⚜🕊 روضه و ذکر توسل ویژۀ ایام شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها _ به نفسِ حاج حسین سازور ⚜
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
السلام ای زینب موسی بن جعفر ، فاطمه
حضرتِ معصومۀ آل پیمبر ، فاطمه
مظهر الله اکبر ، ای سراسر فاطمه
می زنم از دل صدا با حالِ مضطر ، فاطمه
تا که هر دفعه دلم از دستِ این و آن شکست
بر لبم بانگ اغیثینی اغیثینی نشست
بی پناه افتاده ام امشب نجاتم می دهی؟!
پای من لغزیده از غفلت ثباتم می دهی؟!
تشنۀ عشقم کمی آب حیاتم می دهی؟!
شوقِ طوفِ مرقدت دارم ، براتم می دهی؟!
دل بر احسان شما بستم ، مرا هم می خری؟
سائل کویِ رضا هستم ، مرا هم می خری؟
مردم قم یاس و نیلوفر به دورت ریختند
دسته دسته لالۀ پرپر به دورت ریختند
با ادب، با ذکر یا حیدر به دورت ریختند
کوچه کوچه فضه و قنبر به دورت ریختند
خوب شد این جا همه بیدار و شیعه مذهب اند
گریه کن هایِ مصیبت های عمه زینب اند
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
________
دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم
محتضر؛خسته؛از این بی کسیِ ایامم
ازهمان کودکی ام روزیِ من هجران شد
چهارده سال هم از وصلِ پدر ناکامم
از تو یک نامه فقط مانده برایم چه کنم؟
شده تسکین به همین نامه کمی آلامم
چقدر خوب شد اینجا سروکارم افتاد
میهمانِ قم و این سلسلۀ خوش نامم
چشمِ ناپاک نیفتاده سویِ محمل من
فکر آوارگی زینبُ شهرِ شامم ...
جز سلام،از همه یک بی ادبی نشنیدم
سر بازار ندادست کسی دشنامم
داغها دیدم اگر بی کس و تنها نشدم
دست بسته سر هر کوچه تماشا نشدم
عزتم را نشکستند خیالت راحت
غیرتم را نشکستند خیالت راحت
پر خاکی ننشسته به رویِ چادر من
حرمتم را نشکستند خیالت راحت
مثلِ کوفه وسط خطبۀ من کف نزدند
صحبتم را نشکستند خیالت راحت
دست بر سینه مودب همه ره وا کردند
شوکتم را نشکستند خیالت راحت
با لگد باز نکردند درِ بیت النور
خلوتم را نشکستند خیالت راحت
قم کجا شام کجا غربتِ سادات کجا
سرِ بر نیزه و دروازۀ ساعات کجا ...
شاعر: #قاسم_نعمتی
* روضه بخونم .. بدنِ خواهر امام رضا رو تشییع کردن .. همۀ قم ، اطراف همه اومده بودن، همه لباس عزا پوشیدن ، همه اومدن برا تشییع جنازه ... گفتن دخترِ امامِ .. خواهرِ امامِ .. عمۀ امامِ ... یا امام رضا ... گفتن ما یه کاری می کنیم تو تاریخ بمونه ... هر کی به ایام شهادت حضرت معصومه رسید بگه خدا خیر بده مردمِ قم رو .. عجب آبرو داریی کردن ... انقده برا تشییعش گل آورده بودن .. بعضیا گفتن تا پایِ مرکبی که بدن رو میآورد گل ریخته بودن ... سادات همه گریبان پاره کردن .. آوردن بی بی رو در میان خانه .. حالا گفتن کی باید این بدن رو دفن کنه .. سادت به همدیگه نگاه می کردن ... یه وقت دیدن دو سوار از دور آمدن ، نقاب زده ، صبر کنید این بدن باید توسط ما دفن بشه ... بدن رو با احترام وارد خاک کردن .. بعدها گفتن شاید امام رضا و جوادالائمه بودن ... آری بدنِ مطهر بی بی رو موقع دفن هم نذاشتن کسی ببینه ... یا الله چه احترامی چه شوکتی ، چه شکوهی ، چه آبرو داری کردن ... برعکس زینبُ آوردن شام .. اولاً از کجا واردش کردن ؟... پیغام دادن بدترین نقطۀ شام کجاست ؟ اونجا هم یهودیا هستن هم اراذل اوباش هست اونجا محلِ گذره ... آی ... دختر علی رو آوردن دروازۀ ساعات ... نمی دونید مردم چه کار کردن .. یه مشت خیره سر .. یه مشت خیره چشم .. یه مشت بی حیا .. یه مشت اراذل .. دورِ محملِ زینبُ گرفتن ... انقده امام سجاد گریه کرد .. گفت کاش مادرم منو به دنیا نیاورده بود ... حسین ... یه جمله دیگه بگم و عرضِ ادب کنیم ؛ یا الله .. فرمود ما رو مثه غلامانِ ترکُ و روم وارد کردن ... زن و بچه رو از محمل پیاده کردن .. دستاشونو بستن .. این زن و بچه رو جلو میدواندن ... تازیانه دارا از پشت سر ... همین طوری وارد محلس یزید شدیم ... حسین ..... *
____________
‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال #جایز نبوده و حق الناس محسوب میشود.
#حاج_حسین_سازور
#روضه_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
https://t.me/babolharam_mihanblog_com
⚜️🕊سینه زنی زمینه زیبا ویژۀ رحلتِ محدثِ عالی مقام حضرتِ عبدالعظیم الحسنی علیه السلام به نفس کربلایی حسین طاهری⚜️
•┈┈••✾••✾••┈┈•
↶توجه↷:
جهت استفاده ، روضه ها حتما به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┈┈••✾••✾••┈┈•
مشهد نشد ، قم هم نشد ، قسمت شد اینجا
امشب هر آن کس آمده ، دعوت شد اینجا
سید شدی ، آقا شدی ، من هم گدایت
بر ما ز پا افتادگان نعمت شد اینجا
از بس حریمت بویِ شهر کربلا داشت
قائم مقام دوم جنت شد اینجا
” من زار قبرک کمن زار حسینا ”
بر اهل تهران مایۀ رحمت شد اینجا
شب های جمعه با نوای عرشی یار
منزلگه سینه زن هیئت شد اینجا
شاعر : #محمد_جواد_شیرازی
هان اِی کریم ، اِبنُ الکَریم ، یاحضرتِ عَبدالعَظیم
جودُ سخایِ تو عظیم ، یاحضرتِ عَبدالعَظیم
نسلِ تو نسلِ فاطمی ، اصلِ تو اصلِ مرتضی
ذکرِ تو رحمانُ الرحیم ، یاحضرتِ عَبدالعَظیم
رِی با حضورِ تو شده کربُبَلایِ کشورم
مصداقِ پندارِ حکیم ، یاحضرتِ عبدالعَظیم
یا حضرتِ عَبدالعَظیم .....
هرکَس به پابوسِ تو آ مد ، زائرِ کربُبلاست
راحت صراط المستقیم ، یاحضرتِ عَبدالعَظیم
من با توسل بر تو راهِ خویش پیدا می کنم
ای خصمِ شیطانِ رجیم یاحضرتِ عَبدالعَظیم
یا حضرتِ عَبدالعَظیم .....
تو شاهی و عالم گدا ، یاحضرتِ عَبدالعَظیم
یاحضرتِ عَبدالعَظیم ، یاحضرتِ عَبدالعَظیم
عطرِ ضریحِ شاهِ بی سر میرسد از این حرم
جانم حسین و این شمیم یاحضرتِ عَبدالعَظیم
شاعر : #حسین_ایمانی
↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
____________
‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال #جایز نبوده و حق الناس محسوب میشود.
#کربلایی_حسین_طاهری
#روضه_عبدالعظيم_الحسني_علیه_السلام
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄
✅ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam.ir
✘تلگرام JOin↶
https://t.me/babolharam_mihanblog_com
|⇦• روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم ماهِ محرم سال 1398 به نفسِ حاج علی علیان •✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
برید کنار میخوام سر و ببینم
زخمایِ روزِ آخرُ ببینم
جلو چشامُ نگیرید که میخوام
پارگی هایِ حنجرُ ببینم ..
"مَن الَّذی ایتَمنی "بابایی
دیگه تو آغوشِ منی بابایی ..
این همه جا رفتی دلت میومد
به دخترت سر نزنی بابایی ؟..
لبایِ غرق خون ، با تو چه کرده چوب خیزرون
زده چه ضربه ای ، شکسته دندونِ تو از همون
حالا که اومدی کنار من بمون
کاشکی میشد بازم به روم بخندی
پلکایِ زخمیتُ دیگه نبندی
خیلی تنم درد میکنه بابایی
از شبی که پرت شدم از بلندی
ببین لبم داره عجب شکافی
نمیشه مویِ سوخته رو ببافی
هر دفعه گفتم که بابامُ می خوام
بهم زدن یه سیلیِ اضافی
از کوچه ها نگو ، راستی خبر نداری از عمو
بگو اگه دیدیش ، سرِ رقیه سوخته مو به مو
از مجلسِ یزید چیزی بهش نگو ..
جایِ طنابِ رو تنم بابایی
زخمیِ دورِ گردنم بابایی
محلۀ یهودیا شلوغ بود
کاشکی فقط میزدنم بابایی
میون نامسلمونا حَرم رفت
اِنقده اونجا داد زدن سرم رفت
کاشکی فقط میزدنم بابایی
یه دسته موهام با گُل سَرم رفت
شبی که گُم شدم ، صدا زدم نزن میام خودم
سوخت بابا چادری که خریدی برا تولدم
کبودِ چشمم از شبی که گم شدم
*همۀ روضه م تو این یکی دو جمله ست بگم صدا ناله ت بلند شه .. راوی میگه سرُ وقتی دید عمه کمک کرد گذاشت تو بغلش .. بعد یه مقدار نگاه کرد تو اون تاریکی خرابه سرُ گذاشت زمین نازدانه ، دستاشُ مشت کرد .. شروع کرد با دستاش به صورتش میزد .. *
چشم بر من بسته ای دیگر نمی خواهی مرا
آخرش دیدی که از چشمت مرا انداختند ..
من بدونِ معجرم ، خیلی خجالت میکشم
تو خبر داری چه شد؟! آن را کجا انداختند؟!
خسته ام سر درد دارم پیکرم درهم شده
بس که من را از بلندی بی هوا انداختند
شاعر : #محمد_جواد_شیرازی
*گفت بابا امروز یه جایی دیدمت که نباید میدیم .. همۀ جگرم آتش گرفت که دیدم عمه ام کاری از دستش بر نمیاد ..*
در سرم بود که با هم به تفرُج برویم
گفته بودم که مرا شمر به صحرا نبرد
خیزران کارِ بدی کرد لبت را بوسید
اثر بوس مرا برد ، بگو تا نبرد
شاعر : #محمد_سهرابی
حسین ...
*اینم برا شهدامون ، اموات ، مدافعانِ حرمِ زینبی همه فیض ببرن ؛ سرُ که رو زانوش گذاشت ، (شنیدید روضه خوان ها میگن یه وقت عمه اومد دید سر یه طرف رقیه یه طرف ؟) این سه ساله دیگه جونی تو بدن نداشت .. سرُ رو زانو گرفته ، خودش خم شد برا بوسیدنِ بابا .. یه لحظه زینب سلام الله دید دیگه آروم شده .. (زبانِ حال) گفت خوب حرفاشُ با بابا زد خوابید .. درد و دل هاشُ با بابا کرد خوابید .. راحت شد .. بالاخره دید باباشُ .. اما ساعتی نگذشت بی بی دید نه اصلاً تکونم نمی خوره .. رفت جلو ، صدا زد رقیه ام .. رقیه ام .. گفت تا خوابِ سرُ از بغلش بردارم .. اینا اگه بیان با تازیانه بیدارش میکنن .. همین که اومد سرُ از رقیه جدا کنه .. انگار تعادلِ این دختر با همین سر بود .. سرُ که برداشت بچه افتاد .. (بلدی زبون بگیری؟) امام صادق (ع) فرمود آخر الزمان یه عده ای میان مثه مادرِ بچه مرده برا جدِ غریبم حسین گریه میکنن .. تازه موقعِ ناله زدنِ زینبِ .. همین که دید رقیه افتاد .. شروع کرد به سر و صورتش زدن .. اُم کلثوم اومد دستِ زینبُ گرفت .. خواهر چه میکنی با خودت .. گفت الهی براش بمیرم .. بچه م گرسنه مُرد ..*
↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
____________
‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال #جایز نبوده و حق الناس محسوب میشود.
#حاج_علی_علیان
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
✅ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam_net
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✘تلگرام JOin↶
https://t.me/babolharam_net
✘اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam_net
┈•꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈
|⇦•هرچه سروده محتشم..
#روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مَوْلاَتِی یا فاطمةُ الزَّهرَاءُ
«السَّلَامُ عَلَى مَحَالِ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ»
هرچه سروده محتشم زینب و حسین
دریافت کرده از قلم زینب و حسین
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
در زیر سایه ی علم زینب و حسین
سرهایِ قدسیان همه بر زانویِ غم است
هر شب به یادِ قد خم زینب و حسین
جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
در روضه های دم به دم زینب و حسین
دیدند هر دو داغ دو فرزند را ولی
لغزش نبود در قدم زینب و حسین
ذرات، کائنات، محالات، ممکنات
بستند چشم بر کَرَم زینب و حسین
حتی نوشته اند ز امر ظهور هم
وا می کند گره قسم زینب و حسین
حسرت همیشه میخورم ای کاش میشدم
من هم مدافعِ حرم زینب و حسین
سوگند میخورم که شهید است زنده است
هرکس که جان دهد زِ غم زینب و حسین
زهرا نبی علی حسن آنجا نبوده اند
خوردند سنگ جای همه زینب و حسین
بر امیرِ غریبِ این لشکر
سخت شد کار بی علی اکبر
قامتش را غمش مورب کرد
روزگار حسین را شب کرد
بر روی خاکِ بادیه خسته
اشک می ریخت زار و پیوسته
غیرتِ خواهرش به جوش آمد
زینب از خیمه با خروش آمد
گفت باید که روبراه شوی
من نمردم که بی پناه شوی
صبر کن تا کفن به تن بکنم
رزم و پیکار چون حسن بکنم
اشک تو قاتلم شده بس کن
عقده ای بر دلم شده بس کن
نذر عشق است نذرِ خواهر تو
پسرانم فدای اکبر تو
*بچه هاشُ آماده کرد ، گفت برید پیش دایی تون .. شمشیر براشون حمایل کرد سلام کردن بر دایی عزیزشون ، افتادن رو پاهای حسین ..*
از دلیریِ این دو رزمنده
دشمنت می شود سرافکنده
رویِ اشکت عجیب حساسند
این دو شاگردهایِ عباسند
اشک از دیده شاه افشاند و
اِذن میدان نداد بر آن دو
قسمش داد زینبِ کبری
به علی و به عصمت زهرا
گریه می کرد گریه با اصرار
تا که بُرد از دلِ حسین قرار
عاقبت از حسین اجازه گرفت
رفت در خیمه جانِ تازه گرفت
تا نبیند حسین را محزون
دیگر از خیمه اش نشد بیرون
دل ز عون و محمدش کنده
که نباشد حسین شرمنده
ناگهان هر دو نعره سر دادند
اهل کوفه به لرزه افتادند
بچه هایِ عقیله آمده اند
شیرهایِ قبیله آمده اند
لشگرِ در فرار بسیارند
نوه هایِ علی چه کرارند
رزم کردند و حیدری کردند
کربلا را چه محشری کردند
کارِ دشمن مصیبت و غم بود
ضربه هاشان مکمل هم بود
زیر خورشید، غرق تب گشتند
خسته از جنگ و تشنه لب گشتند
دوره کردند این دو را آخر
ریخت بر خاک باده ی کوثر
خورد ناگه، در اوجِ غربتشان
سنگ از هر طرف به صورتشان
بعد باران سنگ و نیزه و تیر
زخم شان می زدند با شمشیر
نیزه خوردند و یاد مسمارند
بس که غیرت به فاطمه دارند
عشق را بر جهان، نشان دادند
پای دایی حسین، جان دادند
خوب شد هر دو روسپید شدند
خوب شد هر دوتا شهید شدند
غرقِ در خون غروبِ عاشورا
خوب شد پر زدند سوی خدا
چشم هاشان ندید آن شب را
بین زنجیر دستِ زینب را ..
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
دو بچه شیر از اولادِ جعفر
قربانی هایِ دخترِ حیدر
این دو رزمنده دل زِ عالم کنده
تا نشود مادر یک لحظه شرمنده
یا ذبیح الله یا اباعبدالله ..
بر دوشِ اینها کرده حمایل
شمشیری مادر با ابوفاضل
آبرو دارن، چون حیدر تبارن
جایِ زینب اینها راهی پیکارن
یا ذبیح الله یا اباعبدالله ..
زمیدان آمد تا حسین دلخون
زینب نیامد از خیمه بیرون
یعنی برادر گریه نکن دیگر
این دو جوانِ من قربانیِ اکبر
یا ذبیح الله یا اباعبدالله ..
شنیدستم سلیمانی زِ یک مور
قبولِ تحفه کرد ای مرتضی پور
من آن مورِ ضعيف و ناتوانم
که طفلانم برایت هدیه دارم
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال #جایز نبوده و مصداق بارز #حق_الناس می باشد.
#hardrevenge
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://sapp.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
✓اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam__net
|⇦•با حق بگو از نوکران..
#روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام شب ششم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی•ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
السلام علیک یا مولاتی یا فاطمه الزهرا
با حق بگو از نوکران غم را نگیرد
دار و ندار ماست، ماتم را نگیرد
ماه حسین آمد بخواه از مادر او
از ما گنهکاران محرم را نگیرد
از چشم های گریه کن های حسینش
ارث به جا مانده از آدم را نگیرد
دلبستگی ها را بگیرد، صحبتی نیست
اما فقط ذکر حسینم را نگیرد
پرچم بماند بر زمین و زنده باشد؟!
حاشا بر آن نوکر که پرچم را نگیرد
گمراه خواهد شد یقینا هرکسی که
دامان او، این حبل محکم را نگیرد
یک عمر با هم در عزایش گریه کردیم
از ما خدا این اشک باهم را نگیرد
ای کاش شمشیر و سنان و خنجر و تیر
جسم ولی الله اعظم را نگیرد
حداقل ای کاش در گودال، قاتل
در پنجه، موی شاه عالم را نگیرد
کس نیست تا با ساربان او بگوید
این گونه از انگشت، خاتم را نگیرد
شاعر : #محمد_جواد_شیرازی
وقتی عمو اجازه نداد بره، گریه کنان اومد تو خیمۀنجمه خانم، مادر .. عمو اجازه نداده، میگه من هر وقت دلم برا حسنم تنگ میشه به اون صورتِ قشنگت نگاه میکنم .. مادر همه رفتن، علی اکبر رفت، دیگران رفتن .. مادر یه لبخندِ تلخی زد گفت عزیزم صبر کن .. تو خیمه یه ساروق بسته ای داشت باز کرد پارچۀ سبزی درآورد گفت ببر اینو بده عمو اذنِ میدان رو میده .. اومد پیشِ ابی عبدالله .. ای عزیزِ دلم ای همه کسم .. پارچه رو به حضرت داد حضرت ساروق بسته رو باز کرد دید یه کاغذی داخلشِ .. باز کرد دید دست خطِ حسنِ .. انقدر ابی عبدالله گریه کرد .. قاسمُ بغل کرد .. راوی میگه انقدر با هم دوتایی گریه کردن تا هر دو رو زمین افتادن .. نوشته بود حسین جان، بچه های من میان کربلا .. اجازه بده برات جون بدم .. انقدر این آقازاده خوشحال شد ..
صورت قاسمُ پوشاند وارد میدان شد طلب کرد مبارز .. یکی گفت این بچه س دیگری گفت اگه بچه ست برو میدان باهاش بجنگ .. ازرق یکی از پسراشُ فرستاد، به سرعت آقا نابودش کرد .. دومین پسر، سومین پسر، چهارمی .. یکی گفت ازرق تو میترسی در مقابلِ این بچه جلو بری و بجنگی! گفت من مبارزه میکنم با هزار سوار. گفت برو میدان، اومد .. گفت چیجوری بکشمت ؟! گفت به من میگی چیجوری بکشمت؟! تو که عرضه نداشتی بندِ پوتینتُ ببندی اومدی با من بجنگی!! ازرق تا سرشُ انداخت پایین چنان با شمشیر زد .. قربونت برم .. یه وقت دیدن از تو خیمه زن ها صدای تکبیر بلند شد ماشالله ابنُ الحسن .. خوشحالی زنها طول نکشید .. یهو دورش کردن .. همه قدیمیا فیض ببرن اول کاری که کردن با نیزه بهش زدن، بدنُ از رو اسب آوردن پایین شروع کردن لگد کوب کردن ..
دوش در خیمه اش از قصه نجاتم دادند
تا فدایش بشوم برگ براتم دادند
از عسل حرف زدم شاخه نباتم دادند
یا حسن گفتمُ فوراً حسناتم دادند
بی خیال همه ام حضرت او را عشق است
پدرم یاد به من داد عمو را عشق است
قاسمم من که به یل هایِ عرب هم زده ام
با همین سن کمم مُرشد این میکده ام
با زره کار ندارم به کفن آمده ام
من سر ازرق چندین پسرش را زده ام
اَشهدُ اَن حسین ابن علی ثارالله
وقت جنگم همه گفتند که ما شاءالله
ولی الآن بدنم بینِ بیابان مانده
به تنِ من اثر سم ستوران مانده
عمو از دیدن من خم شده حیران مانده
روی لبهام فقط ذکر حسن جان مانده
سنگ ها بوسه گرفتند همه از رویم
پیچ خورده است به یک نیزه کوفی مویم
لگدی خورده به رویِ پر اُفتادۀ من
کج شده زیرِ لگدها سر اُفتادۀ من
خم شده از چند جهت پیکر افتادۀ من
وای بر حال دل مادر افتادۀ من
خبرم را ببر ای باد برای زهرا
پهلویم درد گرفت است فدای زهرا
ای عمو پُر شده در هر گذر آوازۀ من
مثل یک ظرف عسل ریخته شیرازۀ من
کیف کن کیف کن الآن ز قد تازه من
زره جنگِ ابالفضل شد اندازۀ من
وقتی سوارِ اسبش کردن، پاهاش به رکاب نمیرسید .. وقتی ابی عبدالله سینه ش رو گذاشت به سینۀقاسم بلندش کرد، همه دیدن پاهایِ قاسم به زمین کشیده میشه ..
ماهِ حرم شد از خیمه عازم
سقا صدا زد جانم به قاسم
بت شکن آمد، کفن به تن آمد
با سربنده سبزِ جانم حسن آمد
جانم حسن جان، ای جانم حسن جان
نقشِ بازویش ذکرِ جاء الحق
با یک ضربه زد گردن ازرق
بر پا شد طوفان شد فاتح میدان
نعره کشید عباس ایولله عمو جان
جانم حسن جان، ای جانم حسن جان
قاسمم شورِ جمل را به تنت میبینم
از تو آقایی بابا حسنت میبینم
مرگ در ذائقه ات مثل عسل شیرین است
روح توحید میان سخنت میبینم
جای بابای تو امروز کنارت عباس
بچه شیر حسن آقا شدنت میبینم
روی لبهای تو با سنگ نوشتند حسن
خط کوفی به عقیق یمنت میبینم
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
#مرگ_بر_آمریکا
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
✓ سروش ↶
http://sapp.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
|⇦•به دل دوباره هوای..
#روضه و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شب هشتم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
السلام علیک یا مولاتی با فاطمه الزهرا
به دل دوباره هوای حسین را دارم
هوایِ کربُبَلایِ حسین را دارم
چه غم که پشتِ سرم در تمام سختی ها
تمام عمر ، دعایِ حسین را دارم
نگاهِ رحمت و لطفش خداپرستم کرد
حسین خواست خدای حسین را دارم
حرارتِ دل نوکر، عطایِ فاطمه است
به سینه، داغ عزای حسین را دارم
گدایِ رحمت و لطف قدیم الاحسانم
هزار شکر عطایِ حسین را دارم
رضای غیر نخواهم که ترک روضه کنم
میان روضه ، رضایِ حسین را دارم
چه حاجت است به تسنیمُ سلسبیلُ بهشت
منی که مزه ی چایِ حسین را دارم
خدا کند وسط روضه پر کشم سویش
عجیب شوقِ لقای حسین را دارم
چقدر در شب هشتم میان سینه، غمِ
گرفتگیِ صدای حسین را دارم ..
*همه دیدن ابی عبدالله چنان ناله میزد .. چنان فزع میکرد .. هی میگفت ولدی ..*
به دل مصیبت آن پیکری که چیده شده
میانِ سطح عبای حسین را دارم
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
واردِ مدینه شد، آرزویِ دیدارِ پیغمبرُ داره، نمیدونه پیغمبر از دنیا رفته" منافقین مدینه مسخره ش کردن، عربِ ناراحت شد یکی گفت این قبرِ پیغمبرِ .. کم کم داشت میرفت، سلمان دیدش صدا زد بیا .. آوردش دم خانۀ ابی عبدالله گفت اینجا برو به مقصدت میرسی ..
وارد خانۀابی عبدالله شدن ابی عبدالله فرمود دوست داری پیغمبرُ ببینی؟! عرضه داشت بله آقا.
صدا زد علی جان بیا .. جوانِ خوش سیما وارد حجره شد، فرمود یه مقدار راه برو بابا .. گفت ای عرب اگه میخوای جمالِ پیغمبرُ ببینی أشبه الناس خَلقاً، خُلقاً و منطقاً برسول.. یعنی حرف میزد همه اونایی که پیغمبرُ دیده بودن میگفتن این خودِ پیغمبرِ .. راه رفتُ و عربِ نگاهش کرد یه وقت ابی عبدالله سوال کرد آی مردِ عرب، حاضری یه خار تو پایِ این بچه بره؟!.. زد زیرِ گریه .. گفت ان شالله خدا اون خارُ تو چشمِ من کنه ولی به بدنِ این بچه آسیب نرسه ..
میوۀ عمرِ پدر شعله نزن بر جگرم
پا نکش روی زمین، درد نکش ای پسرم
مثل قرآنِ بهم ریخته، درهم شده ای
آه ای خیر کثیرم چقدر کم شده ای
به برم بودی و این قافله پیغمبر داشت
پدرت حالِ خوشی داشت، علی اکبر داشت
خواستم بارِ دگر تا که بگویی چیزی
لخته ی خون به روی دامن من می ریزی؟!
*یه وقت دیدن ابی عبدالله انگشت انداخت در دهانِ علی اکبر .. خونُ درآورد بچه یه نفس کشید کار تموم شد .. همه گفتن حسین جان داده ..*
تنم افتاده کنارت، مددی می گویم
ولدی یا ولدی یا ولدی می گویم
ارباً اربا شدنت، داد جزایم را حیف
خُرد کردند سر پیری عصایم را حیف
سوختم تا که غریبی مرا حس بکنی
نیست انصاف ببینم که تو خس خس بکنی
چه شد اینگونه بهم ریختنت؟! حرف بزن
یوسفم، پس چه شده پیرهنت؟! حرف بزن
نگذار این همه غم در دلم آکنده شود
أشهدُ أنّ عَلی گو پدرت زنده شود
هرچه کردم به خدا جمع نشد، جمع نشد
بدنت بین عبا جمع نشد، جمع نشد
مثل یک دشتِ پر از لاله و گلگون شده ای
بس که نیزه به تنت خورده، دگرگون شده ای
سینه ات، سوخته انگار به چشمم آمد
ماجرایِ نوک مسمار به چشمم آمد
عمه ات آمده از خیمه برایش برخیز
دست بر معجر خود برده، به پایش برخیز
بر دلم آتش این داغ مدام است مدام
بعد تو صحبت لبخند حرام است حرام
"ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی"
رفتی و خون به دل مضطر لیلا کردی
شاعر :#محمد_جواد_شیرازی
*داشت با بچه ش حرف میزد، دید یه صدای آشنایی صدا میزنه حسینم داداشم .. نگاه کرد دید عمۀ ساداتِ .. زیرِ بغلای ابی عبدالله رو گرفتن .. جوان های بنی هاشم آمدن بدنُ گذاشتن میانِ عبا .. به خدا بدنُ جمع کردن .. وقتی زد به قلبِ لشکر، یه مرتبه دورَش کردن .. اول کاری که کردن عمودی به سرش زدن .. سر شکافته شد مثلِ علی .. اسب یه حیوانِ تربیت شده س، دست انداخت گردنِ اسب که بر گرده .. اما خون جلو چشمِ این اسبُ گرفت اشتباهی جای اینکه بیاد به سمتِ خیمه ها برد وسط لشکر، ارباً اربا*
با چه وقاری مانندِ حیدر
رو به میدان علی اکبر
ای همه هستم محاسن بر دستم
حرزِ یازهرا بر بازویِ تو بستم
یا علی اکبر، جانم علی اکبر ..
تا ناله کردی خود را رساندم
بهتر بگویم خود را کشاندم
بگو کجایی تو بخشِ صحرایی
پیشِ نگاهِ من تو ارباً اربایی
یا علی اکبر، جانم علی اکبر ..
نیزه کشیدم از پهلوی تو
افتاده بودم بی جان رویِ تو
ای نامرتب جانم شده بر لب
از تو جدایم کرد گریه کنان زینب
یا علی اکبر، جانم علی اکبر ..
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
#مرگ_بر_آمریکا
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://sapp.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
✓اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam__net
┈•꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈
|⇦•هرچه سروده محتشم..
#روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مَوْلاَتِی یا فاطمةُ الزَّهرَاءُ
«السَّلَامُ عَلَى مَحَالِ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ»
هرچه سروده محتشم زینب و حسین
دریافت کرده از قلم زینب و حسین
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
در زیر سایه ی علم زینب و حسین
سرهایِ قدسیان همه بر زانویِ غم است
هر شب به یادِ قد خم زینب و حسین
جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
در روضه های دم به دم زینب و حسین
دیدند هر دو داغ دو فرزند را ولی
لغزش نبود در قدم زینب و حسین
ذرات، کائنات، محالات، ممکنات
بستند چشم بر کَرَم زینب و حسین
حتی نوشته اند ز امر ظهور هم
وا می کند گره قسم زینب و حسین
حسرت همیشه میخورم ای کاش میشدم
من هم مدافعِ حرم زینب و حسین
سوگند میخورم که شهید است زنده است
هرکس که جان دهد زِ غم زینب و حسین
زهرا نبی علی حسن آنجا نبوده اند
خوردند سنگ جای همه زینب و حسین
بر امیرِ غریبِ این لشکر
سخت شد کار بی علی اکبر
قامتش را غمش مورب کرد
روزگار حسین را شب کرد
بر روی خاکِ بادیه خسته
اشک می ریخت زار و پیوسته
غیرتِ خواهرش به جوش آمد
زینب از خیمه با خروش آمد
گفت باید که روبراه شوی
من نمردم که بی پناه شوی
صبر کن تا کفن به تن بکنم
رزم و پیکار چون حسن بکنم
اشک تو قاتلم شده بس کن
عقده ای بر دلم شده بس کن
نذر عشق است نذرِ خواهر تو
پسرانم فدای اکبر تو
*بچه هاشُ آماده کرد ، گفت برید پیش دایی تون .. شمشیر براشون حمایل کرد سلام کردن بر دایی عزیزشون ، افتادن رو پاهای حسین ..*
از دلیریِ این دو رزمنده
دشمنت می شود سرافکنده
رویِ اشکت عجیب حساسند
این دو شاگردهایِ عباسند
اشک از دیده شاه افشاند و
اِذن میدان نداد بر آن دو
قسمش داد زینبِ کبری
به علی و به عصمت زهرا
گریه می کرد گریه با اصرار
تا که بُرد از دلِ حسین قرار
عاقبت از حسین اجازه گرفت
رفت در خیمه جانِ تازه گرفت
تا نبیند حسین را محزون
دیگر از خیمه اش نشد بیرون
دل ز عون و محمدش کنده
که نباشد حسین شرمنده
ناگهان هر دو نعره سر دادند
اهل کوفه به لرزه افتادند
بچه هایِ عقیله آمده اند
شیرهایِ قبیله آمده اند
لشگرِ در فرار بسیارند
نوه هایِ علی چه کرارند
رزم کردند و حیدری کردند
کربلا را چه محشری کردند
کارِ دشمن مصیبت و غم بود
ضربه هاشان مکمل هم بود
زیر خورشید، غرق تب گشتند
خسته از جنگ و تشنه لب گشتند
دوره کردند این دو را آخر
ریخت بر خاک باده ی کوثر
خورد ناگه، در اوجِ غربتشان
سنگ از هر طرف به صورتشان
بعد باران سنگ و نیزه و تیر
زخم شان می زدند با شمشیر
نیزه خوردند و یاد مسمارند
بس که غیرت به فاطمه دارند
عشق را بر جهان، نشان دادند
پای دایی حسین، جان دادند
خوب شد هر دو روسپید شدند
خوب شد هر دوتا شهید شدند
غرقِ در خون غروبِ عاشورا
خوب شد پر زدند سوی خدا
چشم هاشان ندید آن شب را
بین زنجیر دستِ زینب را ..
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
دو بچه شیر از اولادِ جعفر
قربانی هایِ دخترِ حیدر
این دو رزمنده دل زِ عالم کنده
تا نشود مادر یک لحظه شرمنده
یا ذبیح الله یا اباعبدالله ..
بر دوشِ اینها کرده حمایل
شمشیری مادر با ابوفاضل
آبرو دارن، چون حیدر تبارن
جایِ زینب اینها راهی پیکارن
یا ذبیح الله یا اباعبدالله ..
زمیدان آمد تا حسین دلخون
زینب نیامد از خیمه بیرون
یعنی برادر گریه نکن دیگر
این دو جوانِ من قربانیِ اکبر
یا ذبیح الله یا اباعبدالله ..
شنیدستم سلیمانی زِ یک مور
قبولِ تحفه کرد ای مرتضی پور
من آن مورِ ضعيف و ناتوانم
که طفلانم برایت هدیه دارم
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال #جایز نبوده و مصداق بارز #حق_الناس می باشد.
#hardrevenge
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://sapp.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
✓اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam__net
|⇦•با حق بگو از نوکران..
#روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام شب ششم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی•ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
السلام علیک یا مولاتی یا فاطمه الزهرا
با حق بگو از نوکران غم را نگیرد
دار و ندار ماست، ماتم را نگیرد
ماه حسین آمد بخواه از مادر او
از ما گنهکاران محرم را نگیرد
از چشم های گریه کن های حسینش
ارث به جا مانده از آدم را نگیرد
دلبستگی ها را بگیرد، صحبتی نیست
اما فقط ذکر حسینم را نگیرد
پرچم بماند بر زمین و زنده باشد؟!
حاشا بر آن نوکر که پرچم را نگیرد
گمراه خواهد شد یقینا هرکسی که
دامان او، این حبل محکم را نگیرد
یک عمر با هم در عزایش گریه کردیم
از ما خدا این اشک باهم را نگیرد
ای کاش شمشیر و سنان و خنجر و تیر
جسم ولی الله اعظم را نگیرد
حداقل ای کاش در گودال، قاتل
در پنجه، موی شاه عالم را نگیرد
کس نیست تا با ساربان او بگوید
این گونه از انگشت، خاتم را نگیرد
شاعر : #محمد_جواد_شیرازی
وقتی عمو اجازه نداد بره، گریه کنان اومد تو خیمۀنجمه خانم، مادر .. عمو اجازه نداده، میگه من هر وقت دلم برا حسنم تنگ میشه به اون صورتِ قشنگت نگاه میکنم .. مادر همه رفتن، علی اکبر رفت، دیگران رفتن .. مادر یه لبخندِ تلخی زد گفت عزیزم صبر کن .. تو خیمه یه ساروق بسته ای داشت باز کرد پارچۀ سبزی درآورد گفت ببر اینو بده عمو اذنِ میدان رو میده .. اومد پیشِ ابی عبدالله .. ای عزیزِ دلم ای همه کسم .. پارچه رو به حضرت داد حضرت ساروق بسته رو باز کرد دید یه کاغذی داخلشِ .. باز کرد دید دست خطِ حسنِ .. انقدر ابی عبدالله گریه کرد .. قاسمُ بغل کرد .. راوی میگه انقدر با هم دوتایی گریه کردن تا هر دو رو زمین افتادن .. نوشته بود حسین جان، بچه های من میان کربلا .. اجازه بده برات جون بدم .. انقدر این آقازاده خوشحال شد ..
صورت قاسمُ پوشاند وارد میدان شد طلب کرد مبارز .. یکی گفت این بچه س دیگری گفت اگه بچه ست برو میدان باهاش بجنگ .. ازرق یکی از پسراشُ فرستاد، به سرعت آقا نابودش کرد .. دومین پسر، سومین پسر، چهارمی .. یکی گفت ازرق تو میترسی در مقابلِ این بچه جلو بری و بجنگی! گفت من مبارزه میکنم با هزار سوار. گفت برو میدان، اومد .. گفت چیجوری بکشمت ؟! گفت به من میگی چیجوری بکشمت؟! تو که عرضه نداشتی بندِ پوتینتُ ببندی اومدی با من بجنگی!! ازرق تا سرشُ انداخت پایین چنان با شمشیر زد .. قربونت برم .. یه وقت دیدن از تو خیمه زن ها صدای تکبیر بلند شد ماشالله ابنُ الحسن .. خوشحالی زنها طول نکشید .. یهو دورش کردن .. همه قدیمیا فیض ببرن اول کاری که کردن با نیزه بهش زدن، بدنُ از رو اسب آوردن پایین شروع کردن لگد کوب کردن ..
دوش در خیمه اش از قصه نجاتم دادند
تا فدایش بشوم برگ براتم دادند
از عسل حرف زدم شاخه نباتم دادند
یا حسن گفتمُ فوراً حسناتم دادند
بی خیال همه ام حضرت او را عشق است
پدرم یاد به من داد عمو را عشق است
قاسمم من که به یل هایِ عرب هم زده ام
با همین سن کمم مُرشد این میکده ام
با زره کار ندارم به کفن آمده ام
من سر ازرق چندین پسرش را زده ام
اَشهدُ اَن حسین ابن علی ثارالله
وقت جنگم همه گفتند که ما شاءالله
ولی الآن بدنم بینِ بیابان مانده
به تنِ من اثر سم ستوران مانده
عمو از دیدن من خم شده حیران مانده
روی لبهام فقط ذکر حسن جان مانده
سنگ ها بوسه گرفتند همه از رویم
پیچ خورده است به یک نیزه کوفی مویم
لگدی خورده به رویِ پر اُفتادۀ من
کج شده زیرِ لگدها سر اُفتادۀ من
خم شده از چند جهت پیکر افتادۀ من
وای بر حال دل مادر افتادۀ من
خبرم را ببر ای باد برای زهرا
پهلویم درد گرفت است فدای زهرا
ای عمو پُر شده در هر گذر آوازۀ من
مثل یک ظرف عسل ریخته شیرازۀ من
کیف کن کیف کن الآن ز قد تازه من
زره جنگِ ابالفضل شد اندازۀ من
وقتی سوارِ اسبش کردن، پاهاش به رکاب نمیرسید .. وقتی ابی عبدالله سینه ش رو گذاشت به سینۀقاسم بلندش کرد، همه دیدن پاهایِ قاسم به زمین کشیده میشه ..
ماهِ حرم شد از خیمه عازم
سقا صدا زد جانم به قاسم
بت شکن آمد، کفن به تن آمد
با سربنده سبزِ جانم حسن آمد
جانم حسن جان، ای جانم حسن جان
نقشِ بازویش ذکرِ جاء الحق
با یک ضربه زد گردن ازرق
بر پا شد طوفان شد فاتح میدان
نعره کشید عباس ایولله عمو جان
جانم حسن جان، ای جانم حسن جان
قاسمم شورِ جمل را به تنت میبینم
از تو آقایی بابا حسنت میبینم
مرگ در ذائقه ات مثل عسل شیرین است
روح توحید میان سخنت میبینم
جای بابای تو امروز کنارت عباس
بچه شیر حسن آقا شدنت میبینم
روی لبهای تو با سنگ نوشتند حسن
خط کوفی به عقیق یمنت میبینم
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
#مرگ_بر_آمریکا
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
✓ سروش ↶
http://sapp.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
|⇦•به دل دوباره هوای..
#روضه و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شب هشتم محرم ۹۹ به نفس استاد حاج منصور ارضی •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
السلام علیک یا مولاتی با فاطمه الزهرا
به دل دوباره هوای حسین را دارم
هوایِ کربُبَلایِ حسین را دارم
چه غم که پشتِ سرم در تمام سختی ها
تمام عمر ، دعایِ حسین را دارم
نگاهِ رحمت و لطفش خداپرستم کرد
حسین خواست خدای حسین را دارم
حرارتِ دل نوکر، عطایِ فاطمه است
به سینه، داغ عزای حسین را دارم
گدایِ رحمت و لطف قدیم الاحسانم
هزار شکر عطایِ حسین را دارم
رضای غیر نخواهم که ترک روضه کنم
میان روضه ، رضایِ حسین را دارم
چه حاجت است به تسنیمُ سلسبیلُ بهشت
منی که مزه ی چایِ حسین را دارم
خدا کند وسط روضه پر کشم سویش
عجیب شوقِ لقای حسین را دارم
چقدر در شب هشتم میان سینه، غمِ
گرفتگیِ صدای حسین را دارم ..
*همه دیدن ابی عبدالله چنان ناله میزد .. چنان فزع میکرد .. هی میگفت ولدی ..*
به دل مصیبت آن پیکری که چیده شده
میانِ سطح عبای حسین را دارم
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
واردِ مدینه شد، آرزویِ دیدارِ پیغمبرُ داره، نمیدونه پیغمبر از دنیا رفته" منافقین مدینه مسخره ش کردن، عربِ ناراحت شد یکی گفت این قبرِ پیغمبرِ .. کم کم داشت میرفت، سلمان دیدش صدا زد بیا .. آوردش دم خانۀ ابی عبدالله گفت اینجا برو به مقصدت میرسی ..
وارد خانۀابی عبدالله شدن ابی عبدالله فرمود دوست داری پیغمبرُ ببینی؟! عرضه داشت بله آقا.
صدا زد علی جان بیا .. جوانِ خوش سیما وارد حجره شد، فرمود یه مقدار راه برو بابا .. گفت ای عرب اگه میخوای جمالِ پیغمبرُ ببینی أشبه الناس خَلقاً، خُلقاً و منطقاً برسول.. یعنی حرف میزد همه اونایی که پیغمبرُ دیده بودن میگفتن این خودِ پیغمبرِ .. راه رفتُ و عربِ نگاهش کرد یه وقت ابی عبدالله سوال کرد آی مردِ عرب، حاضری یه خار تو پایِ این بچه بره؟!.. زد زیرِ گریه .. گفت ان شالله خدا اون خارُ تو چشمِ من کنه ولی به بدنِ این بچه آسیب نرسه ..
میوۀ عمرِ پدر شعله نزن بر جگرم
پا نکش روی زمین، درد نکش ای پسرم
مثل قرآنِ بهم ریخته، درهم شده ای
آه ای خیر کثیرم چقدر کم شده ای
به برم بودی و این قافله پیغمبر داشت
پدرت حالِ خوشی داشت، علی اکبر داشت
خواستم بارِ دگر تا که بگویی چیزی
لخته ی خون به روی دامن من می ریزی؟!
*یه وقت دیدن ابی عبدالله انگشت انداخت در دهانِ علی اکبر .. خونُ درآورد بچه یه نفس کشید کار تموم شد .. همه گفتن حسین جان داده ..*
تنم افتاده کنارت، مددی می گویم
ولدی یا ولدی یا ولدی می گویم
ارباً اربا شدنت، داد جزایم را حیف
خُرد کردند سر پیری عصایم را حیف
سوختم تا که غریبی مرا حس بکنی
نیست انصاف ببینم که تو خس خس بکنی
چه شد اینگونه بهم ریختنت؟! حرف بزن
یوسفم، پس چه شده پیرهنت؟! حرف بزن
نگذار این همه غم در دلم آکنده شود
أشهدُ أنّ عَلی گو پدرت زنده شود
هرچه کردم به خدا جمع نشد، جمع نشد
بدنت بین عبا جمع نشد، جمع نشد
مثل یک دشتِ پر از لاله و گلگون شده ای
بس که نیزه به تنت خورده، دگرگون شده ای
سینه ات، سوخته انگار به چشمم آمد
ماجرایِ نوک مسمار به چشمم آمد
عمه ات آمده از خیمه برایش برخیز
دست بر معجر خود برده، به پایش برخیز
بر دلم آتش این داغ مدام است مدام
بعد تو صحبت لبخند حرام است حرام
"ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی"
رفتی و خون به دل مضطر لیلا کردی
شاعر :#محمد_جواد_شیرازی
*داشت با بچه ش حرف میزد، دید یه صدای آشنایی صدا میزنه حسینم داداشم .. نگاه کرد دید عمۀ ساداتِ .. زیرِ بغلای ابی عبدالله رو گرفتن .. جوان های بنی هاشم آمدن بدنُ گذاشتن میانِ عبا .. به خدا بدنُ جمع کردن .. وقتی زد به قلبِ لشکر، یه مرتبه دورَش کردن .. اول کاری که کردن عمودی به سرش زدن .. سر شکافته شد مثلِ علی .. اسب یه حیوانِ تربیت شده س، دست انداخت گردنِ اسب که بر گرده .. اما خون جلو چشمِ این اسبُ گرفت اشتباهی جای اینکه بیاد به سمتِ خیمه ها برد وسط لشکر، ارباً اربا*
با چه وقاری مانندِ حیدر
رو به میدان علی اکبر
ای همه هستم محاسن بر دستم
حرزِ یازهرا بر بازویِ تو بستم
یا علی اکبر، جانم علی اکبر ..
تا ناله کردی خود را رساندم
بهتر بگویم خود را کشاندم
بگو کجایی تو بخشِ صحرایی
پیشِ نگاهِ من تو ارباً اربایی
یا علی اکبر، جانم علی اکبر ..
نیزه کشیدم از پهلوی تو
افتاده بودم بی جان رویِ تو
ای نامرتب جانم شده بر لب
از تو جدایم کرد گریه کنان زینب
یا علی اکبر، جانم علی اکبر ..
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
#مرگ_بر_آمریکا
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://sapp.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
✓اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam__net