eitaa logo
حسن بابانژاد
4.1هزار دنبال‌کننده
516 عکس
308 ویدیو
8 فایل
با اولویت موضوعات اجتماعی میدوم می‌خونم می‌جنگم می‌نویسم می‌صحبتم اما نمی‌خوابم ولی دوباره بیدار میشم. ارتباط: @H_babanezhad
مشاهده در ایتا
دانلود
برای اطلاع شما باید بگم هزینه از چند جا تأمین میشه: - کمک خیرین و عاشقای امام رضا - کمک های تیم بچه‌های جهادی خودمون - مقدار حداقلی که از خود زائر گرفته میشه ثبت‌نام رو هم بچه ها حضوری میرن توی روستاهای مختلف جنوب استان کرمان انجام میدن اونایی هم که خودشون رو برای زیارت امام رضا آماده کردن از چند ماه قبل از رسیدن فصل تابستان کاراشون رو هماهنگ میکنن و چشم‌به‌راه رسیدن بچه های هستن تا ثبت‌نام کنن بذارید یه خاطره خنده دار و گریه دار بگم براتون.
داشتم ثبت نام زیارت‌اولی‌ها رو انجام می‌دادم توی روستای زیران منطقه نمداد خودش رو به من رسوند لباس بلوچی سورمه ای صورت آفتاب سوخته و گرگرفته پیشانی عرق کرده پولش رو طرفم گرفت اسمش رو نوشتم و پولش رو گرفتم تا بشمارم پولش بوی بدی می‌داد! بوی پشم گوسفند بود به شوخی بهش گفتم این پولا رو از کجا اوردی؟؟؟ خیلی بو میدن! گفت: حاجی هیچ پولی نداشتم! کلا یه بزغاله داشتم زدم زیر بغلم و بردم فروختم و پولش رو دادم خدمت شما ایشالله بقیشم جور می‌کنم
کار ثبت‌نام یک هفته‌ی پیش تمام شده بود و توی منطقه مونده بودم تا با کاروان برم مشهد. روز حرکت با وانت فتح‌الله از روستای طبق حرکت کردیم به سمت پایین از کنار روستای بن‌چشمه که رد می‌شدیم سرش رو از پنجره سمت راننده بیرون کرد و بلند بلند یکی رو صدا زد عیدوک عیـــــدوک عیدوک؛ بیا بریم مشهد یه نفر با قیافه ژولیده سرش رو از یه کپر اورد بیرون و مثل برق‌گرفته‌ها پرید بیرون و سوار ماشین شد. توی دلم گفتم: فتح‌الله! آخه این چه کاریه؟؟؟ ما لیست رو بستیم ظرفیت اتوبوس تکمیل شده! عیدوک! تو چرا سریع قبول کردی؟؟؟ حداقل یه ذره فکر کن مررررد! رسیدیم پای اتوبوس عجیب بود! با عیدوک اتوبوس تکمیل شده بود! به مشهد که رسیدیم بهش گفتم: عیدوک! عجب روزی داشتیا! لحظه آخر رسیدی! گفت: توی کپرم خواب بودم یه نفر اومد بهم گفت: پاشو؛ باید بیای مشهد! یهو دیدم فتح‌الله داره صدام میزنه دیگه شک نکردم که باید بیام
مــــــــعتاد بود هرچی بگی می‌کشید هرچی که گیرش میومد یه اعتیاد خوبم داشت دلش معتاد بود اعتیاد سنگین به امام رضا اینقدر عاشق امام رضا بود که اون سالی که به خاطر اعتیادش نمی‌تونست با کاروان بیاد با موتورش تا شصت کیلومتر دنبال اتوبوس اومده بود و گریه کرده بود. به خودش قووول داده بود ترک کنه و سال بعد توی همین اتوبوس باشه کنار بقیه زیارت اولیا ترک کرده بود خوشحال قبراق توی حرم نشسته بود و نماز می‌خوند.
تا حالا از آدم مهربون پس‌کله‌ای خوردید؟؟؟ یکی از سنگین‌ترین کاروان‌های زیارت‌اولی‌های این سال‌ها بود ۴۰۰ نفر خیلی کارها به هم پیچیده شده بود با راننده‌ها درگیر شده بودیم پخت غذاها به مشکل خورده بود حدود دویست میلیون بدهکاری داشتم حسابی به‌هم ریخته بودم همه‌چیز رو بی‌خیال شده بودم فقططط افتاده بودم دنبال پول جور کردن ولی چه فایده! همش به در بسته می‌خوردم ظهر شده بود و من همین جور دنبال پول زنگ زدم به بچه‌های آشپزخونه که پیگیر ناهار بشم گفتن امروز پخت نمی‌کنیم یکی از خادمای حرم اومد و سیصد تا فیش غذای مهمانسرای حضرتی بهمون داد و رفت!!! آسمون دور سرم چرخید چه پس‌کله‌ای خوردم!! امام رضا رو توی حساب و کتابام فراموش کرده بودم رفتم حرم گفتم غلط کردم ناهار رو خوردیم برگشتیم همممه مشکلات خودش حل شد بدون اینکه من کاری انجام بدم.
تعداد زائر زیاد بود. مجبور شدیم صندلی های بچه‌های تیم اجرایی را هم بدهیم به زائرها حالا دیگر اتوبوس رفت من و سه نفر از بچه‌ها مانده بودیم روی زمین تنها راهی که مانده بود قطار بود خودمان را به ایستگاه راه‌آهن رساندیم خیلی ناراحت بودم. اگر بلیط نباشد چیکار کنیم؟ اگر رئیس قطار قبول نکند سوار شویم چی؟ اگر دیر به مشهد برسیم؟ ذهنم مشغول همینا بود همین که از در ایستگاه وارد شدم یک نفر صدایم زد. حاج‌آقا حاااج‌آقا به سمتش رفتم گفت دعا کردم یه حاج‌آقا بیاد و سوال منو جواب بده. سوال پرسید جواب دادم. پرسید: کجا میرید؟ - مشهد بلیط دارید؟ - نه نگران نباشید همه هماهنگی ها را خودش انجام داد تازه از در مهمانان ویژه ما را سوار قطار کردند! امام رضا رو میگما!
حسن بابانژاد
. . این موضوع شکر خدا به نتیجه رسید. نتیجه خیلی جذاب بعد از جلسه حسین‌شناسی امشب دربارش با هم صحبت
. . کاروان زیارت اولی‌های مشهد رو یادتونه؟؟؟ اگه یادتون نیست این هشتک رو ببینید کاروان زیارت اولی‌های کربلا هم یکی دیگه از کارهایی هست که توی برنامه‌های داریم. این عزیز تماس گرفتن و بانی رفتن چهل نفر زیارت اولی توی ایام اربعین شدن فردا یه شماره حساب معرفی می‌کنم تا اگه شما هم دوست داشتید توی این کاروان باصفا مشارکت کنید.
چهل زائری که توی خدمتشون هستیم رو دوستان عزیزم توی با زحمت و دقت خیییلی زیاد شناسایی کردند و از این شهرها توی منطقه جنوب شرق که بیشترشون مربوط به استان کرمان هستند برای زیارت سیدالشهداء دعوت کردند: کهنوج عنبرآباد رودبارجنوب زهکلوت رودان فاریاب جیرفت دلگان بم جازموریان یه مشکل میدونید چیه؟ اینکه اتوبوس‌هایی که میشه برای رفتن به مرز اجاره کنیم فقط از مرکز استان حرکت می‌کنن و همه زائرا از هرجایی که هستن باید بیان تا شهر کرمان میدونید این یعنی چی؟ یعنی تقریبا چهارصد کیلومتر فاصله! و یعنی تقریبا نفری سیصدهزار تومن هزینه بیشتر این زائرای عزیز امروز صبح از شهرهاشون حرکت کردن به سمت کرمان و امشب مهمان مزار نورانی حاج قاسم هستن و فردا به سمت مرز حرکت میکنن قسمتی از کمک‌های مالی شما برای این بخش از سفر هزینه شد. طبیعتا هرچقدر کمکاتون بیشتر و چرب‌تر باشه دست من توی این هزینه‌ها بازتره و میتونم بهتر خدمت کنم.
یادتون هست دیگه؟ حدود بیست ساله که خدا توفیق داده و توی مناطق محروم جنوب استان کرمان رفت و آمد دارم و توی این سال‌ها به لطف خدا کارهای خیلی خوب و بزرگی رو تونستم کنار دوستان جهادیم پیش ببرم. که میتونید با این هشتک‌ها آخرین کارها رو ببینید و با فضای اونجا آشنا بشید یکی از نگرانی‌های همیشگیم که حتما مورد توجه شما هم بوده تحصیل و پیشرفت علمی بچه‌های نیازمند و یتیم هست. چند سالیه حدود صد یتیم نیازمند شناسایی کردیم و توی مناسبت‌های مختلف سعی می‌کنیم خوشحالشون کنیم. الان هم وقت یکی دیگه از این خوشحالیا رسیده