eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
50 ویدیو
568 فایل
🔸فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 👈زیر نظر گروه جهادی باب الحرم و کانال متن روضه 🆔 @babolharam_net آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50
مشاهده در ایتا
دانلود
بِینِ میدان چقدر بَلوا بود دو بدن بود هزاران پا بود دو گلو بود و دو نِی بالا بود دو سر اما سَرِشان دعوا بود وای از خنده به غمهایِ حسین از یکی زود زِرِه را کَندَند از یکی جوشَنَش از جا کَندَند وقتِ غارت همه یِکجا کَندَند بود دایی تکُ تنها کَندَند آه از حالتِ سیمایِ حسین بینِ خون دید امانت ها را بعد از آن غربت و غارت ها را دست گردانِ غنیمت ها را باز هم گفتنِ قیمت ها را خواهرش در پِیِ سقایِ حسین شد غروب و دو پسر را می دید بر سرِ نیزه دو سر را می دید دو سرِ خورده تبر را می دید دورِ خود چند نفر را می دید مانده اما به تماشای حسین غمِ فرزند نمیدانی چیست دو سه تا چین رویِ پیشانی چیست در پیِ نیزه پریشانی چیست بین نا محرم و حیرانی چیست کیست زینب تک و تنهای حسین حسن لطفی
*جامعُ‌الاَسرار خدا زینب است منبع‌ُالانوار خدا زینب است کاشف‌ُالآیاتِ کتابُ لَه و اعظمِ اذکار خدا زینب است منتهی لآمالِ همه انبیا کعبه‌ی ابرارِ خدا زینب است معنی نورالثقلین است او عینِ حسن عینِ حسین است او هست اگر بارِ دگر فاطمه بارِ دگر هست اگر فاطمه نیست بجز نیست بجز زینبش نیست مگر نیست مگر فاطمه جمعِ حسین و حسن و زینبین هست علی ضرب در فاطمه   اوست که خاتون دو عالم شود فاطمه وقتی که مجسم شود چادرِ او از جبروت آمده‌است مقنعه‌اش از ملکوت آمده‌است رفته به معراج زمانِ نماز یاکه پیمبر به هبوط آمده‌است چشمِ حسین است به دستان او تاکه دو دستش به قنوت آمده‌است شیرترین حیدرِ بعد از حسین حضرتِ پبیغمبرِ بعد از حسین ای همه وصفِ تو صفاتِ علی ای کلماتت کلماتِ علی عالمه‌ی عامِله‌ی کامله جامعِ نورِ جلواتِ علی ریخته از چادر تو بر زمین جلوه به جلوه برکاتِ علی در همه اوقات سلامُ علیک عمه‌ی سادات سلامُ علیک قامتِ تو قامتِ غم را شکست دختِ علی را نتوان دست بست دست به دامان تو هر آنچه بود گوش به فرمان تو هرآنچه هست ای شرفُ العِشق بتاب و ببار تا که مسلمان بشود بت پرست خواست که غم دستِ تو بندَد ولی غم که بُوَد در بَرِ دُختِ علی * * * با دو پسر آمده یا ذوالفقار یا که علی آمده با ذوالفقار چادر زهرا به کمر بسته و باخودش آورده دوتا ذوالفقار گفت برادر سه سپر را ببین گفت که ای شاه بیا ذوالفقار بیرقِ تو بیرقِ زهرایی است با دو عَلَم رزم تماشایی است با کمری خُرد غمم را ببین دار و ندارِ حرمم را ببین موقعِ پیریِ من و هیچ نیست با نظرِ لطف کمم راببین ای نفَسَم با دو نَفَس آمدم آه دم و بازدمم را ببین هیچ نگفتی و به سر آمدم جایِ همه با دو جگر آمدم آه جوانمرده سه جان با من است شکرِ خدا این دو جوان با من است بعدِ علی‌اکبرت آقا چه غم گفت محمد که اذان با من است نعره‌ی عبدالهِ من را ببین : بعدِ ابالفضل کمان با من است آمده هنگام جدایی‌شان هردویشان رفته به داییشان داغِ جوان دیده‌ای ای موسپید آمده‌ام تا که شوم رو سپید پیر شدی بعدِ علی‌ات چه زود وای حسینم شده اَبرو سپید اِذن بده ورنه در این لحظه من می‌شوم از دردِ تو گیسو سپید چاک گریبان کُنَمَت رَد مکن موی پریشان کُنَمَت رَد مکن آب اگر نیست دو دریا که هست نیست کسی زینبِ کبری که هست باز پس از این دو غمی نیست نیست مادرشان روزِ مبادا که هست غصه ندارم اگرم رد کنی تا قسمِ حضرت زهرا که هست اذن گرفتند و به میدان زدند بوسه بر آن مادرِ گریان زدند موقع رزم دو برادر رسید نیزه ولیکن دوبرابر رسید پشت به پشتِ هم و رو بر همه تیزترین تیغِ دو پیکر رسید تشنگی انداختشان از رمق رزم ولی زود به آخر رسید لشکر دشمن چقدر نیزه داشت هرکه رسیده‌است دو سرنیزه داشت  تاکه خجالت نکشد آه ، شاه مادرشان مانده در این خیمه‌گاه این یکی از تیغ فقط گفت آی آن یکی از دشنه لبش گفت آه آی حسین است و دوتا نیمه جان آی حسین است و دوتا قتله‌گاه مادری از بی پسری سوخت سوخت در دل خیمه جگری سوخت سوخت حسن لطفی
تن من را به هوای تو شدن ریخته اند علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند جلوۀ واحده را بین دو تن ریخته اند این حسینی است که در غالب من ریخته اند ما دو تا آینه رو به روی یکدگریم محو خویشیم اگر محو روی یکدگریم ای به قربان تو و پیکر تو پیکرها ای به قربان موی خاکی تو معجرها امر کن تا که بیفتند به پایت سرها آه در گریه نبینند تو را خواهرها از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داری مگر از یاد تو رفته است که زینب داری حاضرم دست به گیسو بزنم- رد نکنی خیمه را با مژه جارو بزنم- رد نکنی حرف از سینه و پهلو بزنم- رد نکنی شد که یک بار به تو رو بزنم- رد نکنی؟! تن تو گر که بیفتد تن من می افتد تو اگر جان بدهی گردن من می افتد دلم آشفته و حیران شد و... حرفی نزدم نوبت رفتن یاران شد و... حرفی نزدم اکبرت راهی میدان شد و... حرفی نزدم در حرم تشنه فراوان شد و... حرفی نزدم بگذار این پسران نیز به دردی بخورند این دو تا شیر جوان نیز به دردی بخورند نذر خون جگرت باد، جگر داشتنم سپر سینه ی تو "سینه سپر" داشتنم خاك پای پسران تو پسر داشتنم سر به زیرم مکن ای شاه به سر داشتنم سر که زیر قدم یار نباشد سر نیست خواهری که به فدایت نشود خواهر نیست راضی ام این دو گلم پرپر تو برگردند به حرم بر روی بال و پر تو برگردند له شده مثل علی اکبر تو برگردند دست خالی اگر از محضر تو برگردند... دستمال پدرم را به سرم می بندم وسط معرکه چادر، کمرم می بندم تو گرفتاری و من از تو گرفتارترم تو خریداری و من از تو خریدارترم من که از نرگس چشمان تو بیمارترم به خدا از همه غیر از تو جگردار ترم امتحان کن که ببینی چه قدر حساسم به خداوند قسم شیرتر از عباسم بگذارم بروی، باز شود حنجر تو؟! یا به دست لبه ای کند بیفتد سر تو جان انگشت تو افتد پی انگشتر تو می شود جان خودت گفت به من خواهر تو؟ طاقتم نیست ببینم جگرت می ریزد ذره ذره به روی نیزه سرت می ریزد علی اکبر لطیفیان
تشنگی از نفس انداختشان عاقبت در قفس انداختشان قصد جان دو برادر کردند نیزه ها را دو برابر کردند از دو سو از دو طرف با خوناب نوک سرنیزه خود تر کردند آنقدر بر تنشان ضربه زدند که شبیه تن اکبر کردند هیچ نفر نیست بگوید اینان هیچ فکر دل مادر کردند؟ تا خیال همگی راحت شد سرشان نیت خنجر کردند دید زینب به بدن ها سر نیست هیچ دلی مثل دل مادر نیست حسن لطفی
دوباره در دل من خیمه‌ی عزا نزنید نمک به زخم من و زخم خیمه‌ها نزنید شکسته‌تر ز منِ پیر دیگر این جا نیست مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید برای آن که نمیرم ز شرم مادرتان میان این همه لبخند دست و پا نزنید خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان فقط نه این که دو بی‌کس، دو تشنه را نزنید که در برابر چشمان مادری تنها سر دو تازه جوان را به نیزه‌ها نزنید حسن لطفی
