتما ضربه میخوره و جزاشو میگیره ... انسان خوب یک مراقب داره؛ اونم خداست ...!☝️ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎🆔:♡••࿐ شبتون در پناه خدا❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 درود بر شما عزیزان ، صبح بخیر 🗓 به سه شنبه خوش آمدید ☀️ ۳۱ خردادماه ۱۴۰۱ خورشيدی 🎄 ۲۱ ژوئن ۲۰۲۲ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌙 ۲۱ ذی‌القعده ۱۴۴۳ قمری به نام خداوند بخشنده مهربان🌹 همگي رهگذر هستیم به کسي كينه نگيريد دل بي كينه قشنگ است به همه مهر بورزيد به خدا مهر قشنگ است ، بشناسيد خدا را هركجا ياد خدا هست، هركجا نام خدا هست سقف آن خانه قشنگ است ─━━━━⊱🎁⊰━━━━─ 🎈 𝐉𝐨𝐢𝐧 : ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ 🍃👈 ❤
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
💖🌿💖🌿💖🌿💖🌿💖 🌿💖🌿💖 💖🌿 🌿💖 💖 📬داستان ارسالی از اعضای کانال 📕بنام〰 #مادر_سنگدل #قسمت_سوم خواهرم ومن خو
💖🌿💖🌿💖🌿💖🌿💖 🌿💖🌿💖 💖🌿 🌿💖 💖 📬داستان ارسالی از اعضای کانال 📕بنام〰 من دوازده سالم بود وپسر عموم هنوز سربازی نرفته بود. یک هفته بعد عروسی رفت سربازی، جای خیلی دور من موندم و ازار اذیت های زن عموم. عموم خیلی مهربون بود میومد بعد کتک های زن عموم منو به اغوش میگرفت واشک های منوپاک میکرد میگفت دخترم صبور باش همه چی درست میشه. بعد یک ماه متوجه شدم باردارم تمام کارهای مادر شوهرم به گردن من بود، شیر دوشیدن، جارو کردن طویله ،بافتن قالی، شستن ظرف ها سرچشمه ....... حالا مادرم و زن عمو شده بودن دشمن هم ،هردو میرفتن بالا پشت بام و بهم دیگه ناسزا وفحش میگفتن. ودر اخر زن عموم موهای منو میگرفت تو حیاط میچرخوند میگفت اینم به خاطر حرف های مادرت... هر روزبعد کارکردن زیاد وقتی خسته میومدم به اتاقم،زن عموم میومد حسابی کتکم میزد و میگف امروز مادرت بهم فحش داده اینم عوض اون... من شوهرم وفقط یک هفته دیدم الان نزدیک نه ماهه که رفته نیومده.نزدیک زایمانم بود زمستون بود وهوا سرد دردی تو پهلوهام پیچیده بود تنها تو اتاقم بود م داشتم ازدرد به خودم میپیچیدم که دیدم در باز شدو عمو اومد تو اتاق گفت دخترم چی شده، چرا رنگت پریده روم نشد بهش بگم ولی خودش متوجه شد... دستهای کوچیک منو گرفت وبوس کردواشک ریخت گفت تحمل کن همه چی درست میشه وقتی شوهرت از سربازی بیاد که یهو زن عمو اومد اتاق چش غره ای به عموم رفت عموم گفت فک کنم وقت به دنیا اومدن بچس باید کاری بکنیم زن عمو در جواب گفت به تو نیومده این کارها.. همه چیو بسپار به خودم تو پاشو برو. زن عمو یکی از همسایه ها رو صدا زد وگف اونشب بیاد پیش من بخوابه همون شب نصف شب بچه به دنیا اومد با درد خیلی زیاد... .. 💖‌ 🌿💖 💖🌿💖 🌿💖🌿💖 💖🌿💖🌿💖🌿💖🌿💖
لقمان ، در میان سایر غلامان در خدمت خواجه ای قرار داشت . خواجه ، غلامان خود را برای چیدن میوه به باغ می فرستاد. لقمان نیز در میان آنان بود و با رنگ سیاهش ، شاخص بود . غلامان از میوه های چیده شده مقداری را خود می خوردند و هنگامی که خواجه به این موضوع پی بُرد . گفتند : لقمان میوه ها را خورده است . خواجه بر لقمان خشمگین شد و وقتی لقمان ، سبب خشم و پریشانی خواجه را دریافت . نزد او رفت و گفت : ای خواجۀ من ، بندۀ خیانت پیشه ، هیچ امیدی در درگاه خداوند ندارد . بر تو خیانتی رفته است و برای کشف این خیانت همه ما را امتحان کن . بفرمای تا آبی نیم گرم بیاورند و همه ما از آن بنوشیم . سپس ما را در هامونی فراخ بِدَوان . در این وقت است که خادم را از خائن باز خواهی شناخت . این پیشنهاد لقمان مورد قبول خواجه قرار گرفت و همین پیشنهاد را اجراء کرد . وقتی هر کدام از غلامان ، مقداری آب نیم گرم خوردند و به دویدن افتادند . حالت تهوع بر آنها چیره شد و ناچار قی کردند . غلامانی که میوه های باغ را خورده بودند . همه میوه ها را همراه با «قی» بیرون آوردند ولی هرچه که از دهان لقمان بیرون می آمد چیزی جز آب صاف نبود . وقتی حکمت لقمان، رازها را فاش کند، پس فاش نمودن حکمت خدا چقدر آشکارتر است؟ پس غافل مباش که روز قیامت نیز مجرمان از پاکان این گونه مشخص می گردند و رازها فاش می شوند. حكمت لقمان چو تاند اين نمود   پس چه باشد حكمت رَبِّ الوجو يوم تبلى السرائر كلها        بان منكم كامِن لا يشتهى‏ ✨این داستان اشاره به آیه 9 سوره طارق دارد 🌼 يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ ☘روزى كه اسرار آشكار شود... ‍📚❦┅┅ ✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵ .
ﺭﻭﺯﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺑﺎ ﻫﻢ بحث شاﻥ ﺷﺪ! ﻣﺎﺭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺱِ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﻓﻨﺎﮎِ ﻣﻦ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻧﯿﺶ ﺯﺩﻧﻢ! ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻤﯽ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ. ﻣﺎﺭ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺣﺮﻓﺶ، ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ؛ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺰﻡ ﻭ ﻣﺨﻔﯽ ﻣﯿﺸﻮﻡ؛ ﺗﻮ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻦ! ﻣﺎﺭ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻓﻮﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻟﻌﻨﺘﯽ! ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻣﮑﯿﺪﻥ ﺟﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﻭ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺯﻫﺮ ﮐﺮﺩ. ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﻭ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﺧﻤﺶ مرهم کرد ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﯾﺎﻓﺖ. چندی گذشت و ﺳﭙﺲ ﻣﺎﺭ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ: ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ! ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ! ﺍﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻭﺣﺸﺖ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ، ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﻧﻨﻤﻮﺩ! ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ، ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ ﻭ ﻧﯿﺶ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻣﺮﺩ...!!! ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ از ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻧﯿﺰﻫﻤﯿﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ. بیشتر ﻣﻮﺍﻇﺐ باورها و ﺗﻠﻘﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ مان ﺑﺎﺷﯿم! ‍📚❦┅┅
💎روزی شخص نانوایی مردی با لباس کهنه و فقیرانه ای را دید که به طرف مغازش می‌آید..با خودش گفت حتما این فقیری است که می خواهد نانی را گدایی کند.وقتی آن مرد رسید گفت نان تمام شده،مرد از آنجا دور شد..دوست نانوا که آن مرد را از سر کوچه دیده بود به نانوا رسید و گفت"او را شناختی.؟نانوا گفت نه..حتما فقیری بود که نان مجانی می خاست و من به او گفتم نان تمام شده..دوست نانوا گفت وای بر تو..آن مرد استاد و زاهد بزرگ شهر است..نانوا تا فهمید به سمت زاهد دوید و گفت مرا ببخش که شما را نشناختم..و از زاهد خواهش کرد که او را به شاگردی قبول کند زاهد قبول نکرد ولی نانوا اصرار کرد که اگر مرا به شاگردی قبول کنی تمام شهر را نان مجانی دهم...زاهد به خاطر شرطش او را قبول کرد...روزی در کلاس درس نانوا از زاهد پرسید که ای شیخ"جهنم کجاست؟ شیخ گفت جهنم جاییست که تکه نانی را برای رضای خدا ندهند و شهری را برای رضای بنده ای نان دهند... حکایت آشنا...
💕 👈 قضاوت و نظر دادن بیجا در مورد دیگران انتقاد نیست توهين است. 💕👈 هر کار یا حرفی که از عمد بزنیم در آخرش بگیم شوخي كردم ، شوخی نیست حمله به شخصیت آن فرد است. 💕 👈 بازی کردن با احساسات مردم، زرنگی نیست، نامردي است. 💕 👈 خراب کردن یک نفر توی جمع جوک نیست، كمبود شخصيت است. 💚به راهی که اکثر مردم می روند بیشتر شک کن، 💚اغلب مردم فقط تقلید می کنند. 💚انگشت نما بودن بهتر از احمق بودن است ‍📚❦┅┅