⚜واحد شلاقی فوق العاده زيبا⚜
حضرت اميرالمومنين عليه السلام
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
روح اذان حيدر شاه و سلطان حيدر
مصداق و معناي ايمان حيدر
عشق نبي حيدر والي ولي حيدر
حضرت مرتضي علي حيدر
دل و دلدار علی سرور و سردار علی
به زمين و زمان نقطه ي پرگار علي
عبد کوي تو منم حيدر کرار علي
اين بود نغمه ي هر دل آگاه
اشهدان عليا ولي الله
ا✨✨✨✨✨✨✨✨✨ا
حصن حصين حيدريعسوب دين حيدر
عين اليقين حبل المتين حيدر
ابوتراب حيدر گوهرناب حيدر
ساقي ساغر جام و شراب حيدر
به نبي يار علي محرم اسرار علي
قبله ام روي تو کعبه ي سيار علي
به سر زلف تو من شدم گرفتار علي
فاطمه ميخونه با دل آگاه
اشهدان علي ولي الله
ا✨✨✨✨✨✨✨✨✨ا
حج مقبول حيدر زوج بتول حيدر
زينت منبر رسول حيدر
سعي و صفا حيدر مروه منا حيدر
قبله ي ما کعبه ی ما حيدر
قسيم النار علي قدرت دادار علي
جنات تجري من تحتهاالانهار علی
به خداوندي عالم تو سزاوار علي
عاشقونه ميگم با دل آگاه
اشهدان علي ولي الهه
این مرد كه در گوشه بستر نگران است
واللهِ كه مظلومترین مرد جهان است
از زندگى پرغم خود سیر شد امشب
خیبر شكن از غصه زمینگیر شد امشب
خورشید دلش خون شده و ماه زمین خورد
سخت است بگویم اسدالله زمین خورد
در بستر مظلومیت آقاى حنین است
این مرد جگر سوخته باباى حسین است
طفلان همه با اشك سرازیر رسیدند
واى از دل زینب همه با شیر رسیدند
واى از دل زینب چه كند زخم سرش را
این پارچه ء خونى و چشمان ترش را
با زحمت علی امر به خیرالعملش كرد
هرطور كه شد زینب خود را بغلش كرد
بعض وسط حنجره ها زنده شد امشب
با گریه همه خاطره ها زنده شد امشب
دور و بر بستر همگى مرثیه خواندند
با روضه مادر همگى مرثیه خواندند
از آن در ودیوار علی خاطره دارد
از تیزی مسمار علی خاطره دارد
زردى رخش یاد همان روى كبود است
روى لب او روضه بازوى كبود است
سى سال غمش را اسدالله نگفته
میگفت از آن درد كه با چاه نگفته
سخت است كه زن با لگد مرد بیفتد
در پیش نگاه همه با درد بیفتد
سخت است به ناموس كسى راه ببندند
سخت است كه بر گریه مظلوم بخندند
من مانده به یادم زد و آیینه و ترك خورد
زهرا سر من بود كه در كوچه كتك خورد
***
میخواست كه در روضه احساس بماند
رفتند همه، گفت كه عباس بماند
هم آینه هم آب سپردم به تو عباس
من زینب بی تاب سپردم به تو عباس
مِن بعد نگاه تو و چشمان عقیله
ساقى حرم جان تو و جان عقیله
در كوفه مبادا بى علمدار بیاید
بى تو نكند بر سر بازار بیاید
سوگند به این خون سر و روى خضابم
دلواپس ناموسم و آن بزم شرابم
شاعر:
محمد جواد پرچمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
تب گرفته تمام جسم مرا
همه جا را سیاه میبینم
کاش زهرا عیادتم بکند
او بیاید برای تسکینم
گرچه بستند باز میریزد
خون دل از شکاف زخم سرم..
زخم شمشیر قاتل من نیست
داغ ناموس مانده بر جگرم
سهم من از تمام این دنیا
غصه و حسرت و بداقبالیست..
دور بستر حسین هست و حسن
جای محسن کنارشان خالیست
من که مرد نبردها بودم
یک جراحت مرا ز پا انداخت
وای از فاطمه که حوریه بود
پنجه بر گونه هاش جا انداخت
بروقنبر میان هرکوچه
بگو از حال و روز غمبارم
کودکان یتیم کوفی را
با خبر کن که کارشان دارم
این حسین است ، چهره ی اورا
ای پسربچه ها نگاه کنید
سر رخت و لباس او نکند..
