eitaa logo
کلبه عُشاق
3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
670 ویدیو
2 فایل
با دوقبله در ره توحید نتوان رفت راست یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن (سنایی) ⚘️کپی حلال ⛔تبلیغ نداریم #بابارکن_الدین شیرازی،بابایی که دستِ فرزندِ ناخَلفش را گرفتو..ادامه👇 https://eitaa.com/babarokn/2600 💌کانال احراز هویت شد @babaroknodin1400
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷🌷 مربوط به اواخر دوره قاجار است. این اثر در سال۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۹۰۵۸ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. 📜 🌧🌧🌧 ✨رسول اکرم صلّی الله علیه و اله و سلّم:🌴 يا عليُّ ، على النّاسِ كُلَّ سَبعةِ أيّامٍ الغُسلُ ، فاغْتَسِلْ في كُلِّ جُمُعةٍ و لَو أنّكَ تَشْتري الماءَ ... .📝 ✅ اى علىّ! مردم بايد هر هفت روز يك بار غسل كنند (حمام روند). بنابراين هر جمعه غسل كن حتّى اگر لازم شود براى تهيه آب آن ، خوراك روزانه ات را بفروشى و گرسنه بمانى؛ زيرا هيچ امر مستحبى بالاتر از غسل جمعه نيست·· 🛁 کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
💐 از تکیه‌های زیبا و باصفای اواخر دوره‌ی قاجاریه این تکیه توسط تاجر معروف و نیکوکار اصفهان، حاج محمدحسین کازرونی احداث شده است. ▫️▫️▫️▫️▫️ 🔹میرزا جوادآقا ملکی تبریزی از استادشان میرزا حسینقلی همدانی رضوان الله تعالی علیهما نقل می کند که ایشان فرمودند: هیچ عملی از اعمال مستحبه را ندیدم که به اندازه این عمل تاثیر داشته باشد.💯 ✅در شب جمعه و همچنین عصر جمعه، صد مرتبه سوره قدر را بخوان. عرفا و بزرگان سفارش کرده اند که هر عمل مستحبی را در طول هفته فراموش کردید، این عمل را فراموش نکنید. کپی از کانال معرفتی و اخلاقی نمازشب ❣❣❣ کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
عهد قاجار خیابان بابارکن الدین _ملا عبدالکریم گزی وفات ۱۳۳۹ قمری _سیّدمحمّدباقر درچه ای وفات ۱۳۴۲ قمری _سیّدمهدی درچه ای _حاج محمّدحسین کازرونی که یکی از آثار خیریه‌ی وی، ساخت آب انبار و این تکیه(تکیه کازرونی) میباشد. _حاج ملاحسینعلی صدیقین _حاج‌شیخ‌محمدباقرصدیقین کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
مدفون در: اصفهان، تخت‌فولاد 🍃 (ع) را کشتند ❤️ 🔹آیت‌الله سیّدحسن مدرس می فرمود: در شب های عاشورا که علامه سیّد به منبر می رفت نهایت احتیاط را در سخنرانی و روضه امام حسین (ع) می کرد. و میگفت: من فقط این را می دانم که امام حسین را کشتند. و همین جمله‌ی "امام حسین را کشتند" را طوری می گفت که: مجلس منقلب میشد و تا دقایقی فریاد گریه و شیون بلند بود و خود هم به طرز عجیبی می گریست تا جایی که گریه علامه گریه حضار را تشدید می کرد. کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
