eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
27 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 09052226697 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک ۵۰ فروشگاه فرهنگی بابُ الحَرَم 🔸کانال متن روضه: @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹أفضل الاعمال🔹 دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را نگاهی باز می‌گیرد سر راه نگاهم را کدام آغوش بین خویش جا داده‌ست ماهم را که برگردانده امشب سوی دیگر قبله‌گاهم را من امشب حاجی این قبله، این قبله‌نما هستم من امشب بنده مولای «سُرَّ مَن رَءا» هستم وزیده از پگاه شهر پیغمبر نسیمی که... ...رسیده سال‌هایی قبل همراه شمیمی که... ...تمام شهر را پر کرد آن فیض عظیمی که... ...خبر داده‌ست باز از جلوه دست کریمی که... ...همان خُلق و همان خو در جمالش منجلی باشد وَ مثل آن حسن آرام جان یک علی باشد نگاهت چون مسیحایی‌ست که بر مرده‌ها جان است که گاهی لرزه بر اندام مأموران زندان است و یا ابری‌ست که در آسمان هم حکم باران است بگو این چشم انسان است یا از آن یزدان است تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی صفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟ رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید حریمت کعبه آمال، قبرت قبله امید گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه می‌خواهید دخیل عشق بندید از همان جا بر در خورشید اگر که سائل شهر مدینه، مجتبی دارد کسی چون عسکری را هم گدای سامرا دارد می‌آیی و برای مهدی‌ات دلداده می‌سازی هزاران عاشق در دام عشق افتاده می‌سازی ز اشک دیده چشم انتظاران جاده می‌سازی برای امر غیبت شیعه را آماده می‌سازی میان پرده، اسرار خدا را بی‌صدا گفتی برای شیعیانت «أفضل الاعمال» را گفتی تو آن معنای پروازی که بی‌تو هیچ بالی نیست زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست به جز درد فراق مهدی‌ات آقا ملالی نیست یقیناً در کنار ماست امشب جاش خالی نیست دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقاجان دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان
. مدینه امشب دوباره غرق شادی و شور است خانه ی هادی امشب بسان وادی طور است عسکری آمد تمام هستی گلشن شدامشب چشمان هادی از دیدن او روشن شد امشب نور خدا جلوه‌گر آمد نخل ولا پرثمر آمد دوم حسن امشب به دنیا از نسب پیمبر آمد خوش آمدی ابا محمد (۲) غنچه ای از بستان ولایت گشته شکوفا این غنچه گشته در بین عالم محو تماشا امام امت مایه ی رحمت از ره رسیده فاطمه سیرت چون‌گل هادی کسی ندیده ای شیعیان با ولایت کرده خدا لطف و عنایت سرزده از مدینه امشب یازدهمین شمس هدایت خوش آمدی ابامحمد دوم حسن در خانه ی هادی آمد به دنیا امشب به جنت شاد از قدومش گردیده زهرا آمده بهر شیعه در عالم هدیه ای از رب در آسمان ولایت امشب سرزده کوکب او هدیه ی حی مبین است در بحردین در ثمین است نور دو چشم هادی دین بر شیعیان حبل المتین است خوش آمدی ابامحمد گشته بپا در تمام عالم جشن هم عهدی آمد به دنیا از لطف خالق بابای مهدی مادر ببوسد با شور وشادی روی چو ماهش شادان و مسرور هادی شدامشب محو نگاهش خورشید دین گشته هویدا روشن شده تمام دنیا از مقدم عسکری گشته شادان دل اهل تولا خوش آمدی ابامحمد امشب رود دل گه سامراگه شهر مدینه افتاده یاد امام بی مثل و بی قرینه دوم حسن چون زهرای اطهر خیر کثیر است در کرم و جود و درسخاوت او بی نظیراست سامره اش بهشت شیعه است مهرش به هر سرشت شیعه است ولایت ابا محمد عجین به سرنوشت شیعه است خوش آمدی ابامحمد ای یادگار حیدر کرار ابا محمد از کودکی بر