eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
46 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
امسال هم نوکر حسابم کردی آقا بد بودم امّا انتخابم کردی آقا در مجلس روضه مرا هم راه دادی یک بار دیگر مستجابم کردی آقا اصلاً نگفتی که برو، برگرد، جا نیست آه از خجالت خیسِ آبم کردی آقا کوهِ گناهم را تو نادیده گرفتی با لطف خود غرق ثوابم کردی آقا مثل همیشه آبرویم را خریدی پیش همه عالی‌جنابم کردی آقا از اولش کارِ تو ذرّه‌پروری بود در آخرش هم آفتابم کردی آقا بالِ فرشته فرشِ راهِ عرشی‌ام شد تا «خادم الزّهرا» خطابم کردی آقا زهرا نوشت و پای آن را مُهر کردی با این قباله کامیابم کردی آقا یک «آه مادر» گفتی و آتش گرفتم از میخ در گفتی کبابم کردی آقا
در میان خلق با او بوده هم‌سر فاطمه از ازل ساقی علی بوده ست، کوثر فاطمه نام زهرا می درخشد در میان اهل بیت سیزده معصوم ما دُرّند، گوهر فاطمه چون کلام حق که با "هُم فاطِمَه" آغاز شد در میان پنج تن هم بوده محور فاطمه در بهای آفرینش از نبی و از علی با حدیث قدسی "لولاک" شد سر فاطمه هردو یک روحند اما در دوتن، با این حساب فاطمه شد حیدر کرّار و حیدر فاطمه سیب در معراج با دست پیمبر شد دو نیم نیم آن شد ذوالفقار و نیم دیگر فاطمه مرتضی با ذوالفقار انگار جولان می دهد خطبه خوانی می‌کند تا روی منبر فاطمه هر خطیبی که دم از فضل و دم از ایثار زد انتهای منبر او ختم شد بر فاطمه هرکسی در روضه های بچه هایش کار کرد پاسخش را می دهد چندین برابر فاطمه بر قلوب شیعیان مهر شفاعت می زند می تکاند چادرش را روز محشر فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عرض حال به ساحت مقدس حضرت امام زمان (عج) و گریز به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله) سبک : تا مشکتو تو آب زدی... شدم اسیر موی تو بیا عزیز فاطمه نظر کنم به روی تو بیا عزیز فاطمه گل رویت کی شود آقاجان نصیبم بیا بشنو ناله های ام من یجیبم گل زهرا بردی از دل صبرو قرارم به جز تو من دلبر و دلداری ندارم کجایی حبیبم غمت شد نصیبم عزیز جان فاطمه امیر دلربا بیا برعاشقان کرم کنی برات کربلا بیا بیا مولا جان بیا تا دورت بگردم عزیز جانم تویی تو درمان دردم زهجرانت روز و شب آقا دلغمینم از آن میترسم بمیرم رویت نبینم کجایی حبیبم غمت شد نصیبم بقیع گلشنین بوگون آلوبدی فرقه دغل هایاندان ایلسون ظهور اَوَل آقا بقیعه گل آلوب دشمندن اورا بیر قاره علم ویر آنون زهرایه گوزل بیر صحن و حرم ویر آنوندان ایله سوال ای دردیم دواسی ساغالمیش یا نه آنا مسمارین یاراسی کجایی حبیبم غمت شد نصیبم  شاعر : حاج افشین بابک اردبیلی
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ دختری از سینه‌اش آهی مُکرر را کشید زیرِ پایِ مادرش چشمی مکدر را کشید آمد و آرام بوسیدش ولی آهی شنید باز هم رویِ سرش آن دستِ لاغر را کشید تا که در را وا کنَد بر روی مَردش فاطمه فضه گویا سمتِ در بر حجره بستر را کشید با سرانگشتش حسن پیشِ دری که سوخته روی آن دیوارِ دودی یک کبوتر را کشید بعد از آن گهواره‌ای خالی کنارش نقش زد جایِ محسن بِینِ گهواره کمی پَر را کشید یادش اُفتاد آتش و جمع ارازل جمع بود یادش اُفتاد ابتدا نامرد خنجر را کشید*   وایِ من آتش که کارش کرد او در را شکست وایِ من دنبالِ خود تا خانه لشگر را کشید بعد از آن بر روی آن در رفت و آمد داشتند بعد از ان این کوچه  و آن کوچه حیدر را کشید بچه‌ها کَندند در را