eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
46 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
  خبر رسیده که امشب ز راه دور می آیی میان حُلّه ی عرشی غرق نور می آیی   خبر رسیده همه محو روشنای تو هستند شبیه آینه هایی چنان بلور می آیی   ابهت است که در چشم های تو شده نازل چه با شکوه ولی خالی از غرور می آیی   پدر تو را  ز خدایش میان سجده گرفته سلام روی لبت غرق در سرور می آیی   رجب مرّجب اگر شد به یمن مقدم تان بود شبیه نهر پر از باده ی طهور می آیی   نسب نسب همه عالی مقام ها متعالی به دامن علوی ها حسین پور ! می آیی   مفاعلن فعلاتن محمد بن علی شد مگر تو هم به میان دل بحور می آیی؟ ** به اختیار خودت انتخاب را به تو دادند تمام ادعیه ی مستجاب را به تو دادند   سخاوت و نفس و سادگی مادر آب و شجاعت و جگر بوتراب را به تو دادند   طبیعی است در عالم مَثل نداشته باشی چرا که پرتو شش آفتاب را به تو دادند   پدر بزرگ کریم و کریمه مادر پاکت کریمی و کرم بی حساب را به تو دادند   رسیدی از پس پرده مگر که فقه بگویی به امر خالق یکتا کتاب را به تو دادند   برای اینکه بگردم همیشه در پی ات آقا سوال را به من اما جواب را به تو دادند   میان این همه واژه به من "رعیت ساده" و لفظ جالب "عالیجناب" را به تو دادند   دلیل حال خوش من فقط تویی تو چرا که همیشه مرهم حال خراب را به تو دادند   به اتفاق پدر ،عمه های کرببلایی در انتها عَلَم انقلاب را به تو دادند   به این نتیجه رسیدم گریز روضه همین جاست یکی دو مرتبه طفل رباب را به تو دادند   بگو که لحظه ی مرثیه خوانی همگانی همیشه روضه ی قحطی آب را به تو دادند   _خاکساری  
حرفی نزن از تشنگی دریا رسیده از بی پناهی ها مگو مأوی رسیده   پیغمبر آمد خیر نازل شد از آن پس فیض مدام از عالم بالا رسیده   فرخنده فیضِ فرخ و فرزانه ای که آوازه اش تا سدره و طوبی رسیده   آن مدعی کز نسل احمد حرف می زد حالا ببیند چارمین آقا رسیده   این چارمین حیدر نصب این پنجمین دُر از کوثر پر گوهر زهرا رسیده   داعیه داری که به علمش ناز می کرد کارش به شاگردی این آقا رسیده   با " کعب الاحبار" و "هریره" دین نمی ماند با " قال باقر" شیعه تا اینجا رسیده   لطفش همیشه شامل حال گداهاست از لطف و از آقایی اش بر ما رسیده...   یا باقر العلم النبیّین یا محمّد فرقی نداری در حقیقت با محمّد   دریای علمت تا ابد ساری و جاری تو مثل زهرا کوثری، دنباله داری   در جهل تاریک و خزان معرفت ها با یک بغل نور آمدی، گرم و بهاری   مثل پیمبر دست مردم را گرفتی با تو سر راه آمده عبد فراری   وقتی تو آقای منی، در خانه ی تو با آبروتر از گدایی هست کاری؟   از تو نوشتم دفترم شد آسمانی یک آسمان لبریزِ حس بی قراری   از تو نوشتم یادم آمد که غریبی افتاد از دستم قلم در یک کناری   یک دست روی سینه و دست دگر را در پنجره های ضریحی که نداری...   از حال و روزت در بقیع آتش گرفتم نه سایبانی، نه چراغی، نه مزاری...   _رحیمی  
  بخوان زیارت پر محتوای جامعه را بخوان که خوب بفهمم بهای جامعه را   بخوان که روح بگیرد ولی شناسی مان بخوان و شرح بده آيه آيه جامعه را   نگاه روشن تو ای «مَعادِنُ الرَّحمَة» بنا نهاده در عالم بنای جامعه را   میان عرش و زمین ، در تمامی ملکوت ببین تجلّی بی انتهای جامعه را   بگیر دست مرا، «عادَتُکُمُ الاِحسان» ببار بر دل من روشنای جامعه را   تو خواستی که فقط پیرو ولی باشیم همیشه در خط مولایمان علی باشیم   بخوان مرا که به عشق تو مبتلا باشم بخوان مرا که هوائي سامرا باشم   چه خوب مي شود آقاي من شوي تا من تمام عمر در اين آستان گدا باشم   مرا اسير خودت کن که با عناياتت ز بندهاي تعلق دگر رها باشم   نگاه روشنت اعجاز بي حدي دارد طلا و مس نه، نظر کن که کيميا باشم   تو خانه دل من را تکان بده شايد.... ...در آستانة تو زائر خدا باشم   بده برات زيارت که يک شب جمعه کنار قبر شهيدان کربلا باشم   شوم دوباره دخيل دو قبر شش گوشه فدائي تو و ارباب با وفا باشم   تمام دار و ندارم همه فداي حسين چه مي شود که بميرم شبي براي حسين   رحیمی  
بال كسي به اوج هوايت نمي رسد حتي ملك به گرد دعايت نمي رسد   دسـتان آسمان به بلنـداي آسمان بر خاك ريشه هاي عبايت نمي رسد   آقا بدون نور تو حتي فرشته هم گمراه مي شود ؛ به هـدايت نمي رسد   تو چهارمين علي سرير ولايتي درك زمين به فهم ولايت نمي رسد   فخر گدايي سر كويت همين بس است صد پادشاه هم به گدايت نمي رسد   ما را غلام حضرت هادی نوشته اند دیوانگان غیر ارادی نوشته اند   وقتي قرار شد که كمي سروري كنم بايد هميشه پاي شما نوكري كنم   روي زمين كه رد و نشان از شما كم است بايد نظر به نقطه ي بالاتري كنم   وقتي قرار شد به تو نزديك تر شوم بايد كه التماس به چشم تري كنم   بار رسالت غم تو روي دوش من پس مي توان به عشق تو پيغمبري كنم   با اين گدايي سر کوی تو بی گمان بايد به كل عالميان سروري كنم   چون دل ميان زلف كسي ساده گم شدم شكر خدا اسير امام دهم شدم   اصلانی
  بالاتر از این هاست لوایی که تو داری خورشید دمیده ز عبایی که تو داری از بنده نوازی و عطایی که تو داری آقای جهان است گدایی که تو داری   ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی محبوب شده از کرمت شغل گدایی   چون جامه که بر قامت زیبا بنشیند مهر تو به دلهای مصفا بنشیند هرکس به دلش مهر تو آقا بنشیند مهرش به دل حضرت زهرا بنشیند   لطف خود زهراست که ما اهل یقینیم آن روز دعا کرده که امروز چنینیم   تو آینه داری و کلام تو گهر بار در وصف تو ماندند...چه گفتار و چه اشعار حقا که زلالی و نجیبی و نسب دار بر شیر ندارد اثری زوزه ی کفتار   در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد با آل علی هر که در افتاد ور افتاد   بیراهه نرفتیم اگر هادی ما اوست ذکر ولی الله همان جلوه ی یا هوست چون شیشه ی عطری که به یک واسطه خوشبوست در چنته ی ما نیست به جز مرحمت دوست   العبدُ و ما فی یده کان لمولاه از برکت خورشید کند جلوه گری ماه   تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است اوصاف تو در آیه ی تطهیر کتاب است تو عشق مدامی و دمت مستی ناب است جای ولی الله کجا بزم شراب است؟   یک آیه بخوان آتش کفرش به یم افتد یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد   گفتند شراب و دلت ای ماه کجا رفت از مجلس بغداد سوی شام بلا رفت لب پاره شد و ناله ی زینب به هوا رفت خون از لب شه، روح زجان اُسرا رفت   شد مجلس اغیار همان بزم خرابه وقتی که سر افتاد به دامان ربابه   رکن _الدین
در باره تاريخ تولد امام هادی (علیه‌ السلام) اتفاق نظري ميان مورخان و سيره‌نويسان نيست. برخي از آنان تاريخ تولدش را نيمه ذی الحجه و برخي ديگر دوم رجب و يا پنجم رجب ذكر كرده‌اند. همچنين درباره سال تولدش، برخي سال 212 و برخي ديگر سال 214 قمري را بيان نمودند. يكي از ادله‌اي كه تولد آن حضرت را در ماه رجب مي‌داند، دعاي ناحيه مقدسه است كه در فرازي از آن آمده است: «اَلّلهُمَّ اِنّي اَسْئَلْكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ في رَجَبٍ، مُحَمَّدِ بْنِ عَليٍّ الثّاني وَابْنِهِ عَليِّ بْنِ مُحَمّدٍ الْمُنْتَجَبِ».