توام گرفتار ابا محمد بر ملک دین خدای یکتا تو شهریاری بر شیعه تا حشر هم اعتباری هم افتخاری بر شیعه ی حیدر نوید است شادی نمایید روز عید است زیر قدمهاش گل بریزید میلاد عشق است و امید است خوش آمدی ابامحمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با موضوع شهادت حضرت معصومه علیهاالسلام السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نور امید ، روشنی چشم ما بیا در شام تار، ای قمر هل أتی' بیا ظلم و ستم به حدّ نهایت رسیده است شیعه شده اسیر هزاران بلا بیا حق زیر پای لشکر تزویر له شده رسواگر ضلالت قوم ریا بیا بدعت میان دین نبی رخنه کرده است در قلب شهر، بتکده گشته بنا بیا حالا که دیده ،لایق دیدار تو نشد بنگر شدم به مرگ خودم هم رضا بیا حالا که از گناه شدم تَحبِسُ الدُّعاء بنما خودت برای ظهورت دعا بیا آقا شده ست حاجت شیعه ظهور تو بنما دگر تو حاجت ما را روا بیا در سوگ عمّه جان تو مجلس گرفته ایم در ماتم شهیده ی راه رضا بیا َآمد به قصد دیدن روی برادرش اما به راه دیدن او شد فدا بیا چونان پدر ز کینه ی عباسیان پست گردیده است کشته ی زهر جفا بیا در شهر قم ندیده دگر عمّه جان تو بر روی نیزه رأس رضا را جدا بیا سنگی نخورده بر سر او بین کوچه ها بر جدّ او نگفته کسی ناسزا بیا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
السلام علیک یا فاطمة المعصومه علیهاالسلام دور و برش از بس محارم صف کشیده حتی نگاهی ناقه اش را هم ندیده پهن است فرش قیمتی در زیر پایش تا که نباشد خار و سنگی آشنایش نه هلهله نه رقص نه دشنام دیده نه خنده ی انظار روی بام دیده این جا کسی با سنگ و خاکستر نیامد با انتقام از فاتح خیبر نیامد یک قطره خون جاری نشد دراین میانه جسمی نشد زخمی ز کعب تازیانه او بود و انس و الفت یک شهر حامی یک دم ندیده از کسی بی احترامی او بود و هفده روز لطف شیعه ی قم سبّ پدر نشنیده او دیگر ز مردم هر چند غمگین بوده در هجر برادر شکر خدا او را ندیده پاره پیکر او را میان مقتلش عریان ندیده اطراف او یک لشکر خندان ندیده از حنجر خونین او بوسه نچیده دیگر سرش را بر روی نیزه ندیده ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
غزل مصیبت و توسل شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها کربلایی حسن حسینخانی شهر قم بر تو احترام گذاشت پیش رویت فقط سلام گذاشت پیر قوم و بزرگ مردم قم سر به پای تو چون غلام گذاشت با گل‌افشانی قدومت قم لعن و نفرین برای شام گذاشت بهر تو قم گذاشت سنگ تمام کی دگر سنگ روی بام گذاشت؟ کِی به قم دختر ولیّ خدا پای در مجلس عوام گذاشت *** قم کجا رأس یک برادر را پیش خواهر میان جام گذاشت بهترین جای قم سرایت بود کِی میان خرابه جایت بود؟ غم طفلی عزیز یادت هست؟ روضه‌ی پر گریز یادت هست؟ دختری با سر پدر می‌گفت آن همه چشم هیز یادت هست؟ بر سر غارت خیام حرم بین دشمن ستیز یادت هست؟ وسط شعله‌ها مرا دیدی؟ پابرهنه گریز یادت هست؟ "شاعر:محمدجواد پرچمی" @majmaozakerine
قم شام نبود تا که در آن دشنام دهد کسى به مهمان قم شام نبود ، تا که از سنگ گردد رخ میهمان ز خون رنگ قم کوفه نبود تا که خواهر بیند سر نى ، سر برادر ... حاشا که قم این جفا پذیرد مهمان به خرابه جاى گیرد ... بستند به گرد میهمان صف قم با صلوات و - شام با کف ... قم مهمان را عزیز خوانند کى دخت و را کنیز خوانند؟ ... «میثم» همه عمر آن چه را گفت در مدح و مصیبت شما گفت استاد غلامرضا سازگار
