#اندرحکایات
#کشف_شُهود
آیت الله سیدمهدی کشفی (شاگرد میرزا جوادآقاملکی تبریزی) شبی برای خواندن نمازشب از خواب بیدار میشود که به حیاط برود و وضوبگیرند. میفرمایند وقتی درب حیاط را باز کردم دیدم خانه شکل دیگری دارد و دور تا دور حیات مثل صحن های حرم، حُجره حُجره شده بود. متوجه شدم از یکی از این حجره ها صدای جانسوزی می آید، گشتم و حجره را پیدا کردم و نزدیکتر شدم. ولی درب قفل بود از شکافِ در نگاه کردم دیدم یک نفر را درون چاله ای کرده اند و داخل چاله سنگ ریخته اند و فقط گردن او بیرون می باشد.
دیدم یکی از رفقای خودم است که در بازار فعالیت داشت. که دو مَلَک در حلقوم او عملیاتی انجام میدهند. وقتی این صحنه را دیدم پاهایم شل شد، آن شخص هرچقدر فریاد میزد، آن دو ملک بی اعتنا کارشان را انجام میدادند.
منکه دیگر طاقت دیدن این صحنه را نداشتم رفتم درب منزل حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و محکم درب زدم .هنگام اذان صبح بود.
میرزا جواد آقا که از داخل حیاط به سمتِ دربِ خانه می آمد با توجه به اینکه من هنوز خودم را معرفی نکرده بودم، فرمودندچه خبرت است؟ حالا یک چیزی بهِت نشان داده اند همچنین فرمود: آقاسید مهدی؛
رفیقت که از بازاریان تهران است در حال جان دادن است و دارند جانِ او را میگیرند. صحنه ای که دیدی قبض روحش بود.
سیدمهدی کشفی تاریخ را یادداشت میکند، که بعد از چند روز که بوسیله تلگراف به او خبر میدهند می بیند وی همان روزِ مورد نظر فوت کرده است ضمنا او در بازار اهل ربا بوده است.
۳۰ آبان ۱۴۰۲