eitaa logo
|بهارنارنج|
173 دنبال‌کننده
466 عکس
61 ویدیو
7 فایل
🔆 بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 ✨‌مطالب این کانال، نذر سلامتی و ظهور حضرت حجت (عج) است فاطمه‌ام افــضـــلی مادر| نویسنده| کتــــــاب‌خوار| کارشناس‌ارشد فلسفه| مشغولِ عکاسی‌وتصویرگری‌وجهادِفرهنگی| 🔰 @mrs_faaf
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 ۲۶/اردی‌بهشت/۱۴۰۲ اسمش را گذاشته‌ام «دفتر جلسات». جلسات خودم با خودم. جلسات واقعی، از همان‌ها که باید لباس رسمی بپوشم و گوشی‌ام را روی سکوت بگذارم و با صدای بلند -طوری که خودم صدای خودم را بشنوم- حرف بزنم و صورت‌جلسه را هم آخر کار بنویسم؛ توی همین دفتر. از هر موضوعی هم تویش پیدا می‌شود. از روند پروژه‌هایی که برمی‌دارم، تا تعاملم با ریحان و برنامه‌هایی که برایش دارم، تا ایده‌هایم برای کارهای فرهنگی و ... امروز هم با خودم جلسه داشتم. ریحان که با پدرش رفت پارک، چای‌دارچینم را دم کردم و نشستم پشت میز به فکر کردن و حلاجی کردن و بحث کردن و حتی یک جاهایی از خودم حساب کشیدن. کار زمین‌مانده زیاد است و وقت کم. با خودتان جلسه بگذارید؛ در هر نقش و جایگاهی که هستید. برای هرکاری که فکر می‌کنید مهم است. 🍃🍃🍃 ☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج| 🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3 🔰 @mrs_faaf
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 فاش می‌گویم و از گفتهٔ خود دلشادم بندهٔ عشقم و از هر دو جهان آزادم طایرِ گلشنِ قدسم چه دهم شرحِ فراق؟ که در این دامگَهِ حادثه چون افتادم من مَلَک بودم و فردوسِ بَرین جایَم بود آدم آورد در این دیرِ خراب آبادم سایهٔ طوبی و دلجوییِ حور و لبِ حوض به هوایِ سرِ کویِ تو بِرَفت از یادم نیست بر لوحِ دلم جز الفِ قامتِ دوست چه کُنَم؟ حرفِ دِگَر یاد نداد استادم کوکبِ بختِ مرا هیچ مُنَجِّم نَشِناخت یا رب از مادرِ گیتی به چه طالع زادم؟ تا شدم حلقه به گوشِ درِ میخانهٔ عشق هر دَم آید غمی از نو به مبارکبادم می‌خورد خونِ دلم مردمک دیده، سزاست که چرا دل به جگرگوشهٔ مردم دادم پاک کن چهرهٔ حافظ به سرِ زلف ز اشک ور نه این سیلِ دَمادَم بِبَرَد بنیادم جان💜 🍃🍃🍃 ☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج| 🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3 🔰 @mrs_faaf
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 ‌ ۲۷/اردی‌بهشت/۱۴۰۲ گاهی اوقات دعوتم می‌کند پشت میز دونفره‌اش و کاری ندارد من چطور خودم را روی صندلی چند سانتی‌اش جا می‌دهم. قاروک -کلاغش- یا میتی یا لیتل داینا را هم می‌گذارد روی میز، کنار کتاب‌هایش و برایشان موقع نقاشی، قصه تعریف می‌کند. این وسط تنها چیزی هم که مهم نیست این است که من نه متوجه معنای خطوطی که کشیده می‌شوم و نه متوجه قصه‌ای که می‌گوید. ریحان، این عدم درک من را می‌داند و منتظر تشویق و تاییدم نمی‌ماند. حتی سرش را هم بالا نمی‌آورد و ادامه می‌دهد. خوب است که ادامه می‌دهد. ایمان دارد کاری که دارد می‌کند درست است و چه اهمیتی دارد دیگران، آن را و ارزشش را بفهمند یا نه! این روزها، از ریحان زیاد می‌آموزم... 🍃🍃🍃 ☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج| 🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3 🔰 @mrs_faaf