تا که مادر پا شود یک نفر او را کشید و یک نفر در را کشید پشت بابا بود اما  ضربه‌ی سخت قلاف روی سنگ کوچه مادر نه پیمبر  را کشید ■■■ حال امشب بُغچه‌ای را باز کرد و گریه کرد روضه خواند و پیشِ زینب حرفِ آخر را کشید کربلا می گوئیم :"مادر تماشا می‌کنی از همانجایی که بوسیدیش خنجر را کشید یک حرامی آمد و پیراهنش را کَند و بُرد یک حرامی رویِ خاک و خار دختر را کشید" هر دو می‌گفتند از آن سر که نیزه می‌بَرد تا حسینش باز زیر پای او سر را کشید *بعضی از مقاتل به این موضوع اشاره کرده اند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌ الله الرحمن الرحیم این تن که غسل میدهم اینجا تن من است جان داده است لحظه ی جان دادن من است بی جوشن است گرچه ولی جوشن من است پیر زنی که رفته ز دنیا زن من است باحوصله بدون تماس است شستنش اسما ببین ز روی لباس است شستنش تا میرسم به زخم سرش میخورم زمین دستش شکسته مثل پرش میخورم زمین همراه جسم مختصرش میخورم زمین از داغ حالت کمرش میخورم زمین لاغرشدست حال تنش فرق کرده است ماندم چرا لب و دهنش فرق کرده است با اضطراب دست به زانوش میکشم گاهی بروی گونه و ابروش میکشم با چشم بسته دست به پهلوش میکشم من هرچه میکشم سر بازوش میکشم یک ضربه غلاف غرور مرا شکست یک ضربه بود بازویش از چندجا شکست از داغ یاس من دل هرخار گریه کرد تاخورد بر زمین در و دیوار گریه کرد زد زیرگریه آتش و مسمار گریه کرد یکبار نه دوبار نه صدبار گریه کرد خاکسترم ولی ز وجودم گدازه ریخت هی آب ریختم ز تنش خون تازه ریخت گرچه شکسته بود ولیکن بدن که داشت گرچه شبانه فرصت تشییع تن که داشت زهرای من غریب شد اما کفن که داشت حتی اگر نبود کفن پیرهن که داشت داغ دل شکسته من این سخن شده برعکس مادری پسرش بی کفن شده
بسم الله الرحمن الرحيم همه خوابند، فقط چند نفر بیدارند چند تن جای همه دلهره و غم دارند داغ سنگین که شود، پیر شدن هم دارد خانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم دارد هر که یک گوشه از این خانه عزادار شده است جای جایِ حرم فاطمه گلدار شده است خانه از بوی گل یاس معطر مانده روی دستاس رد پنجه ی مادر مانده سرخ شد پلک علی بس که جراحت می دید آسمان سوخت دلش وقت غروب خورشید آب می ریخت ولی آب دگرگون می شد نه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شد داغ صدیقه به اندازه ی کافی سخت است وای بر بازوی او رد غلافی سخت است حق تعالی جلوی چشم جهان پرده کشید تا علی دست به بازوی ورم کرده کشید دست از غسل کشید و ولی الله نشست همه دیدند قد حیدر کرار شکست سر به دیوار زد و ناله زد از عمق وجود فاطمه کاش علی ثانیه ای زنده نبود داشت کل بدن شیر خدا می لرزید پیکر فاطمه را بین کفن می پیچید داغ ها را به دلش ریخت و مسکوت گذاشت بدنی ناحله را داخل تابوت گذاشت بچه هایی که ازین داغ سراسر دردند آستین بین دهان، گریه فقط می کردند بدنش را چه غریبانه ز خانه بردند طبق فرموده ی صدیقه شبانه بردند اشک، چشمان حسن را سر کوچه پر کرد یادی از خاکِ نشسته به روی چادر کرد یادش آمد وسط کوچه چه آمد به سرش بار شیشه به زمین خورد به پیش نظرش دست بر بند کفن، با دلِ پُر صبر گذاشت پدر خاک تن فاطمه در قبر گذاشت خوب شد تا که علی فاتحه بر فاطمه خواند خوب شد دفن شد این پیکر و بر خاک نماند خوب شد خنده به چشم تر اطفال نشد خوب شد هیچ کسی داخل گودال نشد خوب شد تشنه لبی ناله نزد وا عطشا وای از تشنگی تشنه لب کرب و بلا...
