eitaa logo
باغ فدک🇮🇷
408 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
4.5هزار ویدیو
56 فایل
کپی با ذکر صلوات نذرظهور مولا و شادی ارواح طیبه ی شهدا آزاد🌹 گروه اهالی مسجد ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/184877239Cacd22b37d8
مشاهده در ایتا
دانلود
34.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماییم و یاد شما، یاد آن مهر و وفا، یاد آن شور و نوا، آه ای شهیدان ... صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع) 🌗 شب جمعه، یاد کنیم از شـهدای گرانقدرمان ا•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @baaghfadak
هدایت شده از باغ فدک🇮🇷
عاشق اگر شدم ، اثر چشمهای توست اصلا تمام ،زیر سر چشمهای توست دلهای سنگ را به نگاهی طلا کنی این کیمیا گری هنر چشمهای توست سوگواره 🌱رفیقم حسین🌱 🏴ویژه ی دختران و پسران ۱۲ تا ۱۷ سال با کلام دکتر سید قدیر حسینی از قم با نفَس 🎤کربلایی محمد حسین سعادت پور با اجرای نمایش بزرگ ذبیح الله 🏴 آدرس:سمنان پایین تر از چهارراه مازندران ورودی درب پارکینگ _مسجد امام ره 🏴زمان: پنجشنبه۱۲ مرداد ویژه دختران نوجوان جمعه ۱۳ مرداد ویژه پسران نوجوان با مراجعه به لینک زیر و یا ارتباط با شماره ی واقع در پوستر برای ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر اقدام بفرمایید ⬇️ http://b2n.ir/sogvare
باغ فدک🇮🇷
عاشق اگر شدم ، اثر چشمهای توست اصلا تمام ،زیر سر چشمهای توست دلهای سنگ را به نگاهی طلا کنی این ک
آقا پسرهای عزیز دوازده ساله و بزرگتر امشب در محفل امام حسین(ع) ، سوگواره (رفیقم حسین) منتظر قدوم سبزتان هستیم. حضور و همراهی پدران نور چشم در کنار فرزندان دلبندشان بلامانع می باشد. ان شاالله از ساعت ۱۸:۳۰ درب ضلع شرقی مسجد امام (مجاور پارکینک) باز میشود. ثبت نام 👇👇👇 http://b2n.ir/sogvare التماس دعا
پنجشنبه دوازده مرداد ۱۴۰۲ جای دوستای گلی که نبودید خالی بود این صفحه هم به صفحه خاطرات دختر های گل دهه هشتادی اضافه شد 💐 🇮🇷🖤⃟•°➩http://eitaa.com/baaghfadak
باغ فدک🇮🇷
عاشق اگر شدم ، اثر چشمهای توست اصلا تمام ،زیر سر چشمهای توست دلهای سنگ را به نگاهی طلا کنی این ک
سلام علیکم بزرگواران و همراهان مالی مؤسسه و کارهای فرهنگی و مراسمات مذهبی، خصوصا مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام اگه برا این مراسم نذر دارید لطفا به شماره کارت زیر واریز داشته باشید 👇👇👇👇 ۶۱۰۴۳۳۷۷۹۳۴۷۲۹۱۹ بانک ملت ، روح الله کریم زاده یا علی مدد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠نسل به نسل نوکری💠 🔸هیئت دانش آموزی ابن الحسن (ع) ▪️مراسم عزاداری دهه دوم محرم الحرام 🔹به کلام: سید جمال احمد پناهی موضوع(فضای مجازی) 📱 ♦با نوای: کربلایی مهران پورطاهریان کربلایی نادر عزیزی کربلایی عبدالرضا کاشیان کربلایی امیرحسین برنامنش 🔸مکان: پشت دفتر نمایندگی ولی فقیه ساختمان شهیدخالصی قرارگاه حضرت سیدالشهدا(ع) زمان: شنبه ۱۴ مرداد ماه به مدت ۳شب بعد از نماز مغرب و عشا منتظر شما هستیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱روزی فرارسد که تو می‌آیی از حجاز.. @baaghfadak