در همانجا که بزم شور و شراب داغ های تو را شرر می زد بغض سنگین اشک چشمانت به حوالی کوفه پر می زد به همانجا که دست زنها را به سر شانه هایشان بستند و به دستان دختر حیدر همگی را به ریسمان بستند کاش آن لحظه آسمان ها را روی کوفه خراب می کرند   چون اسیران اهل بیتی را خارج از دین خطاب می کردند   شام مثل فضای کوفه نبود که علی را حساب می کردند   با سری که به چوب می بستند خواهری را عذاب می کردند   وای آن لحظه بر شما چه گذشت؟ که کنیز انتخاب می کردند    
تب دارترین تب زده ی بستر دردم پر سوز ترین زمزمه ی حنجر دردم   رنگ رخ من بر همگان فاش نموده در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم   فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم   جای عرق از چهره ی من زهر چکیده پیغامبر خسته دل باور دردم   بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند من کشته ی تیغ شرر لشگر دردم   آتش فکند بر قد وبالای سپیدار یک ذره ی ناچیز ز خاکستر دردم   خون گریه کند اخترو مهتاب برایم افلاک شده مستمع منبر دردم   (از وبلاگ تیشه های اشک)
عمری ست پا به پای شما گریه می کند همراهِ های هایِ شما گریه می کند   یک آسمان ستاره ی گم کرده راه... آه دنبال ردِّ پای شما گریه می کند   قربانِ پنج گوشه ضریحت که کربلا با یاد سامرای شما گریه می کند   هم کاظمین و مشهد و هم قم، پر از غم اند "معصومه" در هوای شما گریه می کند   گویی شکسته قامت ماه از غریبی ات خورشید در عزای شما گریه می کند   "سرداب" از اشک پر شد و مانند چشمه ها همراه چشم های شما گریه می کند   بخشوده ای... اگر چه نبخشوده خویش را دشمن که با دعای شما گریه می کند    (برگرفته از وبلاگ حسینیه)  
  رحمت محض در نگاه او بر زبانش فقط بیان خدا راه گم کرده ایم و می جوییم از رد پای او نشان خدا دست هایش کریم تر از پیش روزی کیسه ی فقیرم شد من اسیرش شدم نمی دانم یا که او بود که اسیرم شد آخرین نقطه ی کمال است و صاحب جامع زیارات است اینکه افتاده روی خاک اینجا اصل قبله ست ، باب حاجات است این که در پلک روی هم زدنی می رود تا به عالم بالا که بیارد دلیل بر حرفش طایر جنتی به زیر عبا اینکه تنهاست گوشه ی زندان آیه ی نور و مرد توحید است دل او در مدینه جا مانده بیست سالی اگر چه تبعید است روی پاهاش جای زنجیر و اشک با دیده هاش مانوس است و تپش های قلب او مثل سوسوی شعله های فانوس است پا برهنه امام ما را بر خار صحرا دوان دوان بردند دل زهرا شکسته شد در عرش خبرش را تا به آسمان بردند بال و پرهای او پر از زخم و باز ذکر خدا به لب دارد روزها روزه است این آقا و مناجات نیمه شب دارد پدر افتاده و پسر اینجا سینه چاک آمده به بالینش سر بابا به دامنش بنهد بوسد این کام زهر آگینش کربلا بر زمین پسر افتاد پدر آمد کنار نعش پسر ! خون لخته کشید از لب آن لاله ی قطعه قطعه و پرپر سر او را گذاشت بر دامن دلش آرام تر نشد بابا سر اکبر به سینه چسباند و گفت بعد از تو اُف بر این دنیا    
به این بغض پنهان شده در گلویم به این اشک های روان از سبویم به جز دیدنت آرزویی ندارم شب آرزوها تویی آرزویم به جز از تو خواندن به جز از تو گفتن چه دارم بخوانم چه دارم بگویم نسیمی ز کوی تو می آمد ای کاش که من هم گل نرگست ببویم بیا تا که در آبشار نگاهت خودم، این دلآلوده را هم بشویم تو انقدر خوبی که عمری بدی را نیاورده ای هیچ گاهی به رویم شب جمعه ها تیر دلتنگی آرد غم دوری از کربلا را به سویم شب آرزوها دعا کن ببینم که با قبر شش گوشه در گفت و گویم
با غلام رو سیاه، ای یار خوبی می کنی با نمک نشناس ها هر بار خوبی می کنی با بدی و بی وفایی ها تو می سازی فقط این بدی را می کنی انکار، خوبی می کنی من گرفتار دل بیمارم و حالم بد است تو پرستاری و با بیمار خوبی می کنی روز و شب با اینکه من، ای مهربانِ من، تو را می دهم با هر گناه آزار، خوبی می کنی بنده ات را آب کردی اینقَدَر خوبی نکن می شوم گستاخ تر، هر بار خوبی می کنی کوچه گردم، می کنم بازارتان را گرم تر بین مردم می زنم هی جار ...، خوبی می کنی آمدم امشب به من حال مناجاتی دهی من شنیدم با دل بیدار خوبی می کنی من شنیدم صبح محشر از میان خلق، با گریه کن های در و دیوار، خوبی می کنی صبح محشر با همه گریه کنان روضه ی رفتن زینب سرِ بازار ... ، خوبی می کنی
لیله الرغائب درِ رحمت شده باز و شب جمعه ی رجب شد به امید کرم تو ، دل من به تاب و تب شد شب بخشش ، شب رحمت ، شب لیله الرغائب بر سرِ خوان تو امشب ، آمده بنده ی تائب بِنِگر به سوز و حالم ، تو ببین روی سیاهم شده ام مضطر و خسته ، از همه بار گناهم درِ خانه ات نشستم ، به امید یک نگاهی در بساط و کوله بارم ، نَبُود به غیر آهی این تو و لطف و عطایت این من و حال تباهم این تو و جود و سخایت این منم که بی پناهم از کرم حاجت دل را ، تو بیا روا کن امشب عبد روسیاه خود را تو بیا سوا کن امشب ای خدا بحق حیدر بگذر از جرم و خطایم کربلایی تو عطا کن در جواب گریه هایم شبِ لیله الرغائب شب جمعه ی حسین است از غم کرببلایش دل من به شور و شین است شب جمعه مادری هم ، آمده قامت خمیده صورتش را می گذارد ، روی رگهای بُریده فاطمه با اشک دیده گوید ای نور دو عینم ذَبَحوکَ ، قَتَلوکَ ، یا بُنَیًَ ای حسینم
امشب دل.mp3
1.04M
دُردونه‌یِ شمسِ شُموسی پسرِ پادشاهِ طوسی مُلک و مَلک ریزه‌خوارتَن فُلک و فَلک تو حرمت میان پابوسی آقام آقام ابنُ‌الرّضا ابنُ‌الرّضا /۴/ تجلّیِ رأفت و جودی تسلّیِ قلب و وُجودی تجسّمِ رحمتِ حقّی تبسّمِ خداییِ وقتِ سُجودی آقام آقام ابنُ‌الرّضا ابنُ‌الرّضا /۴/ بازم دلم شده هوایی کفترِ اِیوونِ طلایی گل‌پسرِ امام رضایی با ذکرِ تو دلا می‌شه کرب‌وبلایی آقام آقام ابنُ‌الرّضا ابنُ‌الرّضا /۴/ حاجتِ عاشقا زیاده آقایِ ما باب‌المراده فرمانروایِ هر فُوآدِه نورِ دو تا چشمِ رضا امامْ جواده آقام آقام ابنُ‌الرّضا ابنُ‌الرّضا /۴/ از حالا تا صحنه‌یِ محشر دستم به قنداقه‌یِ اصغر حیدرِ شیش‌ماهه‌یِ دلبر شفیعِ بچّه شیعه‌هاست رو دستِ مادر علی‌اصغر علی علی علی علی /۴/ سنِّش کمه امّا کبیره ارباب‌زاده خودش امیره هر وقت دلم از غم می‌گیره با ذکرِ باب‌الحوائج غصّه می‌میره علی‌اصغر علی علی علی علی /۴/ کرب‌وبلا آواره‌یِ تو آسمونا بیچاره‌یِ تو مَلک ماتِ اشاره‌یِ تو فَلک چشاشو دوخته به گهواره‌یِ تو علی‌اصغر علی علی علی علی /۴/ وقتی دلامون بی‌قراره وقتی که چشمامون می‌باره خدا رو لبهامون می‌کاره ذکرِ حسینِ‌ابنِ‌علی و شیرُوخواره علی‌اصغر علی علی علی علی /۴/ کرب‌وبلا آرزومونه یه عمره بغضِ گلومونه حسرتِ بین‌الحرمینت ایشااللّه که آقا تویِ دلم نَمونه آقام آقام حسین حسین حسین حسین /۴/ @babollharam
جانِ ما در دستِ جانان هست و بس کیست جانان او حسین جان هست و بس قیمتی شد هر کسی شد هیئتی لطف زهرا بر محبان هست و بس باورم را با تو می سنجم حسین نام تو معیارِ ایمان هست و بس گریه بر هر درد بی درمان دواست گریه ای که بر تو ریزان هست و بس آن مسیری را که فرجامش نکوست گریه بر آقای عطشان هست و بس ای مریضِ لاعلاجِ نا امید تربتِ او راهِ درمان هست و بس کربلامان نیست دست این و آن دستِ سلطانِ خراسان هست و بس @babollharam
هر آرزو که داری در لیلة‌ الرغائب با شوق می‌نویسند فرشته‌هایِ کاتب امشب میانِ اشکت من را دعا کن ای دوست بعد از دعایِ اول یعنی ظهور صاحب 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 ما منتظـــر امـــام غایب او منتظـــر یکی دو تائب دلبسته لطف دوست هستیم در نیمــه لیلة الرغایب 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 شب امید و دعا و گــریه و حال نذار یک خرمن اشک و حزن و یک ناله زار یک چشــم برای دوری کرب و بلا یک چشم برای انـــــــتظار و انتظار 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 @babollharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به یاد روی تو هستم، چه آرزو دیگر چه خوب می‌گذرد لیلة‌الرغائب من شاعر:
از درد زمانه‌ی فلج می‌خوانم از ساحت آخرین حجج می‌خوانم در خلوت لیلةالرغائب قطعاً عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج می‌خوانم شاعر:
به مناسبت ای مظهر مظهرالعجایب الغوث مظلوم‌ترین حاضرغایب الغوث جز دیدن‌تو چه آرزویی داریم؟ ای رغبت لیلةالرغایب الغوث! شاعر:
به مناسبت سر رشته ناب گفتگوها، فرج است بغضی که نشسته در گلوها، فرج است سوگند به لیلة‌الرغائب ای دوست سرفصل تمام آرزوها، فرج است شاعر:
1_3072261037.mp3
1.14M
شب لیله الرغائب بیا با غم و نوائب که درِ حرم بکوبی بگی من بدم تو خوبی یاالهی یاالهی یاالهی یاالهی یا قبول کن و ببخشم یا بگو نه، نمی بخشم که شبِ معطلی نیست شفیعم بجز علی نیست یاالهی یاالهی یاالهی یاالهی دلم آواره ی صحراست سرم از برای زهراست با همه بدی که دارم چیزی جز امید ندارم یاالهی یاالهی یاالهی یاالهی آخدا دلم گرفته بونهء حرم گرفته یا بیار امام رضامو یا براتِ کربلامو ای حسین جان... ای حسین جان... بد جوری حالم خرابه یه سری میرم خرابه دختری گیسو پریشون داره هی میگه باباجون باباجونم باباجونم باباجونم باباجونم کی سرِ تو رو بریده کی گلوی تو دریده کی چنین کرده یتیمم تو خرابه ها مقیمم باباجونم باباجونم باباجونم باباجونم ببین از سیلیِ دشمن شبیهِ زهرا شدم من جای پنجه رو گلومه مثل تو کارم تمومه باباجونم باباجونم باباجونم باباجونم خوب تماشا کن باباجون خواستی، حاشا کن باباجون گوشواره اگه ندارم گوشِ پاره ای که دارم باباجونم باباجونم باباجونم باباجونم @babollharam
باز هم دلتنگ، در بین مناجات و دعا خاطراتم غرق شد در اشکهای بیصدا راه، دور و دل بهانه گیر از داغِ فراق باز هم غم در وجودم کرده آشوبی به پا بابِ میلم نیست اینجا، اهل اینجا نیستم با خودم گفتم خدایا من کجا اینجا کجا؟! حاجتم را عرضه میدارم به ربّ العالمین هر شب از ماهِ رجب در وادیِ إغفر لنا توبه کارم، توبه کارم، توبه کارم، توبه کار باز خلوت کرده ام با رحمتِ بی انتها معصیت هایم دوباره محوِ مطلق میشود پایِ استغفارهایی با طنینِ ربّنا من زیاده خواهم و در عشق؛ قانع نیستم میزنم فریاد این را در میان روضه ها در دلم شوقِ اقامت در حرم دارم ولی نیست مقدور و همین غم میکشد آخر مرا من تبِ شش گوشه دارم! یک نفر کاری کُند لااقل باشم شب جمعه در آن حال و هوا کاشکی میگفت بخشیدم تو را غصه نخور کوله بارت را ببند و زود؛ الساعه بیا در شبانگاهِ رغائب بیشتر شد رغبتم رغبتم شد بیشتر نسبت به آن صحن و سرا مختصر میگویم و با اشک امضا میکنم دوست دارم پشتِ این «در» تا ابد باشم گدا ابتدا و انتهایِ آرزوهایم حسین(ع) یا مّن أرجوهُ لِکلّ خَیر یعنی کربلا! @babollharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا دم هوی کسی یا دم تیغ دو سری بر دل خسته دلان میکند آخر اثری سالها حلقه زدم بر در میخانه ی تو که مگر بوسه زنم دست تو را پشت دری زین چهارت که بگویم به طهارت بفرست کوثری،جام طهوری،شرری،چشم تری ز تو خواهم که مرا از گنه آزاد کنی به نگاهی که اسیرم کنی و خود بخری غرض از آمد و شد دیدن بالای تو بود لحظه ای یا که دمی یا که شبی یا سحری سالیانی است که من در هوس کنج قفس ریختم بی خبر از دام غمت بال وپری آمدم تا که بیابم سر کویت سر و پا شهره گشتم سر کوی تو به بی پا و سری تو چه خورشید جمالی که نبینند تو را جز دو سه مشتری حُسن به سالی قمری بس کن ای دل که نگنجند عزیزان در بیت آسمان قاب ندارد که به منزل ببری @babollharam