عالم علی و نورِ جهانتاب زینب است مثلِ علی و مثلِ نبی ناب زینب است از جلوه های فاطمه سیراب زینب است تشنه حسین تشنه حسن آب زینب است یعنی که پنج تَن دلِ یک قاب زینب است این کیست این عقیله ی آقای کربلاست این کیست این که غیرت فردای کربلاست این کیست این رایتُ جمیلای کربلاست این کیست حضرت زهرای کربلاست عصمت کم است صاحب القاب زینب است آورده رویِ دست خودش جانِ خویش را آماده کرده است دو قرآن خویش را رو کرده است بر همه شیران خویش را دو گرد باد خویش دو طوفان خویش را خورشیدِ این دو اختر نایاب زینب است زخمِ دل شکسته ی خود را که هَم گذاشت اذن دخول خواند به خیمه قدم گذاشت از خود گذشت و تحفه ای از بیش و کم گذاشت سنگِ تمام پیشِ امیرِ حرم گذاشت قبله حسین باشد و محراب زینب است زینب رسید و باز امام احترام کرد مثلِ علی ، حسین به پایش قیام کرد تا او سلام کرد خدا هم سلام کرد زینب که است؟آن که ادب را تمام کرد در کربلا معلمِ آداب زینب است دو مرد از قبیله یِ خود انتخاب کرد آیینه بود و رو به سوی آفتاب کرد با التماس دامن خود را پُر آب کرد بر روی نام مادرش اما حساب کرد فرمود این شکسته ی بی تاب زینب است بالی اگر نیست برادر دلی که هست آورده ام شعله کشم حاصلی که هست حل کن به دست خویش مرا مشکی که هست از من بخر دو هدیه ی ناقابلی که هست باور بکن که اولِ اصحاب زینب است رفتند سمت معرکه پَر در بیاورند عباس گشته اند جگر در بیاوَرَند چون ذوالفقار تیغِ دوسر در بیاورند از یک یکِ سپاه پدر در بیاورند این دو دو موج بوده و سیلاب زینب است از دور دید و گفت علمدار مرحبا بر ضربه هایشان صدو ده بار مرحبا بر دو امیر و بر دو جگردار مرحبا زینب شدند و حیدر کرار مرحبا اما میانِ خیمه ی بی آب زینب است اما رسید لحظه ی در خون صدا زدن خونین نفس نفس زدن و دست و پا زدن یک بار تیغ و بار دگر نیزه را زدن دور از نگاهِ مادرشان بی هوا زدن در بینِ خمیه شاهدِ گرداب زینب است یک نانجیب دشنه به اَبرویشان کشید یک بی حیا دو نیزه به پهلویشان کشید یک ناصبی که چکمه سَر و رویشان کشید یک پیرمرد پنجه به گیسویشان کشید آنکه دو چشم او شده خوناب زینب است آمد غروب و خنده ی دشمن بلند شد وقتی صدای غارت و شیون بلند شد دو نیزه در مقابلِ یک زن بلند شد آه از نهادِ او دَمِ رفتن بلند شد چشم حسین از سرِ نِی ها به زینب است حسن لطفی
سهمی مرا ز داغِ جگر گوشه ها دهید  این دو امیدِ آبروی من به محشرند  تا زیر كعبِ نیزه نیفتاده ام ز پا  بگذار تا به پای تو از خویش بگذرند  دغ می كنند معجر من جا به جا شود  حساس و غیرتی به سرانجام مادرند  اسباب خجلت است كریمانه كن قبول  این دو ذبیح تحفه ی ناچیزِ خواهرند  در ازدحامِ نیزه و شمشیرها اگر  دیدی كه قطعه قطعه و در خون شناورند  دلخوش نكن به یاوری خواهرانه ام  پاها مرا ز خیمه برونم نمی برند  شرمِ حضورِ خواهرِ خود را قبول كن  قربانیانِ اصغرِ خود را قبول كن   علیرضا شریف
عون اُفتاده زمین پیکرِ او پیچیده ازدحامیست ولی رویِ سرش بیشتر است وَ محمد نَفَسش کمتر و کمتر می‌شد زخمِ رویش زِ تنِ محتضرش بیشتر است آه بر سینه‌‌شان قاتل و قاتل پُر شد وای از ضربه‌‌شان سخترش بیشتر است پُرِ زخمند پر از نیزه و شمشیر ولی از میان همه زخمِ تبرش بیشتر است پیرمرد است چگونه دو جوان بردارد از علی‌اکبر هم دردِ سرش بیشتر است بیشتر می‌شود این حجم اگر جمع شود تن پاشیده زِ هم مختصرش بیشتر است.... همه جای بوی تنِ عون محمد دارد همه جایند ولی دور و برش بیشتر است مادر است اینکه در آن خیمه سرش درد گرفت اینکه از فاطمه درد کمرش بیشتر است.... حسن لطفی
