#حضرت_زینب #امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
مردمِ سرمست در شامِ بلا آماده اند
پشتِ دروازه نشسته..بی ریا آماده اند
شهر آذین بسته شد، شادند اهلِ این دیار
سازها آماده و رقاصّه ها ..آماده اند
باز شد دروازه و سرها به روی نیزه ها
سنگ ها در مشت با قصدِ رجا آماده اند
در میانِ هر سری یک محملِ بی پرده است
بر تماشای نوامیسِ خدا ..آماده اند
چشم ها هیز و رُخِ نوباوگان است بی نقاب
دختران می لرزند و اهلِ جفا آماده اند
وای از اهلِ یهود و کوچه ی باریک شان
آتش و هم سنگها هم چوبها آماده اند
کینه های بدر و خیبر موج زد در قلب ها
باز هم این قوم..بهرِ ناسزا ..آماده اند
هتک حرمت می کنند بر حضرت شاهِ نجف
بهر لعنت گفتنِ شیرِ خدا ..آماده اند
روضه خوان!دیگر نخوان که صبرمان لبریز شد
بهرِ مردن مطمئنم شیعه ها آماده اند
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #حضرت_زینب
____
#مصائب_شام #رباعی
ما نسل پیمبریم و بی همتاییم
مانند پیمبر خدا تنهاییم
ای پیر اگر اهل کتابی برگرد
ما معنی آشکار ذی القربی ایم
افسوس که رحمی به دل دشمن نیست
سوگند که این مسیر جای زن نیست
یک لحظه از این قافله دورم نکنید
ناموس من اند و محرمی جز من نیست
جا دارد اگر شهید الشام شوم
وقتی که بناست بی تو ناکام شوم
ای کاش که ساربان گذارد قدری
رخسار پدر ببینم آرام شوم
سی سال به چشم من عذاب آوردند
هر لحظه که پیش روم آب آوردند
اما همه ی عذاب من از آنجاست
وقتی که کنارمان شراب آوردند
🔸شاعر:
#امیر_فرخنده
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
آنـچـه از مـن خواسـتـی بـا کاروان آوردهام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آوردهام
از در و دیـوار عـالـم فـتــنـه میبـاریـد و من
بـیپـنـاهـان را بـدیـن دارالامــان آوردهام
اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست
کــاروان را تــا بـدیـنجـا بـا فـغـان آوردهام
تـا نگویـی زیـن سفـر بـا دست خالی آمدم
یک جهـان درد و غم و سوز نهـان آوردهام
قصه ویـرانه شام ار نـپرسی خوشتر است
چـون از آن گـلـزار، پـیـغـام خـزان آوردهام
دیـده بـودم تـشنـگی از دل قـرارت برده بود
از بــرایــت دامــنـی اشــک روان آوردهام
تـا بـه دشـت نـیـنـوا بـهـرت عزاداری کـنـم
یـک نـیـستـان نـالـه و آه و فـغـان آوردهام
تـا نـثـارت ســازم و گــردم بــلا گــردان تــو
در کـف خـود از بـرایـت نـقـد جـان آوردهام
تـا دل مــهــرآفـریـنــت را نـرنــجــانــم ز درد
گـوشـهای از درد دل را بــر زبــان آوردهام
محمدعلی مجاهدی (پروانه)
🏴نوحه زمینه شهادت بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
#نوحه_حضرت_رقیه_س
#زمینه_حضرت_رقیه_س
#به_ویرانه_خوش_آمدی
🏴بند اول
به ویرانه خوش آمدی ای نگارم
سرت روی دامان خود میگذارم
تو قرآن بخوان،من برایت بمیرم
که غیر از وصالت تمنا ندارم
ببین حال و روزم خرابه شده منزل من
ببین حال و روزم نشسته غمت بر دل من
ببین حال و روزم که سیلی شده قاتل من
(ای سایه ی،سرم پدر،خوش آمدی
ای خسته از،رنج سفر،خوش آمدی)
بابا حسین
🏴بند دوم
چرا لاله گونه سر همچو ماهت
چرا بر سر نیزه شد جایگاهت
که سنگ جفا زد به پیشانیه تو
که خون میچکد از میان نگاهت
منم زائر تو فدای رخ دلنشینت
منم زائر تو ببوسم سر نازنینت
منم زائر تو بگیرم غبار از جبینت
(تو آمدی،با سر ولی،بی پیکری
چه میشود،با خود مرا، هم ببری)
بابا حسین
🏴بند سوم
چه شبها که با یاد تو گریه کردم
ببین بعدت آواره و کوچه گردم
شدم مثل زهرا و قامت کمانم
کجایی ببینی که کوهی ز دردم
منم دختر تو که رنگ گل ارغوانم