🌷🌷🌷 مربوط به اواخر دوره قاجار است. این اثر در سال۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۹۰۵۸ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. 📜 🌧🌧🌧 ✨رسول اکرم صلّی الله علیه و اله و سلّم:🌴 يا عليُّ ، على النّاسِ كُلَّ سَبعةِ أيّامٍ الغُسلُ ، فاغْتَسِلْ في كُلِّ جُمُعةٍ و لَو أنّكَ تَشْتري الماءَ ... .📝 ✅ اى علىّ! مردم بايد هر هفت روز يك بار غسل كنند (حمام روند). بنابراين هر جمعه غسل كن حتّى اگر لازم شود براى تهيه آب آن ، خوراك روزانه ات را بفروشى و گرسنه بمانى؛ زيرا هيچ امر مستحبى بالاتر از غسل جمعه نيست·· 🛁 کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
اصفهان، تخت‌فولاد آیت‌الله سیّدمحمدباقر درچه‌ای در حدود سال ۱۲۶۲ قمری در شهر دورچه متولد گردید. پدرش آقا سیّدمرتضی از اَعقاب سیّدمحمد میرلوحی سبزواری از شاگردانِ میرداماد و شیخ بهایی در دوران صفویه بوده است. نسب ایشان با ۳۱ واسطه به امام هفتم می‌رسد. در۱۳سالگی وارد حوزه اصفهان شد. در۲۳سالگی استادی ماهر، مجتهدی مسلّم و صاحب‌نظر در فقه و حدیث و فلسفه و مسلط به علوم جانبی شده بود. در۲۵سالگی برای مراتب عالیتر و تکمیل دانش خود به نجف اشرف رفت و در ۴۰ سالگی به اصفهان بازگشت. وی پس از آن، حدود ۴۰ سال عمر گرانمایه خود را صرف تربیت مجتهدان و افاضل کرد. سرانجام در سال ۱۳۴۲ قمری با مرگی مشکوک رحلت فرمود. 🌷 🔹مرد، خوابِ زنش را برای پیش‌نمازِ مسجد تعریف کرد. زن، خوابّ هفت شمعِ روشن را دیده بود که یک پایه در خانه آنها داشتند و یک پایه در خانه یکی از همسایه‌ها. نور شمع‌ها کم و زیاد بود اما همه شهر از نور سومین شمع روشن شده بود. پیش نماز گفت: دختر بی‌شوهر در خانه داری؟ دخترش ازدواج کرده بود ولی بعد از مرگ شوهرش برگشته بود خانه _بله _بزودی برایش خواستگار می‌آید و ازدواج می‌کند و بچه‌دار می‌شود. سومین بچه‌اش آینده درخشانی دارد. آیت‌الله سیّدمرتضی‌درچه‌ای همسرش را ازدست داده بود. مانده بود چکارکند با دو فرزندِ خردسال. یکی از نزدیکان دختر، یکی از همسایه‌ها را برای ازدواج به او پیشنهاد داد. 🎊🎈 می‌شناختشان؛ اصالت و نجابتشان را.پا پیش گذاشت وصلت سر گرفت. حاصل این ازدواج هفت پسر بود. سومین پسر که آینده‌ای باشکوه در انتظارش بود محمّدباقر نام داشت... کلبه عشاق @babarokn
عهد قاجار اصفهان، تخت فولاد، خیابان بابارکن الدین این اثر در سال ۱۳۸۲ به ثبت ملی رسیده است. 🍃سیّدمحمّدباقردرچه‌ای سیّدمحمّد باقر در یکی از روزهای سال ۱۲۲۷ شمسی به دنیا آمد. هرچه بزرگ می‌شد تیزهوشی و شیرین زبانی‌اش بیشتر مشخص می‌شد. بزرگتر از سنّش حرف می‌زد، اما کودکانه. همه دوست داشتند برایشان حرف بزند. اما تا از او سوالی نمی‌پرسیدند چیزی نمی‌گفت. اگرچه تمام فرزندان سیّد مرتضی زیرکی خاصی داشتند اما سیّد محمّدباقر چیز دیگری بود. 👦 مکتب رفتن سیّد محمدباقر دو سال هم طول نکشید. همه‌ی آنچه در مکتب‌خانه‌ها مرسوم بود را فرا گرفته بود، که نشست پای درس آیت‌الله سیّد مرتضی. ادبیاتِ عرب و فقه و اصول را هم پیش پدرش آموخت. سیزده ساله بود که از درچه به اصفهان آمد؛ به مدرسه‌ی نیم‌آورد. در حجره برادرش سیّد محمّد حسین ساکن شد و به تحصیل مشغول. 🎓 👀 کلبه عشاق 🍉 @babarokn
اصفهان، تخت فولاد 📿 وقتی آقانجفی به شاگردانش گفته بود کسی را سراغ دارید که زرنگ باشد و آگاه به عقاید مسیحیان و خوش‌حافظه، با فنّ بیانِ قوی، همه به هم نگاه کرده بودند و گفته بودند: سیدمحمد باقر دُرچه‌ای؛ طلبه‌ی جوانی در مدرسه نیم‌آورد یا نیماورد. همین‌شد که حالا سیّد محمّد باقر نشسته بود روبروی کشیش مسیحی در . طلبه‌ها چشم شده بودند و گوش! خدمه‌ی کلیسا و راهبه‌ها هم دورتر ایستاده بودند و گوش می‌کردند. مناظره سیّدمحمّدباقر و کشیش مسیحی جذاب شده بود. چند وقتی بود که کشیش با طلبه‌ها مناظره داشت و از پسش بر نمی‌آمدند. آنروز اما نگاه‌های تحسین دوخته شده بود به سیّد محمّدباقر. دوستی کشیش و سیّد محمّد باقر هم از همان جا شروع شد. گاه به دیدار هم می‌رفتند و با هم گفتگو می‌کردند. کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
🛖 اواخر عهد قاجار 🔹سیدمحمدباقردرچه‌ای 📿 وبٰا، چنگ انداخته بود روی سر شهر نجف. مرگ و میر آنقدر زیاد شده بود که مردم مثل روزهای اول برای مرده‌هایشان گریه نمی‌کردند. هراس از مرگ مانع از آن می‌شد که به کارهای روزمره بپردازند. در چنین احوالی بود که یکی از رفقای سیّد محمّد باقر پا به حُجره‌اش گذاشت. _پاشو! بند و بساطت را جمع کن. نوشتن بس است. از بیرون خبر نداری؟ مرده‌ها روی هم انباشته شده‌اند. همه درحال ذکر و استغفار و قرآن خواندن هستند تا مرگشان فرا برسد. چطور فکرت برای نوشتن کار می‌کند چطور برای مطالعه حواس جمع داری؟ 📝 همانطور که می‌نوشت به سخنان دوستش گوش می‌داد؛ رفیق اما ول‌کن نبود. قلمش را نگه داشت و گفت: می‌گویی چه کنم؟ بروم لب ایوان مدرسه بیکار بنشینم؟! چه کاری از من برمی‌آید؟! آیا نوشتنِ من، دعا نیست؟ آیا نوشته‌های من برای خدا نیست؟ اینقدر می‌نویسم تا عزرائیل قلم را از دستم بگیرد. برگرفته از کتاب: روایت‌هایی از زندگی آیت الله سیدمحمدباقر دُرچه‌ای کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
اصفهان ، تخت فولاد آقای سفید 🔹سیدمحمدباقر دُرچه‌ای 📿 🔰 فتیله‌ی چراغ را بالا کشید. چشم‌هایش خسته شده بود. مثنوی را بست و مثنوی دیگری را که خط درشت‌تری داشت برداشت. انگار تازه می‌خواست مثنوی خواندن را شروع کند؛ دوباره سرحال شد. سه کتاب مثنوی داشت که قطع و خط و شکل‌شان متفاوت بود. شبهای جمعه که دُرچه بود قبل از خواب، مثنوی می‌خواند. اهل منزل به مثنوی می‌گفتند: کتابِ خواب 🥱 📚 برگرفته از کتاب: علامه سیّدمحمّدباقر درچه‌ای (روایت‌هایی از زندگی آیت‌الله سیّد محمّدباقر دُرچه‌ای) کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn