12.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
— ۲۳ —
رستاخیز جان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خسته و بیرمق رسیده بود به موکبی ایرانی که بالأخره میتوانستند زبان او را بفهمند. با همان توان اندک و در حالی که مدام اشک میریخت، شمارهٔ خانه خود که به گمانم روستایی در ایلام بود را به مسئول موکب میداد و او بالأخره شماره را گرفت و پیرزن با تهماندهٔ توانش، لبخندی بر چهرهاش نقش بست. کمک کردم به داخل موکب بیاید و جایی مستقر شود. با لرزهای که بر اندامش بود، مدام میگفت پسرم الان نگرانم میشه، یه کلیهاش کار نمیکنه و نگرانی براش مثل سمّه؛ الان دنبال من میگرده و نگران شده…
از حرفهاش متوجه شدم در ورودی کربلا کاروانش رو گم کرده و چندین مرتبه دور تا دور حرم را چرخیده و کسی رو پیدا نکرده؛ بالأخره موکبی پیدا کرده که ایرانی بودند و همونجا نشسته… اصلاً آرام نمیشد؛ نه از خستگی، که از نگرانی پسرش… مادر است دیگر… هیچ جوری آرام نمیشد…
مادر دیگری که توان راه رفتن نداشت، آن سوی موکب نشسته بود. چارهٔ کار، خودِ او بود. کنارش نشست و با زبان محلیِ خود شروع به دلداری او کرد و او مانند بچهای در کنار مادر آرام گرفت. همچنان داشت ادامه میداد… از علقمه میگفت، از علمدار… از مادر علمدار…
و اینجا بشر چه نزدیک است به ملکوت؛ گویی حقیقت وجود آدمی است که ظهور مییابد و خودِ خود را نظاره میکند. تو گویی در تعلق به کربلاست که وجود انسان معنا میگیرد…
#خرده_روایت
#اربعین
✍ صهبا
@baaz_arbaeen | …باز، اربعین
— ۲۷ —
سالها گریه به تو جرم تلقّی میشد
روضه و گریهی ما برْکت روحالله است
یادمان نمیرود آن روزها را! از آن
«آروم برو آروم بیا گربههه شاخِت نزنه!»
همه به ظلمِ ظالم عادت کرده بودیم!
یک مردگی بود، شبیه به زندگی!!
تا اینکه #حسین به دادِمان رسید...
با انقلاب، حال و هوایمان عوض شد
قرآن و کربلا دیگر به صحنه آمده بود
و از آن زندگیِ سردِ عافیتطلبانه
رسیدیم به زندگیِ پرشور و عزّتمندانه
آنجا بود که گرگهایی که دنبال دریدن
گوشتی از جانِ این شیعهخانه بودند
دنبال سوراخی بودند برای فرار کردن!
امّا گرگگرسنه به خونها که رها نمیکند!
و دیدیم که دفاعِ مقدّسمان شروع شد
تکتکِ رزمندگان حرم انگاری که
با اربابمان #حسین قاطی شده بودند
وضو در فرات، نماز در کربلا...
وقتی مقتدایت حسینبنعلیست
زندگی و شهادتها حسینی میشود
حال و هوایش را که بخواهم بگویم:
بزرگ فلسفهی قتلِ شاهِ دین این است
که مرگِ سرخ، بِه از زندگیِّ ننگین است
همه چندین سال منتظر کربلا ماندند
تا که آخر خبری رسید، راهِ کربلا باز شد
از کربلای ایران، راهی به کربلا باز شد
با خون شهدا و کربلا راه ادامه یافت...
گذشت و گذشت تا کار به دستِ
زینب کبری سلام الله علیها افتاد
کار از مدینه تا کربلا با حسین بود
و از کربلا تا شام با زینب کبراست
با داعش، سوریه باز پایگاهِ بنیامیّه شد!
دیدیم هفتاد و دو ملّتی کفتارصفت
جمع شدند تا انتقامشان را که همان
اَحقاداً بَدرِیّهً و خَیبَریّهً و حُنَینیَّه است
را در سوریه از ایران و ایرانی بگیرند!
دیگر قرار بود، هیچ اثری از حرمی نماند!
بهانه، سوریه و هدف حسینیهی #ایران
همه میگفتند که: بشّار باید برود!
و اما سیّدعلیالحسینی فرمودند:
«بشّار باید بماند» و میماند و او ماند...
و باز این است مکتبحسینبنعلی
چه خونهایی که به عشق حسین ریخت
این حسین بن علی است که میماند
و خشتی هم از حرم کم نشد، الحمدللّه
و تا امروز که با خون همین شهدا
که الگویشان آقا سیّدالشّهدا بوده
#اربعین راهی عظیم باز کرده است
با حسین، از کجا به کجا رسیدیم!
تا گذارم به درِ خانهات افتاد حسین
خانه آباد شدم، خانهی آباد حسین
از آن ذلّت اُمَوی، تا این عزّت حسینی
و هیهات منّا الذّله…
با جلوهی حسین، عقدههای رسوبشده
در گلوی شهدا باز، سر باز کرده
آخر، تمامی شهدا دوست داشتند که
راهِ حسین برای همهی بشر باز شود
چرا که حسین برای نجات بشر آمده…
و امروز میبینیم که در #اربعین
هفتاد و دو ملَّتی دیگر به راه افتاده
همه همراهِ کاروانِ خستهی حسین
از تمامِ دنیا خود را به کربلا میرسانند
چه مسیری بهتر از نجف تا کربلا؟
از ولایت تا شهادت، با ولایت که باشی
راهت به شهادت ختم میشود...
زیست و هویت اربعینی یعنی:
به عشقِ ورود به کشتی حسین
از همهی دار و ندارت بگذری...
باَبی اَنت وَ اُمّی وَ نَفسی وَ مالی و...
تا بتوانی جایی برایِ خودت باز کنی
وگرنه در باتلاق زمانه هلاک میشوی
مگر نمیبینیم برادران عراقیمان را ؟!
یادم آمد آن سربازِ ایرانی را
که به آن عراقی گفت: ای برادر عراقی
اگرمرا همبکُشی، قیامتشفاعتتمیکنم!
آری، با #اربعین انگار قیامتی به پا شده
و شفاعتِ شهدایمان گیرا شده
آن کسی که روزی دشمن ماها بود
الان با جان و دل پذیرای ما شده!
و الان با هویّتی حسینی، شده برادرِ عراقی
شهدا باز آمدهاند تا راهی را باز کنند
همان فرزندانِ گمنامِ حضرت روحالله
حاجقاسم عزیز چه زیبا فرمودند که:
امروز قرارگاه حسینبنعلی #ایران است
✍ مهدی داوری
@baaz_arbaeen | …باز، اربعین
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
— ۳۳ —
شاید
این گریهها
همان اَوَفیتُ گفتنِ
سعیدبن عبدالله است!
انگار میگویند: حسینجان
آیا شما راضی بودید آقاجان!؟
شاید با گریه طالب اینست که
#حسینم را در زندگی گم نکنم!
غبطهها میخوردیم به حالِشان
امّا بگویم: ما ایرانیها با انقلاب
هر روز در چنین عهدی هستیم
وقتی که حضرت حسینبنعلی
روحِمناسباتِانقلاباسلامیاست
هر روز مرا حسین دیگری است!
یکروز در #اربعین، یکروز تکیه
یک روز اشک و یک روز روضهها
و روزی با جهاد و استکبارستیزی
میخواهم بگویم: هرروز باحسین
و با اربعینی دیگر و عهدی تازهتر
دوستدارم همهی زندگیَم باشی
فکرم، ذکرم، معیشتم، دنیایِمن
و تنها تو، روحِ مناسباتم باشی...
با #انقلاب میتوان اینرا دریافت
اینجاخیمهگاهحسینبنعلیست.
✍ مهدی داوری
@baaz_arbaeen | …باز، اربعین