منم دختر تو که لکنت گرفته زبانم
منم دختر تو که ابری شده آسمانم
(پرستوی،مهاجرت،هستم پدر
بشکسته بین،بال مرا،ای همسفر)
بابا حسین
🏴بند چهارم
شدم خسته از درد و رنج زمانه
به تن دارم از کعب نی ها نشانه
به هر جا که نام تو ذکر لبم بود
کتک خوردم و ضربه ی تازیانه
پی تو دویدم به صحرا و خار مغیلان
پی تو دویدم زمین خورده ام در بیابان
پی تو دویدم ترک خورده پایم فراوان
(از ناقه ها،افتاده ام،روی زمین
بر چهره ام،مانده جای،دستی سنگین)
بابا حسین
🙏التماس دعای خیر
✍🎵کربلایی امیرحسین سلطانی
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_5900070246089229680.mp3
331.5K
4_5890726639226074065.mp3
1.79M
#سبک_شور_حضرت_رقیه_س
#ملیکه_عرش_برینی
#جدید
🏴بند اول:
ملیکه ی عرش برینی، رقیه خاتون
ستاره ی روی زمینی، رقیه خاتون
عمه ی صاحب الزمان و، زینتِ بابا
عشق یل ام بنینی، رقیه خاتون
نهضت حسینو پویا کردی
توی شام و کوفه غوغا کردی
نقشه ی شومِ یزید و تنها
با سلاح گریه افشاء کردی
حیدری تبار، فاطمی سیمایی
دخترِ حسین، ثانیِ زهرایی
ذکرِ تو روی، لب های اباالفضل
زورِ بازوی، حضرت سقایی
یا رقیه
🏴بند دوم:
سه ساله ی ماهِ حسینی، رقیه خاتون
مرهم قلب زینبینی، رقیه خاتون
تجلّیِ نور خدایی، پس دیگه قطعا
منشاء نور عالمینی، رقیه خاتون
یاده فاطمه رو احیاء کردی
دشمنو هلاک و رسوا کردی
همه گوشه ی خرابه دیدن
واژه ی عشقو تو معنا کردی
یا رقیه جان، قبله ی دل هایی
کوثرِ حسین، محشرِ عظمایی
بی مثالی و، توی هر دو عالم
شبیه خودت، نداری همتایی
یا رقیه
🎵📝: #متین_سروند
#یاحسین(طاها تحقیقی)
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_5895241770840628545.mp3
783K
نـــــــوحــــــه حضرت رقیه (س)
🌘🌘🌘🌘🌘🌘
شد خرابه دگر منزلم
داغ بابا نشست بر دلم
شد اسیری مرا حاصلم
گوش پاره شده مشکلم
منکه در موج غــم ، دست وپا میزنم
هرشب و روز، پدر را صــدا میــــزنم
ای پدر حان حسین یاحسین یاحسین 3
🔥🔥🔥🔥🔥
آمدی جان فدای ســـــرت
میهمانی توبــــر دختـــرت
از سفر آ مدی یـا. ابــاء
من فدای دو چشم ترت
منکه شرمنده عمه جان زینبـــم
از فراق تو جان آمــــده بر لبـــم
ای پدر جان حسین یاحسین یاحسین
🔥🔥🔥🔥🔥🔥
شام تارم دگر شد سحــر
شد مـنور ز نـــور قمــــر
خسته راهی اما مـــــرا
ای مسافر به همره بـبر
بسکه دربین ره سیلی ام میزدند
آتشــی بر رخ نیـلی ام میزدنـــد 2
ای پدر جان حسین یا حسین یاحسین 3
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
. ✍ عیسی دین محمدی
#زبانحال_حضرت_رقیه_با_پدر
#محرم_وصفر_عامیانه_سبک
بابا جون سینه ام خسته ی درده
قصه ی اسیریم آه.... چه سرده
ببین اصلا بابا رنگم چه زرده
تو میدونی عدو باهام چه کرده؟
بابا جونم ببین دلم کبابه
همه ی این سفر برام سرابه
سرا پا وجودم تو اضطرابه
حال و روزم ببین چقد خرابه
بابا جون دخترت داره میمیره
تو چنگِ دشمنات اینجا اسیره
با دو دسش عدو گیسوم میگیره
با دو پاش پهلومو نشونه میره
بس که من کعبِ نیزه خورده بودم
مثلِ برگِ خزون پژمرده بودم
بس ز داغت پدر آزرده بودم
اگه عمه نبود من مرده بودم
امشب این جاده ها چه بی گریزه
تیغِ این کوره راه ببین چه تیزه
من و این زخمِ پای ریزه میزه
داره از تاولاش چه خون میریزه
هر چه خاره امشب جلوی پامه
هر چه آهه امشب تویِ نگامه
هر چه بغضه امشب تویِ صدامه
هر چه اشکه امشب تویِ چشامه
بغضِ این سینه که آروم نمیشه
سرت از روی نی معلوم نمیشه
نپرسم از عمه چون روم نمیشه
آخه این راه چرا تموم نمیشه
تیغِ این جاده ها ز خیزرونه
پای کوچک من که ناتوونه
چقد این ساربون نا مهربونه
بگید این ناقه رو آروم برونه!