گرچه از دوریِ برادر خود ذره ذره مریض تر می شد عوضش میهمان مردم قم لحظه لحظه عزیزتر می شد تا بیایی تبرکی ببرند همه درهای خانه ها وا بود در میان اهالی این شهر سر مهمانی تو دعوا بود خوب شد پرده های محمل تو هر کجا رفته ای حجابت شد خوب شد با محارمت بودی زانویی خم شد و رکابت شد آب پاشیده اند و خاک مسیر ذره ای روی چادرت ننشست رد نشد ناقه ی تو از بازار محمل چوبی ات سرت نشکست کوچه ها ازدحام داشت اما سرِ این شهر رو به پایین است می روی کوچه کوچه می گویی ضربِ شامی عجب سنگین است می رسی و حواس مردم هست آب در دلت تکان نخورد از کنارِ خرابه رد نشوی یا نگاهت به خیزران نخورد دختری بود با شما یا نه؟ که اگر بود غصه ای کم داشت جای زنجیر و خار و نامحرم گرد خود چند چشم محرم داشت معجرت احترام خود دارد چه خیالی اگر برادر نیست روی سرهایشان طبق آمد ولی اینبار روی آن سر نیست آه بیماری و همه بیمار شهر قم شد مریضِ روضه ی تو حرف دختر شد و دلت لرزید شده وقت گریز روضه ی تو عمه اش گفت خوب شد خوابید چند شب بود تا سحر بیدار کمکم کن رباب جای زمین سر او را به دامنت بگذار آمد از بین بازوان سر را تا که بردارد عمه اش ای داد یک طرف دخترک سرش خم شد یک طرف سر به روی خاک افتاد حسن لطفی
خواهر شدن یعنی،بلا بر جان خریدن از کودکی نازِ برادر را کشیدن خواهر شدن یعنی جدائی از تو هرگز مرگ است یک شب روی دلبر را ندیدن خواهر شدن یعنی مدینه تا کنارت با پای دل صحرا به صحرا را دویدن خواهرشدن یعنی چو شمعی آب گشتن قطره به قطره پایِ دیدارت چکیدن خواهر شدن یعنی زهجران پیر گشتن درکمتر از یک سال دور از تو خمیدن مشتاق دیدارم رضا جانم کجایی ای کاش وقت احتضار من بیایی قم شد مسیر ِ آخرم الحمدلله زخمی نشد بال و پرم الحمدلله قم احترامم حفظ کرده تا که دیده من دخترِ پیغمبرم،الحمدلله در کوچه ها راهِ عبورم را نبستند مانند زهرا مادرم الحمدلله باضربۀ سیلی میانِ کوچه ای تنگ خونی نشد چشم ترم الحمدلله بین در ودیوار با داغیِ مسمار زخمی نگشته پیکرم الحمدلله دعوا نشد،..برچادر من جایِ پا نیست خاکی نگشته معجرم الحمدلله ماخاطراتی تلخ از بازار داریم باز است هرسو معبرم الحمدلله تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله در کوچۀ تنگ یهودی ها نرفتم آتش نیفتاده سرم الحمدلله بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم محمل نگشته منبرم الحمدلله حرفِ سنان و شمر وخولی نیست اینجا دارم تمام ِ زیورم الحمدلله کنج خرابه آبرویم را نبُردند دشمن نگفته کافرم الحمدلله دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد قبرم همان دم شد حرم الحمدلله مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند باشد تنِ من محترم الحمدلله غسل تنم کاری ندارد چون به پنجه مویم نپیچیده به هم الحمدلله تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد همراهِ سر از داغِ دختر گریه میکرد قاسم نعمتی
با وضو از دیده تر مینویسم فاطمه مثل فضه مثل قنبر مینویسم فاطمه باطن الله اکبر مینویسم فاطمه هستی موسی بن جعفر مینویسم فاطمه تا قیامت آفتاب روشنِ دین، فاطمه ست نور زهرا! صبر زینب ! جمع در این فاطمه ست حضرت معصومه ی طاهاست! عصمت را ببین محملش نور است نور الله عزت را ببین سجده اش را بنگر و اوج عبادت را ببین جان سلطان است این بانو! کرامت را ببین بین راه مشهد و قم ما کرم لازم شدیم سائل خورشید و ماه حضرت کاظم شدیم! خم شده در محضر بانو قد پیغمبران ای فدای خواهری او تمام خواهران مادری کرده رضا را خوبتر از مادران اوست تا روزی رسان پس خوش بحال نوکران هرزمان دلتنگ زهرا میشوم قم میروم میل مشهد میکنم پا میشوم قم میروم چندروزی هست تب دارد نگاهش بر در است آنقدر غم خورده و غم خورده خیلی لاغر است درد دوری از تمام درد و غم ها بدتر است باز هم‌ یک فاطمه از درد بین بستر است این‌چه غوغاییست یا رب که میان قم بپاست این دم آخر به لبهایش رضا جانم رضاست رفته بین هربیابان در هوای دلبرش روی ناقه بین‌محمل سایبان دارد سرش شکر! نامحرم ندیده هیچکس دوروبرش یا نخندیده کسی بر خاک روی معجرش درد پا دارد ولی دردش فراوان نیست نیست پای بی بی زخمی از خار مغیلان نیست نیست در مسیرش غیر تکریم و ادب دیگر ندید با لب تشنه رضای خویش را بی سر ندید دور تا دور خودش چشم بد لشگر ندید غارت چادر ندید و غارت معجر ندید عمه اش زینب ولی زیر لگدها مانده بود بین آن نامردهای پست تنها مانده بود سیدپوریا هاشمی
هرشب میان بستر خود گریه می کنی با حال گریه آور خود گریه می کنی اصلا تمام اهل جهان گریه می کنند تا بانگاه مضطر خود گریه می کنی "سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است" باهر اشاره ی سر خود گریه می کنی هرلحظه خواهرانه رضا را صدا زدی از دوری برادر خود گریه می کنی کشتی عمر ناب تو پهلو گرفته است در لحظه های آخر خود گریه می کنی وقتی که خیره بر در و دیوار می شوی داری به یاد مادر خود گریه می کنی آتش میان ساحت گلخانه پا گرفت در بین کوچه ها نفس مرتضی گرفت اسماعیل شبرنگ
حضرت معصومه سلام الله علیها ▪️▪️▪️◾️▪️▪️▪️◾️▪️▪️▪️ جواب: آبرومه/شدم گدای حضرت معصومه آرزومه/بشم فدای حضرت معصومه -------------------------------------------- بند اول: غم دیرینه ای دارم به سینه ولی آرامش قلبم همینه زیارت میکنم من این حرم رو به جای قبر مخفی در مدینه تو حریمش / شمیم یاس فاطمی پیچیده پا ضریحش/ بیای تمومه حاجتاتو میده ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بند دوم: میباره بر سرم بارون رحمت نشستم بر سر خوان کرامت یقین دارم بی بی از زائرینش شفاعت میکنه روز قیامت این دعامه /معصومه اشفعی لنا فی الجنه رو لبامه /معصومه اشفعی لنا فی الجنه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بند سوم: رضاجانم بیا دل بیقرارم میان بسترم چشم انتظارم امیدم اینه که لحظه آخر سرم رو روی دامنت بذارم دیگه امشب جونم رسیده بر لبم می میرم دیگه امشب به یاد عمه زینبم میمیرم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بند چهارم: تو شهر قم نشد به من جسارت دیگه اینجا نبردنم اسارت شبیه کربلا و شام و کوفه تموم هست من نرفت به غارت شام ویران به اشک چشم عمه ام خندیدن شام ویران پای سر بریده می رقصیدن ※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※ ●شاعر: مرتضی کربلایی
داره منو میسوزونه این نفسای آخرم لحظهء جون دادنمه کجایی ای برادرم تو لحظه های آخرم نفس نفس صدا زدم رضا جان اصلا نمیشه باورم تورو ندیده جون بدم رضا جان گریه کن گریه کن تو به حالم رضا خواهرت رفتنیست کن حلالم رضا تسلیت یا رضا «یااخا یا رضا» بند۲ همون روزی که محملم میون شهر قم رسید خواهر تو‌‌ اینجا چیزی به غیر احترام ندید اینجا که اومدم فقط رو محمل من دست گل میفتاد نگاه نامحرم داداش به سایهء خواهر تو نیفتاد تاکه بر دامنم‌ شاخهء گل نشست بین محمل دلم بهر زینب شکست تسلیت یا رضا «یا اخا یا رضا» بند۳ زینب و کاروان غم زینب و غصه مدام ای وای از اون لحظه ای که زینب رسید به شهر شام دل علی شده‌ کباب نگاه نا محرم و‌دخت زهرا به پیش چشم زینبه سر بریدهء حسین واویلا دختران علی بین بزم شراب راس شیرخواره و گریه های رباب یاحسین یاحسین بند۴ منو هوای حرمت منو هوای کربلا بازم داره پر میزنه دلم برای کربلا نگام به عکس کربلاست وقتی دلم برا حرم میگیره منو ببر حرم حسین الهی نوکرت برات بمیره لطف تو بوده که من غلامت شدم کاش یه روزی منم کربلا جون بدم یاحسین یاحسین
سلام الله علیها سلام بر تو که اسطوره ی حجاب شدی جواب های سؤالات بی جواب شدی   سلام بر تو که در آسمان علم و ادب شعاع نور شدی مثل یک شهاب شدی   به خاک کشور ایران دو نور تابان شد رضا چو شمس شموس و تو آفتاب شدی   برای یاری دین و امام عصر خودت شبیه عمه ی خود پای در رکاب شدی   ز بس که دست کریمت گره گشایی کرد برای نام کریمه تو انتخاب شدی   برای شأن تو این واژه تا ابد کافی ست رضا حسین شد و زینبش حساب شدی   خدا کند بنویسی مرا به نوکری ات تو دختری ولی عالم فدای مادری ات   نگاه مرحمتی کن به این گدا بی بی بده به حق رضا حاجت مرا بی بی   میان صحن تو جارو به دست میگیرد برای خادمی ات صاحب عصا بی بی   قسم به جان خودم جبرئیل می میرد اگر که پر نزند دور این سرا بی بی   پی زیارت زهرا به قم سفر نکنم بگو کجا بروم من بگو کجا بی بی   مراجع و علما حلقه دور تو بستند برای اینکه تویی باب علم ها بی بی   غمی نمانده برای اهالی ایران دمشق ما توئی و کربلا رضا بی بی   غمی که سوخت دلت را شرار زهر نبود تو از دیار خود افتاده ای جدا بی بی   تو آمدی که انیس دل رضا بشوی تو آمدی که در ایران بزرگ ما بشوی   مرا خدات نوشته برای نوکری ات برای بال زدن در هوای زائری ات   از آن زمان که به موسی بن جعفرت دادند رضا همیشه بنازد به مهر خواهری ات   تو آمدی که سپاه برادرت باشی رواست اینکه بنازد به این دلاوری ات   زبس مقام تو بالاست آفریننده ت نیافت هیچ کسی را برای همسری ات   گل همیشه بهار امام هفتم ما دلم شکسته برای خزان پرپری ات   اگرچه درد فراق آتش است و میسوزد ولی نسوخت تمام دل کبوتری ات   مرا ببخش ولیکن در این مسیر خطیر نرفت دست پلیدی به سمت روسری ات   ولی امان ز دل کوثر امام حسین ز پنجه ها و سر دختر امام حسین 🖊مهدی نظری
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼ‌ﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ ﺍﺯﺗﻮﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ جان بی تو به لب آمده ﺍﯼ ﭘﺎﺭﻩ ﺟﺎﻧﻢ دلگیرم ازین شهر و روا ، نیست بمانم ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ(ﻉ) ﺍﮔﺮﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺣﺎﻻ‌ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ(ﻉ) ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ… ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﭘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺳﻔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗﻢ ﻫﻢ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ ﯾﮏ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ ﺑﺨﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ! ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩّﻩ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ ﺣﺎﻻ‌ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ… حاشا ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻡ ﺣﺎﻻ‌ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﺎﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿﺮﻡ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮﻩ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺑﺎﯾﺎﺩ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ (ﺱ) ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﺑﺮ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﯼ ﺑﺮﮒ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ… ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻗﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﯼ (ﺱ) ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست اینجا زدن فاطمه ها (س) حرف کمی نیست ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﺍﺛﺮ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﻣﺎﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ (س) ﺑﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ (ﺱ) ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ از مردم نامرد دراینجا اثری نیست در شهر قم از ضربه سیلی خبری نیست 🔸شاعر: _______________
رسیده ام به نفس هایِ آخرم دیگر که دست هایِ خزان کرده پرپرم دیگر میان سینه یِ خود قلب پرپری دارم نه سایه یِ پدری نه برادری دارم دو چشمِ من به در اما کسی نمی آید برایِ دیدنم آیا کسی نمی آید؟ نشد که حرف دلم را به آشنا گویم به رویِ بستر مرگم رضا رضا گویم اگر فراق برادر شکست خواهر را ولی به نیزه ندیدم سَرِ برادر را تمامِ زمزمه ام زینب است در دَمِ مرگ که دوخت سویِ عزیزش نگاه آخر را دوباره روضه به پا کرده ام در این خانه دوباره می شنوم گریه هایِ مادر را سرِ پدر به نِی و عمه در هجومِ سنگ کسی نبود بگیرد دو چشمِ دختر را میان بزم شراب و کنارِ نامحرم چو دید چشمِ ستمگر لبانِ پَرپر را به پیشِ چشمِ یتیمان شرر به جان می زد بر آن لبانِ ترک خورده خیزران می زد 🔸شاعر: _________________
از دل بی‌تاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت از تنت تا بعد هفده روز، سَم بیرون نرفت خانه‌ی «موسی»* بدون طور، کوه نور شد نور در واقع ز بیت‌النور هم بیرون نرفت بعد شادی -آن رفیق نیمه راه- از سینه‌ام؛ هرچه گفتم غم برو، غم از دلم بیرون نرفت از همان روزی که با ذکر تو دم در سینه رفت چونکه یا معصومه گفتم بازدم بیرون نرفت چون دلم راهی مشهد گشت بر گرد ضریح هم از این مجموعه بیرون رفت هم بیرون نرفت درحقیقت این خودش اوج کریمه بودن است مجرم از صحن تو حتی متهم بیرون نرفت ای دل اندر صحن‌هایش از پریشانی منال مُحْرِم از حد حریمش یک قدم بیرون نرفت دست پُر گرچه نیامد هیچ‌کس اینجا ولی دست خالی هم کسی از این حرم بیرون نرفت از حرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت؛ دست خالی از خیابان اِرَم بیرون نرفت 🔸شاعر:
ای غبــــار آستــــانت، آبـــروی اهــــل قــم داده زینت خــاک زوارت بــه روی اهــل قــم وصف تو محفل به محفل، گفتگـوی اهل قم روز و شب چشم عنایاتت به سوی اهل قم آفتــاب و مــاه، تـا در چـرخِ گیتی پرور است سایۀ گلدسته هایت بر سرِ این کشور است دخت موسایی وصد موسی مقیمِ طور توست وسعت ملک خـدا، غـرق شعـاع نــور توست عصمت و تقوا و پاکی و شرف،منشور توست قم اگر گردیده مشهور جهان، مشهور توست نه فقط«موسی بن جعفر»را سرورِ سینه ای چـارده معصــوم را ســر تــا قــدم آیینـه ای نخـل موسـای ولایت، بــر نـدارد مثـل تـو بعـد زینب فاطمــه، کوثــر نـدارد مثـل تـو هفتمین بحر شـرف، گوهر ندارد مثـل تـو حجت هشتم، رضا، خواهر ندارد مثـل تـو چارده خورشیدِ خورشیـد آفرین را کوکبی بر سر دست پدر، هم فاطمه، هم زینبی ای بـه جـان و پیکـر پاکت، سلام فاطمه بضعــــه پیغمبـــر اکـرم، تمــــام فاطمه از دهانـــت ریختــــه دُرِّ کـــلامِ فاطمــه بر تو چون زهرا برازنده است، نامِ فاطمه گفتگویت یاد از «امّ ابیهــا» می کند تا رضا روی تو بیند، یاد زهرا می کند خاک قم بالد که دارد نقشِ جای پای تو وحیِ مُنزَل جوشد از گفتارِ روح افزای تو می بـرد دل از امـامـان هُـدا، سیمای تو تـا صـف محشـر ســلام الله بـر آبـای تو گر جهان بار دگـر «موسی بن جعفر» آورد می توان چون حضرت معصومه، دختر آورد روی تو روی بهشت و خوی تو خوی بهشت نی عجب کز سینه ات بوی پدر، بوی بهشت قم شـده بـا مقـدم نـورانیَت، کوی بهشت محو شد از ذهن اهل قم، هیاهوی بهشت تا به سـوی قم تو را طی سفـر، آغاز شد یک در جنّت به خلق، از جانب قم، باز شد شعلـۀ داغ پـدر بـر سینـه می زد آذرت بود از هجر رضا سـوز دل و چشم ترت حیف در سنّ جوانـی مثل زهرا مادرت، بعد هفده روز پر زد مـرغ روح از پیکرت کس نداند آتش داغت به اهل قم چه کرد با دل زار رضـا آن حجت هشتـم، چـه کرد اهل قم کز مکتبت علـم حـدیث آموختند پای تا سر در عزایت چون شرار افروختند دیده بر تابــوت تـو از چــار جانب دوختند روز تشییعت به یـاد دفن زهـرا سوختند پیکــر پـاک تـو را روز از زمیـــن برداشتند جسم زهرا را دل شب در لحد بگذاشتند تربت پـاک تــو را مـــادر زیــارت می کند هم رســول الله، هم حیدر زیـارت می کند هم رضا، هم موسی جعفر زیارت می کند هـر امـام و هــر پیــام آور زیــارت می کند بارگاه قدس تو، برتـر ز عرش کبریاست تا خدا دارد خدایی کعبه دل های ماست ای مـــزارت کعبـــۀ دل، تربتت، بیـت الحـــرام تا تـو را – یا فاطمه! – در شهـر قم باشد مقام ازخراسان می دهد هر صبح، خورشیدت سلام گویــی از قبـــر رضـــا، بــر اهــل قم آید
سلام خواهر قرآن، سلام دختر دین سلام خواهر عصمت، سلاله یاسین سلام دختر طاها و نور و طور سلام سلام ای گهرِ هفت بحـر نور، سلام تو وارث شرف و احتـرام فـاطمه ای تو دختِ موسیِ کاظم تمام فاطمه ای عجیب نیست که بابا به تو سلام کند و یـا امـام رضـا در بـرت قیـام کند تو پـاره ای ز تـن پاک احمدی، بانو تـو مــادرِ قــمِ آل محمّـدی، بـانو حریـم تـو حـرمِ یازده امام هُداست مزار گمشده فاطمه در آن پیداست تو شوی نکـرده بـرای تمام خلق، امی تو زینبِ دگرِ فاطمه، به شهر قمی به حُرمت حَرَمت انبیـا قیـام کنند زیــارتِ حــرمِ یــازده امـام کنند تـو چـون امـام رضـا دُرّ هفـت دریایی بـه چشم آل محمــد همیشـه زهــرایی؟ سزد که اهل سماوات، خاک پات شوند خوش آمدی به قم ای اهل قم، فدات شوند خوش آمدی بـه دیار قـم، عمـه سادات قـدم قدم به قدومت ز اهل قم صلوات به این مقام و به این شوکت و به این اجلال سـزد امـام رضــا آیـدت بـه استقبـال عجـب نبــود اگــر بــود از ره تجلیـل زمـامِ ناقــه تــو روی دوشِ جبـرائیل عجب نبـود کــه آن روز از فـراز فلک به خـاک بوسیَت آیند، فـوج فـوجِ ملک عجب نبـود کـه گوینـد اهل قم، یکسر که گشته حضرت صــدّیقه وارد محشر عجب نه اهـل قـم ار افتخـار می کردند به جـای شـاخه گل، سر نثار می کردند زنان شهـر قـم از هـر طرف، مقـابل تو ز روی بـام فشاندنـد گـل به محمل تو ز نـاقـه ات همگـی احتـرام مـی کردند نهـاده دست به سینه، سلام می کردند به احترام تو قم شاخه شاخه گل آورد جنـایت و ستـم شــام را تـلافی کرد به محفلِ تو فشاندند اشک، جای گلاب زدند ناله که زینب کجا و بـزم شراب؟ به هـر قـدم صلـواتت نثـار می کردند تو را به خانه «موسی بن خزرج» آوردند به بند ناقه تو، دسته دسته چنگ زدند ولی به محمل زینب ز بام، سنگ زدند قسم به عـزّت تو، ای به مقدمِ تو درود که جای عمـه سـادات در خرابه نبود به سوی عمه تو شامیان چو رو کردند به جای گل، سرِ نی، هیجده سر آوردند به اجر این همه ارضِ ادب، کرامت کن به روز حشر، تو از اهل قم، شفاعت کن
کبوتر حرمت شد دل زمینگیرم کشید پای تو را آسمان به تقدیرم رواقهای تو را پر کشیده ام بانو… بجز حریم تو از هر چه آسمان سیرم توان دیدن خورشید کار هر کس نیست ولی نگاه از آن بارگه نمی گیرم تو نبض زندگیم را به دست خود داری مسلم است که با رفتن تو می میرم مدینه قسمت پرواز من نخواهد شد چرا که با قفس خود هنوز درگیرم کنار پنجره های ضریح تو هر بار بقیع می روم آنجا قرار می گیرم خدا نخواست که پابند نامه ها بشوم گره زده ست ضریح تو را به تقدیرم  ( وحیده گرجی )