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 ۲۸/اردی‌بهشت/۱۴۰۲ امروز، تجربه جدید ریحان، غذا دادن به سگ بود. تجربه‌ای متفاوت و پرهیجان. ریحان امروز یاد گرفت حیوانات قابل احترام‌اند، شخصیت دارند و می‌فهمند. آنقدر محترم‌اند که موقع غذا دادن بهشان باید گفت «بفرمایید عزیز». و این احترام و شخصیت، منافاتی با نوع تعامل ما با آن‌ها ندارد. تعاملی از جنس قائل شدن برخی محدودیت‌هایی که خالق ما و خالق حیوانات وضع کرده است. امروز ریحان، «مهر ورزیدن» را بیشتر آموخت و بیشتر تمرین کرد و بیشتر تجربه کرد. و یادم باشد بزرگ‌تر که شد، داستان سید محمدباقر شفتی را برایش بگویم که بعد از اینکه تنها غذایی که داشت را به سگ گرسنه و توله‌هایش داد، به کجاها رسید... پ‌ن: می‌دانید دیگر؛ سگ، سگ است و حکمش مشخص. مینیاتوری و پیت‌بول فرقی نمی‌کند. هرچند می‌توانید برای اطمینان بیشتر‌ از ۰۹۶۴۰ هم بپرسید 🍃🍃🍃 ☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج| 🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3 🔰 @mrs_faaf
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 ۲۹/اردی‌بهشت/۱۴۰۲ گاهی اوقات چند دقیقه حرف زدن با یک نفر، تمام گره‌های ذهنی چند هفته‌ای را باز می‌کند و انگار تازه راه‌حل‌های ساده‌ای که جلوی چشمت بوده را می‌بینی و با خودت می‌گویی‌«عه این چرا به ذهن خودم نرسید!» درست مثل امروز من که با داداش اولی حرف زدم و فهمیدم این حجم کار را چطور باید تا آخر بهار به سرانجام برسانم و اصلا از کجا باید شروع کنم. 🍃🍃🍃 ☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج| 🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3 🔰 @mrs_faaf
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 ۳۰/اردی‌بهشت/۱۴۰۲ یک بار مربی کلاس ریحان به شوخی گفت «بچه ها، هرکاری توی خونه ممنوعه، اینجا آزاده!» منظورش آرد بازی و برنج بازی و نقاشی با توت سیاه بود. یادم باشد اگر ایندفعه این شوخی را کرد بهش بگویم ریحان توی خانه، کار ممنوعه ندارد. مگر برای کارهایی که باعث آسیب جدی جسمی و روحی به خودش یا دیگران می‌شود. که آن هم راه و روش خاص خودش را دارد. مثلا همین ریخت و پاش‌های امروز موقع درست کردن کیک. بخواهیم طبق فرمول هزینه-دستاورد هم حساب کنیم، باز می‌صرفد؛ هزینه‌اش خیلی کمتر از دستاوردش است. هزینه‌اش یک جارو برقی و دوتا دستمال کشیدن و یک لباس عوض کردن است و صرف زمان چهارساعته به جای یک ساعت. دستاوردش هم مثلا اینکه حالا ریحان چندتا «نکن»، «دست نزن»، «می‌ریزه»، «کثیف میشه» کمتر شنیده و اعتماد به نفسش بالاتر رفته و حس لامسه‌اش قوی‌تر شده و دیگر می‌داند «آرد نرم است» دقیقا یعنی چه. مثلا اینکه احساس رضایت‌ازخود و ارزشمندی‌اش بیشتر شده چون می‌بیند مادرش به همه می‌گوید «امروز ریحان به من کمک کرد و کیک را خودش پخت و تازه، توی جارو و تر و تمیز کردن بعدش هم مشارکت داشت» راستش را بخواهید بعد از گذراندن انواع دوره‌ها و کارگاه‌های والدگری و تربیت فرزند و ... خیلی راحت بهتان می‌گویم،‌ تربیت فرزند کلاس و کارگاه نمی‌خواهد؛ صبوری می‌خواهد، همین. 🍃🍃🍃 ☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج| 🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3 🔰 @mrs_faaf
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 ۳۱/اردی‌بهشت/۱۴۰۲ 👇🏻👇🏻👇🏻 ‌
|بهارنارنج|
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 #مادری_بدون_فیلتر #چله_نویسی #روز_پانزده
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 ۳۱/اردی‌بهشت/۱۴۰۲ هر روز حول و حوش ساعت 4 آستین‌هایش را بالا می‌زند و به سینک اشاره می‌کند و این یعنی «دیگر نوبت ظرف شستن من است». البته ما اسمش را گذاشته‌ایم ظرف شستن، درواقع همان آب‌بازی خودمان است. اینکه ساعت را از کجا متوجه می‌شود را می‌توان حواله داد به ساعت بیولوژیک بدن و این حرف‌ها. برنامه من هم این موقع‌ها مشخص است. لپ‌تاپ را می‌آورم کنار سینک، بالای لباسشویی و می‌نشینم کنارش تا وقتی درخواست دستکش کرد، دم دستش باشم و حواسم به میزان مصرف آب. امروز همین‌طور که داشتم پوستر نشست مباحثه مرکز را می‌زدم و حواسم بود سیم ظرفشویی را بردارم تا دستش «اوخ» نشود، یادآوری گوشی‌ام زنگ خورد. جلسه نویسندگی با استاد «جیم». آخ راستی امروز یکشنبه است! روی لینک می‌زنم و اسکای روم بالا می‌آید و مثل همیشه صدا را تا آخر بلند می‌کنم و گوشی را یک جوری توی یقه‌ام جاسازی می‌کنم. یعنی نزدیک‌ترین جای ممکن به گوشم! هندزفری هست اما خب با شرایطی که من دارم قاعدتا توی دست و پاست! حالا دستکش را کرده‌ام دستش و دارم از پوستر خروجی می‌گیرم و استاد «جیم» دارد «آن» شخصیت و «آن» داستان را توضیحکی می‌دهد. به ریحان نگاه می‌کنم که دارد با زحمت، بی‌وقفه و بدون کوچک‌ترین تردیدی دستِ دستکش‌دارش را می‌کند توی لیوان تا بشوردش و به این فکر می‌کنم این تمایل به بزرگ‌نمایی یا علاقه به رفتارهای فراتر از سن، از کجا می‌آید؟ اینکه بچه‌ها دوست دارند کفش مادرشان را بپوشند و تی‌شرت پدرشان را تن کنند و روسری مادربزرگ‌شان را سر کنند و ... شاید نوعی تمرین فطری برای ورود جدی‌تر به زندگی، نوعی مهارت‌آموزی و کسب تجربه‌های جدید. صحبت‌های استاد رسیده به بحث تعادل اولیه و ثانویه. با خودم فکر می‌کنم کاش این تمایل عجیب، هیچ وقت تمام نمی‌شد و همیشه جسارت اینکه مثل بزرگان رفتار کنیم را داشتیم. اینکه حداقل «ادای» بزرگ‌ترها را درآوریم. استاد «جیم» دارد خداحافظی می‌کند. تلفن را برمی‌دارم، از صبح می‌خواستم زنگ بزنم به زن‌داداش دومی. امسال اولین خدیجه‌نی‌نی است، یک تبریک ویژه از عمه فاطمه‌اش طلب دارد. 🍃🍃🍃 ☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج| 🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3 🔰 @mrs_faaf
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 . ۱/خرداد/۱۴۰۲ امروز روز بزرگداشت جناب بود، از حضرت کسب اجازه کردیم و قبل از خواب، دیوان جناب را ورق زدیم و از ایشان گفتیم و خواندیم قرار شد در اولین فرصت، سری بزنیم به ، همان‌جایی که جناب ملاصدرا تدریس می‌کردند. یادم باشد قبل از رفتن، نفس عمیق کشیدن را با ریحان تمرین کنم. آنجا باید صدرالمتالهین را نفس کشید... 🍃🍃🍃 ☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج| 🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3 🔰 @mrs_faaf
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 ۲/خرداد/۱۴۰۲ دقیقا همان موقع که فکر می‌کنی همه چیز روی روال افتاده و می‌خواهی یک نفس راحت بکشی که چندتا از کارهایت تیک خورده و قرار است تیک بخورد، یک چیزی می‌افتد توی زندگی‌ات که حسابی حال‌ت را جا می‌آورد. چیزی مثل یک ویروس که ماموریت دارد چند روزی مهمان ناخوانده شود و همه زندگی‌ات را به هم بریزد. حالا این چند روز، ماییم و عسل و گل‌پونه‌فرمندنشان. 🍃🍃🍃 ☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج| 🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3 🔰 @mrs_faaf
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 ۳/خرداد/۱۴۰۲ توی کتابخانه دنبال کتابی بودم که نشانی از خرمشهر داشته باشد. زندگینامه مصور حضرت امام (ره) را کشیدم بیرون، صفحه سال‌های ۶۰ را آوردم و عکس‌های را نشان ریحان و موطلایی دادم. گفتم آدم‌های خیلی شجاع آمدند و این شهر که اوخ شده بود را ناز کردند. حواسم بود روح بهشتی‌اش هنوز آنقدری دنیایی نشده که آماده پذیرش واژگان منفی مانند دشمن، اسارات، صدام و جنگ باشد. همینکه نام را کنار واژه بشنود، کافی‌ست. بعد هم گفتم که خرمشهرهای دیگری هم هستند که اوخ شده‌اند و آدم‌های شجاع -مثلا من و تو- باید بیایند و نازشان کنند. ما حالاحالاها کار داریم دختر جان، حالاحالاها کار داریم. 🍃🍃🍃 ☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج| 🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3 🔰 @mrs_faaf
✨✨✨ 🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆 ۴/خرداد/۱۴۰۲ 👇🏻👇🏻👇🏻 ‌