 نمی شناخت سر از پا برای دیدنشان  چقدر ذکر ودعا خواند تا رسیدنشان  دوتا زره به تن کوچک دو آهو کرد  و چشم برد به دل بردن و چمیدنشان  به شاد کردن قلب حسین می ارزید  بهای این همۀ تا ابد ندیدنشان  به دست خویش درختی ز میوه هاش گذشت  و باد سر زده آمد برای چیدنشان  و حس مادری اش بود اینکه دقت کرد  به طرز پا شدن و رفتن و دویدنشان  به روی خویش نیاورد اشک را؟ اما  خمید مادر غمدیده با خمیدنشان  به زیر سم ستوران و زیر پنجۀ تیغ  نگاه کرد دوباره به قد کشیدنشان  حسین بود کنارش نخواست گریه کند  به دل بریدنشان و به سر بریدنشان  در آسمانِ دلِ مادری که زینب بود  هنوز مشت پری مانده از پرشان  مهدی رحیمی
باید که راه بر دل تو واکنم حسین تا کِی به غربت تو مُدارا کنم حسین یک گوشه مینشینم و هِی گریه میکنم شاید میان قلب تو غوغا کنم حسین حالا که از غم علی اکبر تو تا شدی باید به محضر تو کمر تا کنم حسین موی سفید بعد علی در سرت نماند هر غصّه تو را به دلم جا کنم حسین پیش زنان و اهل حرم خجلتم نده پیش تو من چقدر تقلّا کنم حسین من حاضرم به جای تلافی خنده ها با خون دوای غربتت امضا کنم حسین طفلان خانه زاد مرا هم قبول کن خواهم که سر به پیش تو بالا کنم حسین *" وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست" مجبورم اینکه صحبت زهرا کنم حسین راضی مشو که همره طفلان بیایم و در زیر سنگ جسم تو پیدا کنم حسین راضی مشو که ببینند بر سرت با قاتلان مست تو دعوا کنم حسین راضی به مو کشیدن من پیش شان مشو دیگر چگونه درد خود افشا کنم حسین پیش پسر کشیده به مادر زدن رواست؟ آیا دوباره فاشِ مُعمّا کنم حسین مجتبی صمدی شهاب
چادرت را می‌تکانی؛ می‌شود نوکر درست می‌چکد بر خاک، اشکت؛ می‌شود قنبر درست عرشیان از عرش می‌آیند، روی گنبدت می‌کنند از ریشه‌های پرچم تو پَر درست دکَه‌ی کوزه‌گرانِ شهر تو پُر رونق است می‌کنند از خاکِ گنبد کاسه‌های زر درست تا کبوترهای تو سرگرمِ لانه‌سازی‌اند می‌کنیم از خُرده چوبِ لانه‌ها منبر درست گر چه سرباریم؛ ما را از حرم بیرون نکن لااقل با پیکر ما می‌شود سنگر درست حُرمت یک کاشیِ صحنت اگر که بشکند می‌کنیم از دشمنانت کوهی از پیکر درست گنبدت شمع است، ما پروانه؛ پرچم شعله‌اش در طوافش می‌کنیم از خویش، خاکستر درست ... نامت آمد بر زبانم؛ دَر زدم؛ دَر باز شد شد براتِ کربلایم لحظه‌ی آخر درست رضا قاسمی
می رود سمت برادر به تنش تب دارد دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد   به فدای سر تو ! هرچه که دارم این است چه کنم؟هست همین هرچه که زینب دارد   ارث زینب قد خم بود ، قسم داد و گرفت إذن خود را هم از آن قدّ مورّب دارد   پسرش رفت به میدان و شغالان دیدند شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد   رفت و فریاد برآورد برادر ! بشتاب تیغ ورّاث علی از دو طرف لب دارد   حق همین است که قربانی اکبر بشویم زینب است این که دو فرزند مؤدب دارد از یمین می روم از سمت یسارش با تو دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد   بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم مادر ماست که در خیمه ، مرتّب دارد:   زیر لب زمزمه ناد علی می خواند دارد از هیبت اولاد علی می خواند   تکیه دادند به