بسم الله الرحمن الرحيم می دهد بال و پر خستۀ جبریل خبر پیشِ چشمان علی رفت ز دنیا کوثر دور می کرد ز دُور و برِ خانه همه را ماند، یک جمعِ یتیم و تنِ سردِ مادر غنچه اش گوشۀ یک باغچه ای مدفون بود به کجا دفن کند حال،گُلَش را حیدر این گُلِ لِه شده را با چه دلی بردارد با چه حالی بدهد غسل به یاسِ پَرپَر زیر پیراهن اگر غسل دهد دستور است باز می کرد علی از سرِ زهرا معجر آب می ریخت به پهلو و به سینه امّا باز می ریخت ز خونابه گهی خون جگر زینب از گوشۀ آن حجره تماشا می کرد وای از زخمِ تنِ مادر و حال دختر پیکر فاطمه را با چه کسی باید بُرد راهِ تشییع ، نمانده ست برایش دیگر بر سرِ دوشِ علی می رود آیا پرِ کاه یا فراتر شده تابوت ز فتح خیبر زیرِ تابوت همین چند یتیمند فقط حسنِ سر به گریبان و حسین و خواهر عاقبت شد گُلِ پرپر به دلِ خاک نهان اینچنین رَدِّ امانت شده بر پیغمبر می رسد صوتِ حزین تا تهِ گودال به گوش آه از پیکر بی غسل و کفن ، خاک بسر
بسم الله الرحمن الرحيم به یک جمله بده بر قلب این دلداده تسکینی به لبخندی خلاصم کن ازین هجران و غمگینی تمام عمر با فکر و خیالت رفت، تا شاید دمی هم صحبتت باشم، عجب رؤیای شیرینی کنار من نشستن کسر شأنت بود اما گاه نمی افتد مگر راه کریمان سوی مسکینی جوانی رفت و گفتم وقت پیری محضرت باشم ولیکن زنده می مانم، نمی دانم، چه تضمینی؟! همه نوکر شدیم و روضه برپا کرده ایم آقا به این امید تا شاید میان روضه بنشینی "شنیدن کی بود مانند دیدن" آن چه را یک عمر شندیم از مصیبت های این ایام، می بینی علی مأمور بر صبر است و زهرا راهی میدان چه صبر سخت و دشواری، عجب اندوه سنگینی تصور کن ولی الله با چشمان خود باید ببیند می خورد بر روی گل، سیلیِ گلچینی سقیفه ریشه بود و نینوا محصول آن ریشه شهید جهل امت شد، امام و پایه ی دینی صدای تشنه ای از گودی گودال بالا رفت میان هجمه ی سرنیزه های رو به پایینی
بسم الله الرحمن الرحيم این بار چندم است کفن باز می‌کنم دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم پلکی تبسمی نفسی یا شکایتی باشد بخواب فاطمه هر طور راحتی باشد بُرو ولی جگرم را نگاه کن پُشتم شکسته‌ای کمرم را نگاه کن برخیز باز چاره‌ی درد مرا بده برخیز و دستمالِ نبرد مرا بده مثل قدیم پشت سرم آب را بریز جای علی تو برجگرم آب را بریز این بار چندم است کفن باز می‌کنم دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم داریم مثل سوز خزان گریه می‌کنیم با آستین بین دهان گریه می‌کنیم دارم به دوش خویش دو تابوت می‌کشم دستی به زخم گوشه‌ی اَبروت می‌کشم این مرد کوه بود که درهم شکسته شد دیدم که هفت جای تو باهم شکسته شد تو غرق زخم رفتی و حیدر تمام کرد امروز بی تو فاتح خیبر تمام کرد دارند بچه‌ها همه از دست می‌روند خواهر تمام کرد برادر تمام کرد پیش حسن حسین به زانو نشسته است وقتی به گریه گفت که مادر تمام کرد دیدم که قاتلت اثر ضربِ خویش را با چوب‌های شعله‌ورِ در تمام کرد وای از قلاف ، زخمش از اول عجیب بود وای از مغیره کارِ خود آخر تمام کرد روز دوشنبه بود به آتش شروع کرد روز دهم به ضربه‌ی خنجر تمام کرد این بار چندم است کفن باز می کنم دارم به این بهانه تورا ناز می کنم....
بسم ‌الله الرحمن الرحیم می‌شویمت که آب شوم در عزایِ تو یا خویش را بخاک سپارم بجای تو قسمت نبود نیتِ گهواره ساختن تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو گر وا نمی شدند گره های این کفن دق مرگ می شدند زِ غم بچه های تو خون جای آب می چکد از سنگِ غسلِ تو خون می چکد که زنده کند ماجرایِ تو در بود و شعله بود و در اُفتاد رویِ تو گُم شد میانِ خنده یِ مَردُم صدایِ تو در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد هر کس که بود نیمه شبی در دعایِ تو حالا زمانِ غسلِ تو فهمیده ام چرا رویِ تو را ندید کسی تا شفایِ تو تنها نه جای دست و زخم و کبودی است آتش اثر گذاشته بر چشمهای تو
روضه😭 در و دیوار..... 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴🍀 بسم االله الرحمن الرحیم روضه در و دیوار شهادت حضرت زهرا سلام الله خانه‌ای که شُده خاکِ سه امامش، جبریل خانه‌ای که نرسد بر سرِ بامش جبریل خانه‌ای که به سویش بود قیامش جبریل خانه‌ای که به درش بود سلامش جبریل صبح‌ها بعدِ پیمبر به ادب می‌آمد تا که نانی ببرد از سر شب می‌آمد آری آن خانه که جبریل گرفتارش بود دست بر سینه همیشه پس دیوارش بود بوسه میزد به در  باز بدهکارش بود نگران پدر و گریه‌ی بیمارش بود دائما از درِ این غمکده خواهش میکرد اهل آن را به درِ خانه سفارش میکرد گفت خانم دو سه روزی است مریض احوال است چند وقتیست که از گریه کمی بی حال است پدرش رفته و سهمش غم و آه و ناله است گفت با در ولی این درب چه بد اقبال است چقدر زود غم آمد شبِ غربت را دید وای،در از طرف کوچه جماعت را دید تازه فهمید همان روز سفارش‌ها را تازه دانست دلیل همه خواهش‌ها را دید در یک طرفش هیزم و آتش‌ها را بعد از آن دید در آن بین کِشاکشِ‌ها را طرفی آتش و هیزم طرفی فاطمه بود طرفی ضربه‌ی چندم طرفی فاطمه بود چند ضربه که به در خورد زِ جایش اُفتاد مادری خم شد و از درد صدایش اُفتاد درِ آتش زده رویِ سر و پایش اُفتاد پدری آب شد از شانه عبایش اُفتاد رحم بر آن تنِ بی تاب نیاورد کسی چادرش شعله ور و آب نیاورد کسی رفت در کوچه کمربندِ علی در دستش تا جدایش بکند گفت بزن بر دستش دخترش داد زد ای وای برادر دستش خُرد شد قامت او از همه بدتر دستش تا که آئینه تَرَک خورد علی را بردند پیشِ دختر که کتک خورد علی را بردند  داغِ غمهایِ جمادی به محرم اُفتاد راه آن مشت حرامی به حرم هم اُفتاد جای یک دست به گلبرک چه محکم اُفتاد آه از آن شعله که اینبار دمادم اُفتاد دختری تشنه‌ی آب است در آتش می‌سوخت دستِ عمه به طناب است...در آتش می‌سوخت (حسن لطفی) ☘ 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
‍ ‍   حضرت زهرا س 🖤😭🖤 سبک بیا نگار آشنا مهاجرم چرا ز لانه می روی اگر ز لانه میروی چرا شبانه می روی قرار من شکیب من مهاجر غریب من 😭 فدای غربتت شوم که مخفیانه می روی حیات جان امید دل علی بود ز تو خجل که با کبودی بدن ز تازیانه می روی کبوتر شکسته پر مرا به همرهت ببر چرا بدون جفت خود ز آشیانه می روی چهار طفل خون جگر زنند در غمت به سر 😭 تو بر زیارت پدر چه عاشقانه می روی الا به رخ نشانه ات مگر شکسته شانه ات که موی زینبین خود نکرده شانه می روی همای بی ترانه ام چرا ز آشیانه ام به کوی بی نشان خود پر از نشانه می روی فتاده بر دلم شرر که تو در این دلِ سحر 😭 ز همسرت غریب تر برون ز خانه می روی «میثم» از چه واهمه تو راست مهر فاطمه به حشر هم سوی جنان بدین بهانه می روی
‍ ‍ 🏴🏴 ▪️ ▪️سبک ای ساقی لب تشنگان👌😭 💔😭💔 بنداول پیش نگاه مجتبی،خورده زمین در کوچه ها آن عصمت کبری،انسیه الحورا ارکان دین درهم شکست،تا سیلی بر رویش نشست زهرا روخاک افتاد،آن دم حسن جان داد (یافاطمه۴) صدیقه ی کبری،یاام ابیها 😭 بنددوم شعله زبانه میکشید،مادر به پشت در رسید بینه در و دیوار،شدسینه اش خونبار لعنت به نامرده عنود،یهودیه پست و حسود آتش بر آن در زد،لگد به مادر زد (یافاطمه۴) صدیقه ی کبری،یاام ابیها 😭 بندسوم ثانی به پهلویش زده،قنفذ به بازویش زده زمانه پر درداست،مغیره نامرداست بشکسته اعزای تنش،چندین نفر میزدنش مادر به خون خفته،محسن شده کشته (یافاطمه۴) صدیقه ی کبری،یاام ابیها ▫️بندچهارم▫️ 😭 در خانه میگویدحسن،با ناله و سوزومحن مادره ما جوانه،اما قدش کمانه در بستر افتاده غمین،یاره امیرالمومنین محبوبه ی داور،جسمش شده لاغر (یافاطمه۴) صدیقه ی کبری،یاام ابیها 😭 بندپنجم در روزه حشر غوغا کند،چون عقده ی دل وا کند از چه کتک خورده،طفلش چرا مرده پایان رسد شامه سیه،آید حبیب ما ز ره منتقم زهرا،بنماظهور آقا (عجل علی۲) یابن الحسن مولا،یا مهدی زهرا 💔😭💔
4_5898003701099924214.mp3
3.55M
آبرویم فاطمه ای آرزویم فاطمه ازسر شب تاسحر پیوسته گویم فاطمه ای طبیبم فاطمه بی توغریبم فاطمه تاسحر دم ناله امن یجیببم فاطمیه ای بهارم فاطمه باغ وبهارم فاطمه ناله پیوسته کنم یافاطمه یافاطمه مادر ای مادر..... هست وبودم فاطمه یاس کبودم فاطمه رفتی وآتش زدی شمع وجودم فاطمه ای بهارم فاطمه بردی قرارم فاطمه برسر زانوی خود سر میگذرارم فاطمه تارپودم فاطمه سِر وجودم فاطمه آتشی برقلب خود تکرار دارم فاطمه ذوالفقارم فاطمه داروندارم فاطمه ازسر شب تا سحر پیوسته گویم فاطمه مادر مادر.......
شام غریبان فاطمه«س» ببار ای اشک دامن دامن امشب که بی مادر شده مظلومه زینب ببار ای اشک امشب از دوعینم که تا همناله گردم با حسینم ببار ای اشک جانی دربدن نیست یتیمی غمزده همچون حسن نیست چه دل گیر است این شام غریبان علی ماند و غم و آه یتیمان خدایا حال طفلان علی چیست؟ بُوَد اول شبی که فاطمه نیست اگر در خانه ای مادر بمیرد سراغش بیشتر دختر بگیرد نمی دانم چه حالی دارد امشب یتیم مادر از کف داده زینب از آن لحظه غم مادر اثر کرد که زینب چادر خاکی بسرکرد حسن جانش زند برسینه وسر حسین با ناله گوید آه مادر جهان درپیش چشمم دود باشد مرا داغ یتیمی زود باشد بدور از چشم طفلان دل افکار علی با ناله می زد سربه دیوار علی مانداست هاج وواج ومبهوت که زهرا را نهاده بین تابوت علی باور ندارد فاطمه رفت سزد که خون ببارد فاطمه رفت علی با بغض، زهرا را صدا زد کنار قبرش از دل ناله ها زد ز رویت فاطمه شرمنده هستم توکه رفتی چرامن زنده هستم نگفتی من بدون تو تباهم؟ چراگشتی رفیق نیمه راهم؟ ندیدی گریه های زینبینم مرابیچاره کرد اشک حسینم پیمبرتـاکـه رخسارتـو را دید عزیز من بگو ازتو چه پرسید؟ پیمبرتا تورا آن لحظه دیده توآیا راه می رفتی خمیده؟ توآیاگفته ای حالم چنان بود؟ توگفتی گردن من ریسمان بود؟ بگو بابا علی رادست بستند چهل نامرد پهلویت شکستند منم شرمنده ازاین یاری هستم خجل ازاین امانتداری هستم دلیل مرگ تو مشت و لگدشد بمیرم منزلت زیر لحد شد سه ماه از درد پهلویت نخفتی چرا زهرا به من چیزی نگفتی تنت تا که به روی شانه میرفت دگرخوشبختی ازاین خانه میرفت خزان گردیده ای زود ای بهارم برایت تا قیامت داغدارم به«مداح»سوزدل داداست زهرا کشـیده بـرسـراو دست زهـرا شعر:علی اکبراسفندیار«مداح» 🖤🕊🖤🕊🖤🕊
‍ سبک نبسته ام به کس دل 🌴🏝🌴🏝🕊🕊🕊🕊 بانوی خونه ی من،سنگ صبورم ای یار دیدی علی رو تنها،رفتی به جنگ اشرار۲ پشت و پناهه حیدر،تنها سپاهم ای یار فقط تویی برا من،همدم و یار و غمخوار۲ ای یاس پرپر من،ای یار قد کمونم از بسترت بلندشو،ای همسر جوونم۲ با رفتنت عزیزم،آتیش نزن به جونم بمون کنار من تا،منم پیشت بمونم۲ ای نور دیده ی من،ای همزبون حیدر نرو که بی تو میره،تاب و توون حیدر۲ وا کن چشاتو آروم،آروم جون حیدر رو صورتت چکیده،اشک روون حیدر۲ ای دلخوشیه خونه م ای یارقدکمونم نرو بمون کنارم. فاطمه ی جوونم ماه شبای حیدر من و فراموش نکن شعله ی زندگی م اینجوری خاموش نکن مرو مرو فاطمه جان🥀😭 همون نامردایی که دستای من رو بستن دیدم میون کوچه چه بازوتو شکستن دیدم چهل تا نامرد میزدنت بی هوا دیدم زمین میخوردی به زیر دست و پاها مرو مرو فاطمه جان🥀😭 اجرای سبک 🙏 🌴🏝🌴🏝🕊🕊🕊
اى قرار جان ز داغت بى قرارى می کنم رفتى و من تا که هستم سوگوارى می کنم گر نباشد بیم طعن دشمنان یا فاطمه روز و شب در پیش قبرت آه و زارى مى ‏کنم گر بخشکد اشک من یا قره ی العین رسول در عزایت خون دل از دیده جارى می کنم بر خزان عمرت اى ریحانه باغ نبى گریه پیوسته چون ابر بهارى می کنم هر چه می خواهم نگریم پیش طفلانت ولى از غم دل گریه بى ‏اختیارى مى ‏کنم خود نهال آرزویم را به گل کردم دریغ از سرشک دیده آنرا آبیارى می کنم روزها در خانه طفلان را تسلى مى ‏دهم شب کنار قبر تو شب زنده دارى مى ‏کنم
ای خوش آن روزی که ما، در خانه مادر داشتیم دیده از دیدار رخشارش، منور داشتیم هر کسی جسم عزیزش روز بر دارد، ولی ما که جسم مادر خود را به شب برداشتیم! کاش آن روزی که مادر گفت: پهلویم شکست! ما دم در، حق حفظ جان مادر داشتیم کاش آن روزی که تنها مادر ما را زدند ما یکی را در میان کوچه، یاور داشتیم! کاش محسن را نمی‏کشتند، تا ما غنچه‏ یی یادگار از آن گل رعنای پرپر داشتیم! کاش آن ساعت که دانستیم بی مادر شدیم جای آغوشش به خاک تیره، بستر داشتیم! این در و دیوار می‏گرید به حال ما، که ما مادری بشکسته پهلو پشت این در داشتیم!
من آن بی بال و پر مرغم که تو بال و پرم بودی دگر تنهای تنهایم تو تنها یاورم بودی یگانه تکیه گاه من شهید بی پناه من امید من پناه من نه تنها همسرم بودی زپا افتاده ام ای هست و بود رفته از دستم که بعد از مصطفی تنها تو رکن دیگرم بودی گل من تا ابد از باغبانت می کشم خجلت که پامال خزان در پیش چشمان ترم بودی تمام شهر با من دشمن و من یک تنه تنها نه همسنگر خدا داند تو تنها سنگرم بودی هر آنکس داشت با من دشمنی دیدم تو را می زد قتیل انتقام جنگ بدر و خیبرم بودی سرآپا درد بودی پیش چشم من ننالیدی
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم غزل مصیبت بعد ازشهادت حضرت زهرا سلام الله علیها درخانه یِ من زجر کشیدی بی بی از زندگی ات خـیر ندیدی بی بی بیمـار شدی و از درو همسایه دربستر خود طعنه شنیدی بی بی پشت درخانه ام چه آمد سر تو دنبال ولی تو می خزیدی بی بی دستت به کمربند علی خورد گره ای کاش به من نمی رسیدی بی بی دست تورسیده وغلافـی آمد درکوچه ی غمها چه کشیدی بی بی بی تو نفس هم نفست تنگ شده از همدم خود زود بریدی بی بی دیدار من و تو به قیامت که ....نه گودال ...گلو... نیزه ...پلیدی ...بی بی خنجر ...پسِ سر ...آتش و مو ومعجر با روضه ...تو ندبه آفـریدی بی بی