#السلام_علیک_یا_بنت_الحسین
#من_ٱلذی_أیتمني
#دخیلک_یا_رقیه_س
#هستی_محرابی
منتظرالمهدی:
🏴 #حضرت_رقیه #مصائب_شام
#کاروان_اسرا
ماجرایست ماجرای سرت
به لبم بود روضه های سرت
همه جاپشت نیزه ی سرتو
دخترت رفت پابه پای سرت
حسرت دخترت فقط این است
سرمن بود کاش جای سرت
نیزه دارتو باهمه لج کرد
دردسرشد پدربرای سرت
لب نی، سنگ، بی هوا سیلی
هرچه آمد سرم فدای سرت
چقدر مشکل است تشخیصت
نا مرتب شده نمای سرت
چه به این روز دختر آوردی
از سر نیزه سردر آوردی
جای سالم نمانده در تن من
آه زجر آوراست ماندن من
پاره شد تا لباس من خندید
چقدر بی حیاست دشمن من
چقدر وحشیانه می انداخت
غل وزنجیر رابه گردن من
بازوی من شکست وبی حس شد
مثل عمه شده شکستن من
غیرت عمه رابه جوش آورد
به روی خاک ها نشستن من
پدرم با سر آمده یعنی
شده نزدیک وقت رفتن من
شانه ام تیر می کشد بابا
بار زنجیر می کشد بابا
از روی ناقه دخترت افتاد
مثل افتادن پرت افتاد
سرت از روی نیزه های بلند
تاکه افتاد خواهرت افتاد
سر اصغر کنار ناقه من
از روی نیزه با سرت افتاد
او یک تازیانه وحشی
به سروروی دخترت افتاد
بی هوا تاکه زجر من را زد
دخترت یاد مادرت افتاد
گفتم ای شمر بشکند دستت
چشم من تا به حنجرت افتاد
شب آخر رسیده می دانم
عمر من سر رسیده می دانم
🔸شاعر:
#مسعود_اصلانی
🏴 #حضرت_رقیه #مصائب_شام
#کاروان_اسرا
تمام می شوم امشب در آخر قصه
بخواب بانوی احساس! دختر قصه!
یکی نبود و یکی بود و آن یکی هم رفت
یکی یکی همه رفتند از در قصه
ببند چشم خودت را! فقط تجسم کن!
میان شعله ی آتش سراسر قصه...
خیال کن که لبت تشنه است و از لب آب
بدون آب بیاید دل آور قصه
بده امانت شش ماهه را به دست پدر
که پر بگیرد از اینجا کبوتر قصه
نپرس از پدرت او هنوز هم اینجاست
نپرس از تن در خون شناور قصه
بلند شو!،و بدو! پا برهنه تا خود صبح
نخواب تا برسی سمت دیگر قصه
و گوشواره ی خود را در آر! میترسم-
پری بماند و دیو ستمگرقصه
بخواب! نیمه ی شب شد، خرابه هم خوابید
بخواب کودک تنها! قلندر قصه!
بگیر گوش خودت را سه ساله ی خوبم!
که پیر می شوی امشب از آخر قصه:
بگیر روی دو پایت سر پدر را، آه...
بگیر اگرچه که سخت است باور قصه
🔸شاعر:
#حسن_اسحاقی
#امام_حسین_ع_مناجات
دلبر به سویت آمده، دلداده رفته
مغرور و سرکش آمده، افتاده، رفته
مقصد اگر نور است، عاشق هرکه باشد
تا انتهای روشنِ این جاده رفته
هرکس به راهِ عشق، بگذارد، قدم را
مال و زن و فرزند را، بنهاده، رفته
ای دل! سلوکِ عشق را از حُر بیاموز
عمری به بند و عاقبت آزاده رفته
...
عالَم به قربانِ شهیدی که در آن روز
قبل از غروبِ عاشقی، جان داده، رفته
شاعر: #عادل_حسین_قربان
#حضرت_رقیه_س_شهادت
رواق خاک آلوده شبستانی که من دارم
کجا و شان بی پایان مهمانی که من دارم
ببافم فرش قرمز رنگ با گیسوی خونینم
به کار آید همین موی پریشانی که من دارم
سر و رویت بهم خورده ولیکن باز زیبایی
ندارد هیچ کس مثل پدر جانی که من دارم
اگرچه خاکی است اما شبیه طشت اصلا نیست
بیا بنشین عزیزم روی دامانی که من دارم
الهی بشکند دستی که محکم خیزران کوبید
شده لب پر لب قاری قرآنی که من دارم
از آن لحظه که دیدم در دهانت نیست دندانی
بدم می آید از این چند دندانی که من دارم
به جای دست از مویم بلندم کرده از بس زجر
پریشان تر شده موی پریشانی که من دارم
نمیدانم که از ضعف است یا که از شکستن هست
دلیل از سر شب دست لرزانی که من دارم
سراغت را گرفتم با لگد سرباز رومی زد
زبانم را نمیفهمد نگهبانی که من دارم
تو را اینجا کشیدم که بگیرم بوس آخر را
ندارد هیچ کس مانند پایانی که من دارم