4_5902048671234527029.mp3
2.64M
🎧 مجموعه صوتی باحسین‌ تا‌ مهدی علیه السلام (۶) 🔸درس ششم: شیرین تر از عسل ... @baaghfadak
✍امام حسين عليه السلام: ناتوان ترين مردم كسى است كه از دعا عاجز باشد و بخيل ترين مردم كسى است كه درسلام بُخل ورزد 📚بحارالانوار جلد ۹۳ صفحه ۲۹۴ @baaghfadak
enc_16826868180110776462740.mp3
5.31M
یه کنج از اتاقم نشستم تو فکرم که الان کجایی..🖤😔 🥀 @baaghfadak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذکر هر صبح🦋: الحمدلله علی کل نعمه🕊 و اسئل الله من کل خیر 🕊 و اعوذ بالله من کل شر 🕊 واستغفرالله من کل ذنب🕊 @baaghfadak
🔹 برادران عزیزم!! نکند در رختخواب ذلت بمیرید، که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد. 🌷 سفارش شهید موحد دانش ا▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ موحددانش پس از مجروحیت و انتقال به بیمارستان پادگان ابوذر،تحت عمل جراحی قرارگرفت وپزشکان بعلت شدت جراحات، چاره ای ندیدند جز آنکه دست اورا از زیر آرنج قطع کنند 👆📸 حسین لطفی،همرزم دیرین او(با لباس پلنگی)نیز درکنار تخت او و درجمع تیم جراحی دیده می شود 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹ا 👇👇 روزی که دستش قطع شد، هیچ کس ندید که موحددانش از درد فریاد بکشد. یا اعتراضی به کادر بیمارستانی بکند. حتی به اسیر عراقی که به انداختن نارنجک به طرف او اعتراف کرد، اخم هم نکرد. مادر این شهید، وقتی خبر قطع شدن دست پسرش را از رادیو شنید، با بیمارستان پادگان ابوذر (نزدیکترین مقر نظامی به بازی دراز) تماس گرفت. این مادر در مورد مکالمه با پسرش در بیمارستان می گوید: 🎤 «با او صحبت کردم و تبریک گفتم. ابتدا گفت انگشتش قطع شده. من هم گفتم دیگران برای اسلام سر می دهند!! انگشت که چیزی نیست! متوجه برخورد من که شد، حقیقت را گفت. دستش، از ساق قطع شده بود. پرسیدم چطور شد که دستت قطع شد؟ به شوخی گفت: به بازی دراز، دست درازی کردم، عراقی ها دستم را قطع کردند!! 📚 نقل از کتاب: "پادگان ابوذر" ، قطعه ای از آسمان! در سالروز پرکشیدن علیرضا موحد دانش، یاد این فرمانده صمیمی، خونگرم و شوخ طبع دوران جنگ را گرامی می داریم🌴 @baaghfadak
🔴 چگونه دستم را از دست دادم؟؟ 🎤 از زبان خود شهید 👇👇 ⚪️ بلند شدم بروم به بچه‌ها سرکشی کنم و ببینم چند نفری زخمی شدند و چند نفر سر پا هست. یکی یکی رفتم سر سنگرها. تو چطوری، اون چطوره، دونه به دونه تا رسیدم به سنگر آخر. ۱۰ – ۱۵ قدم اون طرف‌تر، یه سنگر دیگه بود که لوله تیربار از اون بیرون زده بود. من لوله تیربار را هم دیدم. گفتم لابد مثل قبلی‌ها، بچه‌های خودمون هستن که تو سنگر نشستن و هوای دشمن را دارن که تا کجا اومدن و به فاصله ده متری این‌ها هستن و گرنه همین‌طوری راحت نمی‌شینن و بلند می‌شدن یه کاری می‌کردن. خلاصه، من به بچه‌ها سر کشی می‌کردم و رفتم ببینم بچه‌های اون سنگر چطورند. شروع کردم به راه رفتن. به بالای سنگر که رسیدم، دیدم سه‌تا نشستن، دوتاشون پشتشون به منه. یکی‌شون هم که رویش به طرف من است، سرش را پایین گذاشته روی زانویش. همشون از این کلاه کج‌های مشکی عراقی گذاشتن سرشون. چون روز قبلش بچه‌ها از این کارها زیاد می‌کردن و این کلاه‌ها را می‌گذاشتن سرشون، اصلاً مشکوک نشدم که این‌ها عراقی هستن!! همین‌که گفتم بچه‌ها شما چطورین؟ اون دو تا برگشتن عقب و اون یکی هم سرشو بلند کرد و یک‌مرتبه شروع کرد به زبان عربی شلوغ پلوغ کردن. یهلونی بهلونی.... حسابی شوکه شدم و سر جایی که ایستاده بودم واسه چند ثانیه خشکم زد. این‌ها هم لوله تیربارشون را آوردن بالا، صاف تو شکم من. یک وقت به خودم اومدم دیدم اسلحه هم ندارم. خواستم دست بکنم توی جیبم تا نارنجک بکشم بندازم توی سنگر. دیدم اگر یک لحظه دیگه بخوام وایستم، آبکشم می‌کنن. خودم را پرت کردم رو شیب اون‌طرف. اون یارو هم پشت سر ما بلند شد و شروع کردن به تیراندازی کردن. بچه‌های خودمون هم تازه دیده بودن که اون یارو با اون کلاه کجش وایستاده و داره با گیرینوف می‌زنه و من همین‌طور قِل می‌خوردم و می‌روم پایین. اولین عراقی را می‌زنن. من حین قل خوردن فکر می‌کردم که الان یک جایم می‌سوزه و می‌فهمم تیر خوردم. هر چی اومدم پایین، دیدم جاییم نسوخت و بالاخره به یک تخته سنگ گیر گردم. بقیه عراقی‌ها چند تا نارنجک کشیدن و باهم پرت کردن پایین. من طاق باز افتاده بودم و سرم به طرف بالا بود. سری اول که نارنجک‌ها منفجر شد، من اصلاً متوجه نشدم. سری دوم که نارنج انداختن، حس کردم چیزی می‌خورد به شانه‌ام. من به خاطر قل خوردن و ۱۰ – ۱۵ متر پایین آمدن از ارتفاع، گیج بودم. نگاه کردم دیدم از این نارنجک‌های صاف صوتی است، که این ناکس‌ها (عراقیها) بی‌احتیاطی کردن و ضامن آن را کشیدن و انداختن پایین. ....اصلاً هم فکر نکردن ممکنه کسی این پایین باشه! دیدم اگه نجنبم، چیزی از این حاجی باقی نمی‌مونه. دست انداختم زیر نارنجک و پرتش کردم بالا؛ که یکهو منفجر شد و ترکش‌هایش من را گرفت و همان‌جا دستم از مچ قطع شد. حالا موج گرفتگی و سوزش ناشی از قطع شدن دست بی‌حالم کرد. خوابیدم زمین و شهادتین را گفتم و فکر کردم دیگه تمامه و الان طرف می‌یاد و جونمو می‌گیره و می‌بره. چند ثانیه که گذشت، خبری نشد. دستم را بلند کردم، دیدم قطع شده و ریشه‌هایش زده بیرون. یک استخوان سفیدی هم بالای زخم معلوم بود. اول فکر کردم چوبه. تکانش دادم دیدم نه!.... {{راوی: جانباز شهید، علیرضا موحد دانش که در ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ در منطقه عملیاتی «بازی دراز ۱ »، دست راستش قطع شد و به شرف جانبازی نائل آمد.}} @baaghfadak
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 اعزام قوای محمّد رسول الله (ص) به سوریه به منظور مقابله با اسرائیل متجاوز 🎥 فیلم | مصاحبه با شهید علی موحد دانش در فرودگاه دمشق - 🌟 ظهر روز ۲۱ خرداد ۱۳۶۱ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @baaghfadak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا