بسم رب الفاطمه
بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغض هایم باز کردم گریه را
مثل یک مادر که فرزندش زدستش می رود
اقتدا کردم به او ابراز کردم گریه را
این سیاهی های هیئت چادر خاکی او است
با غم پنهانی اش همراز کردم گریه را
تا که از ذکر غریب مادر افتادم ز پا
با نگاه او پر پرواز کردم گریه را
سایه ای را بر سرم حس می کنم در روضه ها
در پناه فاطمه آغاز کردم گریه را
گفته اند , اذن دخول ماه غم یا فاطمه است
روزی اشک محرم های ما با فاطمه است
شال غم بر روی دوشم پیرهن مشکی به تن
آرزو دارم شود این جامه بر جسمم کفن
محتشم دم می دهد باز این چه شور و ماتم است
گویی آویزان شده از عرش کهنه پیرهن
تا که از خانه به قصد روضه بیرون می زنم
حیدر کرار می آید به استقبال من
فاطمه پایین مجلس مینشیند پیش در
می نشاند صدر مجلس گریه کن ها را حسن
خواهرش هم روضه می خواند برادر کاش کاش
وقت بوسه از گلو میرفت جانم از بدن
بوسه ای کردم گلویت را نبرد تیغ ها
غافل از اینکه تو آخر می شوی ذبح از قفا
موسی علیمرادی
#اشعار_ماه_محرم #اشعار_هیات #حسینیه_شعر #شعر_جانسوز_محرم #شعر_جدید_روضه
ماه روضه
چگونه شکر بگویم که زنده ماندم من
به ماه روضه تو خویش را رساندم من
چگونه شکر بگویم اجل امانم داد
که باز چشم تر من به بیرقت افتاد
چه قدر شور دلم زد به ماه غم نرسم
به زیرسایه این بیرق و علم نرسم
به شوق این دهه ی شور وماتمت آقا
تمام سال شمردم همه نفس ها را
چگونه شکر بگویم که باز گریانم
شبیه زلف پریشان تو پریشانم
تمام ترس من این بود با دلی حیران
شب رقیه نباشم میان گریه کنان
امان دهید خودم بین روضه میمیرم
شب ششم جگرم را به دست میگیرم
برای روضه هفتم چه نذرها کردم
که لای لای بخوانم به دور اوگردم
سپرده ام به دو دستم کند گریبان چاک
برای آن همه اکبر که اوفتاده به خاک
میان روضه سقا که جان به لب آید
شبیه دخترکان تو لطمه خواهم زد
به چشم گفته ام از اشک پر کند مشکی
مگر ز شرم نریزد دگر عمو اشکی
شب دهم نفسم را دگر نمی خواهم
برای شام عزایت سحر نمیخواهم
تمام حاجتم این است تا که ظهر دهم
جنازه ام برود روی دوش این مردم
همان زمان که سماوات بر زمین افتاد
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
میان خیل شغالان فتاد چون شیری
یکی به نیزه زد و دیگری به شمشیری
همه زدندو سپس شمر آمد و خنجر
نشست روی ورق های مصحف پرپر
برید سر زتنت با دوازده ضربه
جداشد اخر سرعرش از تن کعبه
موسی علیمرادی
#اشعار_ماه_محرم #اشعار_هیات #حسینیه_شعر #شعر_جانسوز_محرم #شعر_جدید_روضه
بسم رب الفاطمه
بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغض هایم باز کردم گریه را
مثل یک مادر که فرزندش زدستش می رود
اقتدا کردم به او ابراز کردم گریه را
این سیاهی های هیئت چادر خاکی او است
با غم پنهانی اش همراز کردم گریه را
تا که از ذکر غریب مادر افتادم ز پا
با نگاه او پر پرواز کردم گریه را
سایه ای را بر سرم حس می کنم در روضه ها
در پناه فاطمه آغاز کردم گریه را
گفته اند , اذن دخول ماه غم یا فاطمه است
روزی اشک محرم های ما با فاطمه است
شال غم بر روی دوشم پیرهن مشکی به تن
آرزو دارم شود این جامه بر جسمم کفن
محتشم دم می دهد باز این چه شور و ماتم است
گویی آویزان شده از عرش کهنه پیرهن
تا که از خانه به قصد روضه بیرون می زنم
حیدر کرار می آید به استقبال من
فاطمه پایین مجلس مینشیند پیش در
می نشاند صدر مجلس گریه کن ها را حسن
خواهرش هم روضه می خواند برادر کاش کاش
وقت بوسه از گلو میرفت جانم از بدن
بوسه ای کردم گلویت را نبرد تیغ ها
غافل از اینکه تو آخر می شوی ذبح از قفا
موسی علیمرادی
#اشعار_ماه_محرم #اشعار_هیات #حسینیه_شعر #شعر_جانسوز_محرم #شعر_جدید_روضه
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
آمده ماه محرم
آمده ماه محرم به گدا اذن بده
تا که هر شب بتوانیم صدایت بکنیم
زندگی بیغم تو مُردن تدریجی ماست
آفــریدند که ما گـــریه بــــرایت بکنیم
حسین ساکی
#اشعار_ماه_محرم #اشعار_هیات #حسین_ساکی #حسینیه_شعر #شعر_جانسوز_محرم
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم