#سلام_امام_زمانم ✋💖
#صبحت_بخیر_آقای_مهربانم ❤🌹
☀ هر روز که میگذرد
دریای خواستنت
وسیعتر میشود،
و دلتنگیها عمیقتر؛
و زورق های صبر
که بی صدا میشکند!
اینست حال دل
در بحر فراق تو 🌼🍃🌼
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🌹
#صبحتون_مهدوی 💚💐
🥀 صدای گريه تان پير کرده عالم را
بيا که با تو بپوشم لباس ماتم را 🥀
◾▪◾▪
🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَــرَج 🍃
@babam_mahdi🌸
قرار هر روز ما 100 صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقا جانمون یادتون نره🌺🌺
@babam_mahdi🌸
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیک الْمُشْتَکی وَ عَلَیک الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ. اَللَّــهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَینَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِک مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
یا مُحَمَّدُ یا عَلِی یا عَلِی یا مُحَمَّدُ
اِکفِیانِی فَإِنَّکمَا کافِیانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکمَا نَاصِرَانِ
یا مَوْلانَا یا صَاحِبَ الزَّمَانِ
اَلْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی
السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ
بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
@babam_mahdi🌸
السلام علیک یاصاحب_الزمان عج
برگرد و به نوکر نفسی ناب بده
با آمدنٺ جلوه به محـراب بده
بازِ محرّم شده آقای غریب
تو دستِ مرا به دست ارباب بده
اللهم_عجل_لولیک_الفرج بحق الحسین..
🏴اجرک الله یا صاحب الزمان (عج)فی مصیبت جدک
@babam_mahdi🌸
ورود کاروان حسین(علیهالسلام) به کربلاء
امروز (دوم محرّمالحرام) به کربلا رسید. ابومخنف مینویسد این مَرکَب حسین دیگر حرکت نمیکرد؛ مَرکَب دیگری آوردند، آن هم حرکت نکرد؛ مینویسند: «فَلَم یَزَل یَرکَبُ فَرَساً فَرَساً حتّی رَکبَ ستّة أفراسٍ». چند مَرکب عوض میکند تا رسید به شش مَرکب. اینجا بود که حسین(علیهالسلام) گفت: اسم این زمین چیست؟ گفتند شاطئ الفرات؛ گفت نه، اسم دیگر هم دارد؟ گفتند غاضریه. در آن خبرهایی که به او داده بودند این اسمها نبود. گفت اسم دیگری هم هست؟ گفتند «کربلاء». ابومخنف مینویسد: «فَتَنَفَّسَ الصُّعَدَاء»؛ یعنی یک نفس راحتیی کشید حسین(علیهالسلام)؛ یعنی ای خدا، رسیدم به مقصد. «وَ بَکَی بُکَائاً شَدِیداً»؛ شروع کرد به گریه کردن. بعد هم شروع کرد به اشاره کردن؛ در بعضی جاها اینطور دارد که حتّی قسم خورد، گفت: «وَ اللهِ هَهُنَا مَقتَلُ رِجَالُنَا»؛ به خدا قسم همینجا مردهای ما را میکُشند. «وَ اللهِ هَهُنَا مَذبَحُ أطفَالِنَا»؛ به خدا قسم اینجا بچههایمان را سر میبُرند. شروع کرد اینها را گفتن. حسین نمیدانست؟! حسین مغرور بود؟!
حالا برویم سراغ خواهر حسین(علیهالسلام). دستور داد اینها پیاده شوند. مردها پیاده شدند، حالا زینب(سلاماللهعلیها) میخواهد پیاده شود؛ سوار شدن زینب در مکّه را شنیدهاید؛ مینویسند وقتی زینب در مکّه خواست سوار شود، برادرش ابوالفضل رو کرد به آن جمعیتی که ایستاده بودند و گفت: «غُضُّوا أبصَارَکُم»؛ چشمهایتان را ببندید؛ سرها را به زمین بیندازید؛ دختر زهرا(سلاماللهعلیها) دارد میآید؛ دختر علی(علیهالسلام) دارد میآید. قاسم دوید یک کرسی آورد و گذاشت پای محمل؛ علیاکبر آمد و پرده محمل را بالا زد، ابوالفضل آمد و زانو را خم کرد تا خواهر پایش را روی زانویش بگذارد. حسین(علیهالسلام) آمد و زیر بغلهای زینب را گرفت. ورود به کربلا هم باید همین تکرار شده باشد. این ورود است، امّا خروج...
🍃🍂🍃
زینب چو دید کرب وبلا را دلش گرفت
بانویمان به وسعت دنیا دلش گرفت
بااینکه دور ناقۀ عمه محارمند
اما میان حلقۀ آنها دلش گرفت
بغضی شکست آه دلی سوخت در حرم
زینب رسید کرب وبلا خاک برسرم
◾️ ساعدالله قلبک یا صاحب الزمان فی مصائب عمّتک زینب الکبری سلام الله علیها...
@babam_mahdi🌸