کشمکش بین قتلگاه کنید
سنگ از روی بام ها نزنید
هر زمان که اسیر آوردید
صدقه دست زینبم ندهید
کودکانی که شیر آوردید
آه و نفرین من به کوفه اگر
از سری معجری ربوده شود
وسط ازدحام جمعیت
نکند دختری ربوده شود
صاحبان تنور بعد از این
به سر آفتاب رحم کنید
اهل کوفه وصیتم این است
به عروسم رباب رحم کنید
شاعر:
سید پوریا هاشمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
بسماللهالرحمنالرحیم
#شب_نوزدهم_ماه_رمضان
#ضربت_خوردن_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
مهمانِ دختر است علی ، جز نمک نخورد
یک ظرف شیر بود ولی جز نمک نخورد
دختر به گریه گفت که مهمانِ من مرو
شالش گرفت حلقهی در : جانِ من مرو
پیش یتیمها پدری سر به زیر رفت
این بارِ آخر است که با ظرف شیر رفت
مسجد رسید روضهی خود را به پا کُنَد
مسجد رسید قاتل خود را صدا کند
تا ضربه خورد بغض پریشانیاش شکست
تا ضربه خورد صفحهی پیشانیاش شکست
جبریل پیشِ ضربهی او شهپرش گرفت
از بس شدید بود که زهرا سرش گرفت
اُفتاده است بر رویِ سجاده پیکرش
اُفتاده مثلِ فاطمهاش وای با سرش
محراب غرق آتش و سیلی و دود شد
سر ضربه خورد ، گوشهی چشمش کبود شد
خم شد گمان کنم که به دیوار خورد بود
شاید به پهلویش نوکِ مسمار خورده بود
خون میچکید از سر و روی و محاسنش
پیشش نشست فاطمه همراه محسنش
رویِ عبای سرخ ولی خانه میرود
چشم انتظار دارد علی خانه میرود
آهسته گفت آه عبا را رها کنید
زینب دَمِ در است مرا روی پا کنید
ماندم حسن که زیر بغلهاش را گرفت
یا باز چشم زینب کبراش را گرفت
بابا رسید او پدری بر عبا ندید
آری هزار شکر که او بوریا ندید
(حسن لطفی)
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
بسمالله الرحمن الرحیم
#بستر_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیهالسلام
زبان حال حضرت زینب سلام الله
در دلم آتشی از داغِ تو برپا شده است
بيشتر از سرِ شب زخمِ سَرَت وا شده است
لَختهخون بسته ببين چادرِ مادر امشب
قامتت سرخ شده ، قامتِ من تا شده است
قاتل از شيرِ تو نوشيده به من ميخندد
يعنی ای كوفه نشين نوبتِ بابا شده است
باز يک گوشه حسن گرم زبان ميگيرد
باز اين خانه پُر از روضهیِ زهرا شده است
ديدم آن روز در آن كوچهیِ باريک چه شد
ديدم آن روز كه يک مُشت مُهَيّا شده است
وای از آن چهره که دیوار غمش را حِس کرد
آه از آن گونه که زخمی به رویَش جا شده است
(حسن لطفی)
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
دست من خالی است و چشمانی
پُرِ اشک و گناه آوردم
از خودم هم فراری ام، امشب
من به اینجا پناه آوردم
چیز بهتر نداشتم، با خود
غیر ازین چشم های گریانم
گریه ام قاطی ریا شده است
اشک خالص که نیست، میدانم
باخودم فکر می کنم گاهی
" بی حیا این هزارمین بار است"
در دلم وحی می شود انگار
که دوباره بیا که غفار است
سال ها بنده ی خودم بودم
هی خودم را فریب می دادم
همه چیزم به پای نفسم رفت
جان مولا برس به فریادم
قسمت می دهم تورا حقِ
خانه ای که درش در آتش سوخت
قسمت می دهم به آن مردی
که پَر همسرش در آتش سوخت
به همان ذوالفقار تنها که
سپرش را مقابلش کشتند
به علی که دو دست او بستند
همسرش را مقابلش کشتند
یا الهی به حق آن اشک و
گریه های درون چاه علی
آهِ مرد غریب می گیرد
قسمت می دهم به آه علی
روسیاهم خدا و حقِ من است
به رویم درب بسته مانده اگر
روضه میخوانم و یقین دارم
گره ام باز می شود آخر
می روم با دوچشم گریانم
به در خانه ی علی امشب
آن علی که حدود سی سال است
کم کَمَک جانش آمده بر لب
خاطرات گذشته می کشد و
فکر فردا عذاب می دهدش
تب مولا که می رود بالا
دست عباس، آب می دهدش
به حسن خیره می شود گاهی
یاد کوچه ... و می رود از حال
به حسینش نگاه می کند و
روضه می خواند از تهِ گودال
حسنم پس چرا از آن سیلی
هیچ حرفی به من نمی گفتی؟
نگرانم حسین جان! روزی
زیر پاهای اسب می افتی
چقدر حرف های ناگفته
از وصایای همسرش دارد
به حسینش نگاه می کند و
گوشه چشمی به دخترش دارد
همه ی ماجرای فردا را
از دوچشم حسین خود می خواند
یاد آن نیزه ها و خنجر ها...
خیره بر حنجر پسر می ماند
همه ی روضه های کرب و بلا
باهم از پیش چشم او رد شد
آه این قامت رشید حسین
قسمت سم اسب خواهد شد
لحظه های وداع آخر تا
خواست زیر گلوش بوسه زند
یادش آمد که هیچ شمشیری
جای این بوسه را نمی بُرد
تا به زینب نکاه می کرد...آه
صورتش غرق حسِ غربت بود
آخر این ناز دانه ی بابا
سرنوشتش غم و اسارت بود؟
#مناجات_با_خدا
#شب_قدر
شاعر:
داود رحیمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
نوحه و زمزمه حضرت امیرالمومنین(ع)
سبک: شبهای جمعه میگیرم هواتو....
سردار خیبر فدایی دین شد
غرق عزا آسمان و زمین شد
از داغ مظلوم عالم چه غوغا
محراب مولا علی غرق خون شد
آه، خداحافظ ای سرور ما(۲)
آه، تویی جان پیغمبر ما(۲)
یا، علی جان علی جان علی جان(۲)
دل های ما شد پریشان کوفه
ای چاه و دشت و بیابان کوفه
حیدر کجایی بیایی ببینی
این گریه های یتیمان کوفه
آه، چه شد ناله های شب تو
آه، امان از دل زینب تو
یا، علی جان علی جان علی جان
عمری که هستم همه زیر دینش
سینه زدم بهر نور دو عینش
یک بار دیگر خدایا به زهرا
ما را رسان کربلای حسینش
آه، خدایا ببین دل غمینم
آه، که دلتنگ آن اربعینم
یا، علی جان علی جان علی جان
یوسف حق پرست غریب
سبک با نفس
#حاج_امامی
╭