هم هردو برادر اینبار هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار دور خود ساخته اند از سر دشمن کوهی تن بی سر چقدر ماند و در این انبوهی   خُدعه زد دشمن بی عرضه و ترسو ای وای بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای ناگهان هردو برادر به کمین افتادند زیر باران جفا هر دو زمین افتادند بدن هر دو پر از تیر ، به هم دوخته شد چشم هر دو پسرِ شیر به هم دوخته شد   اول از ترس در آن حال رهاشان کردند بعد با تیغه شمشیر جداشان کردند   این طرف ، حادثه از چشم زنی دور افتاد آن طرف در وسط خیمه دلی شور افتاد   گَرد ، خوابید و شد آن واقعه پیدا کم کم چشم مادر نگران شد به پسرها کم کم   عاقبت واقعه ، شد آنچه که زینب می خواست نذر او گشت اَدا ! شکر ، حسینش برجاست   پسرانم به فدای سر تو ، غم نخوری هر دو قربان علی اکبر تو ، غم نخوری   پسرانم که بماند ! خودِ زینب هم هست جان من نذر علی اصغر تو ، غم نخوری   تو سفارش شده مادرِمانی ، قَسمت می دهم جان من و مادر تو ، غم نخوری   هرچه غم مال من و قول بده تا آخر هرچه غم خورد اگر خواهر تو ، غم نخوری.. محسن ناصحی
در دوجهان در و‌ گهر زینب است حوریه در شکل بشر زینب است تیغ حسین است و سپر زینب است شیرزن وقت خطر زینب است نیم علی نیم شده فاطمه دختر زهرا نه!خود فاطمه مثل علی عابده هر شب است صبح ولی قاتل صد مرحب است چادر او سنگر این مذهب است کعبه ما سینه زنان زینب است! حلم‌ تمام علم تمام است این واسطه بین دو امام است این آینه عزت پرودگار بت شکن بی تبر روزگار دو پسرش چون دو سر ذولفقار در وسط خیمه ندارد قرار وقت رجز خوانی زینب شده نوبت قربانی زینب شده ای پسر مادرم ای بی نظیر! خرده به وسع کم زینب نگیر این دو جوان اند به عشق تو پیر عبد حسین اند و تو نعم الامیر وارث رزم و شرف جعفر اند نذر سر موی علی اکبرند کاش بجای تو پریشان شوند جای تو در قتلگه عریان شوند غارت دزدان بیابان شوند طعمه هر سم ستوران شوند ذبح شوند این دو بجایت اخا هرچه که دارند فدایت اخا حاجتم امروز روا شد حسین گوشه ای از دینم ادا شد حسین بد گرهی بود که وا شد حسین زینبت ام‌الشهدا شد حسین این دو که رفتند تو اما بمان یا که به میدان ببرم یا بمان سید پوریا هاشمی
دو خورشید جهان آرا، دو قرص ماه، دو اختر  دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر  دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه  دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر  دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیة قرآن  دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر  کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک  گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر  به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش  به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر  منای کربلا گردیده محو این دو قربانی  نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر  گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری  که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر  بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت  تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!  دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی  قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر  اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم  دو فرزند عزیز خویش را دور علی اصغر  امید زینب است ای آفتاب دامن زهرا  که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر  سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا  که این دو شاخة گل را کنم در مقدمت پرپر  به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری  درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر  فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت  که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!  یکی می گفت دو خورشید از گردون شده نازل  یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر  ندا دادند ما دو شیرزاده ایم زینب را  که باشد جدة ما فاطمه صدیقة اطهر  پیمبر جد و زهرا جده و مادر بود زینب  حسین بن علی خال و پدر عبدالله جعفر  خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه  دو حیدر حمله ور گشتند بر دریایی از لشکر  تو گفتی در احد تابیده دو بدر جهان آرا  و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر  ز آب تیغ هر یک آتشی می ریخت در میدان  که گفتی شعلة خشم خدا پیچیده در محشر  چو آتش بر فلک فریاد می رفت از دل دشمن  چو باران بر زمین می ریخت دست و پا و چشم و سر  ز هم پاشیده چون پیراهن از هم هر دو اعضاشان  ز بس بر جسم شان بنشست زخم نیزه و خنجر  به خاک افتاد جسم پاکشان چون آیة قرآن  دریغا ماند زیر دست و پا دو سورة کوثر  چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا  به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر  دریغا دو همای عشق در آغوش ثارالله  همای روحشان از موج خون در آسمان زد پر  چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را  درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر  نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا  مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر  بیا لیلا تماشا کن مقام و صبر زینب را  که در یک لحظه داده در ره دین دو علی اکبر  به ثارالله و صبر زینب و خون دو فرزندش  سلام "میثم” و خلق خدا و خالق داور  استاد حاج غلامرضا سازگار
صف کشیده می رسد آن حیدر زهرا نشان  تا دهد آداب سر هدیه نمودن را نشان  در دوستش حاصل عمرش دو رعنا نوجوان  در پی اش الله اکبر گو همه هفت آسمان  وه بنازم بر امیر عشق و این سرلشگرش  تا به خرگاه سپه سالار عاشورا رسید  قامت رعنای دلبر پیش پایش قد کشید  از نفیر عصمت الهی به روح دل دمید  رشته ی هرچه محبت بود از طفلان برید  کرد امر عاشقی بر آن امیر و رهبرش  گر که خواهی رزم زینب بنگری اینان نگر  حاصل شیر محبت را به جسم و جان نگر  حیدر و جعفر به دو آیینه تابان نگر  عالمی را در پی گیسویشان حیران نگر  این غریب کربلا و هدیه های خواهرش  خود حمائل کرد شمشیری به روی دوششان  وعده ی دیدار مادر داد بر آغوششان  من نمی دانم چه سری گفت او در گوششان  کرد از جام شهادت واله و مدهوششان  آتش عشق حسینی بود از پا تا سرش  گفت یا ابناء زینب آبرو داری کنید  تا نفس دارید بهر غربتش کاری کنید  از ابوفاضل مدد گیرید سالاری کنید  من زنم اما شما باید علمداری کنید  جانت قربان یک تاری ز موی اکبرش  هستیش تا راهی میدان عاشورا نمود  هرچه مجنون بود مست ساغر لیلا نمود  لشگری را با دو رزمنده دگر رسوا نمود  خود به خیمه رفت و بر امدادشان آوا نمود  دستی از دل بر دعا دستی دگر بر معجرش  مو پریشان بین خیمه ذکر یا حیدر گرفت  بر قبول هدیه هایش دامن مادر گرفت  هر دو دست مستجابش را به روی سر گرفت  تا خبر از کودکانش با دوچشم تر گرفت  دیده آورده حسین دو یار خونین پیکرش  به سر دوش حبیبش کعبه ی آمال او  چون همای پر شکسته خون چکد از بال و  تا که دید آن انکسار چهره و احوال او  از حرم بیرون نیامد بهر استقبال او  این اصول عاشقی آموخته از مادرش  قاسم نعمتی
با تمامِ هستی‌ات خود را ندیدن مشکل است سخت‌تر از خود زِ اولادَت بُریدن مشکل است نیمه شب از خوابِ طفلانت پریدن مشکل است بعدِشان یک لحظه حتی آرمیدن مشکل است یک شبه  یکباره  یک‌دَم  قَد خمیدن مشکل است از جگر از جان مگو وقتی که مادر نیستی از غمِ طفلان مگو وقتی که مادر نیستی از دلی سوزان مگو وقتی که مادر نیستی آه از باران مگو وقتی که مادر نیستی داغِ مادر را فقط قدری چشیدن مشکل است از همه از هرکسی او بیشتر آورده است هرکه با سر آمده خانم سه سر آورده است او فقط خود را نه بلکه دو پسر آورده است دو پسر نه دو سپر نه دو جگر آورده است قبلِ قربانی شدن شانه کشیدن مشکل است داد اول بازهَم روزیِ میکائیل را بعد از آن خانم تَفَقُد کرد عزرائیل را بعد لطفی کرد با پا بالِ جبرائیل را بعد هم آورد از خیمه دو اسماعیل را آه ابراهیم این غم را شنیدن مشکل است زینب آمد یا که نه می‌آمد آنجا فاطمه زینب است این یا حسن یا که علی یا فاطمه گفت عباس از ادب این کیست آیا فاطمه؟ لافتا الا علی لا سیف الا فاطمه کربلا را بی حضورش آفریدن مشکل است در شُکوهِ او علی را حق تعالی ریخته در حجابِ او خودش را نیز مولا ریخته تشنه است اما به زیرِ پاش دریا ریخته کاسه آبی پُشتشان با گریه زهرا ریخته گفت پیشِ محضرش  با سر رسیدن مشکل است با برادر گفت آقاجان دو جانم را ببین پیشِ رویِ خود تمامِ خانِمانم را ببین پیرمردِ این حرم  دو نوحه خوانم را ببین ای جوانمُرده  کمی دو نوجوانم را ببین بعدِ اکبر ماندن و جامه دریدن مشکل است چادرِ مادر به سر کرد و از این غم گریه کرد گریه کرد و پیشِ او اربابِ عالم گریه کرد گریه کرد و پشتِ او عباس یکدَم گریه کرد زیرِ لب تا گفت مادر ، مادرش هم گریه کرد گفت بی سوگند  از اینجا پریدن مشکل است بِینِ خیمه بود و می‌آمد صدایِ بچه‌ها مادر است و کاش میرفت او بِجای بچه‌ها حیف آبی نیست ریزد پُشتِ پای بچه‌ها وای می‌آمد زِ میدان ناله‌های بچه‌ها دیدنش که هیچ مادر را ندیدن مشکل است اینکه هردَم با شهیدان بود حالا نیست نیست اینکه با اکبر پریشان بود حالا نیست نیست با حسینِ خویش نالان بود حالا نیست نیست زیرِ تیر و سنگ‌باران بود حالا نیست نیست از میانِ نیزه‌ها مادر شنیدن مشکل است ناله‌ها می‌آمد و زینب صدا میزد حسین حالشان بَد میشُد و زینب صدا میزد حسین یک نفر سَر میزد و زینب صدا میزد حسین گفت عونَش اَشهدُ... و زینب صدا میزد حسین سمتِ او در بِینِ نامحرم دویدن مشکل است حسن لطفی
هستی اش را داد تا محفوظ باشد معجرش مثل کوهی ماند پای اعتقاد و باورش وقت بیرون رفتن از خانه، حسین و مجتبی با یل ام البنین بودند در دور و برش مریم و آسیه را دیدم که می آموختند با چه شوقی درس عفت را به پای منبرش دختر نور است این بانو و بی شک آفتاب می شود مانند شمعی بی رمق در محضرش اسم او ذکر شب و روز همه آیینه هاست عصمت الله است این آیینه نام دیگرش حضرت زهرای اطهر مظهر حجب و حیاست ارث برده این عقیله حجب را از مادرش حضرت زهرای اطهر آنکه پیش کور هم چادرش را برنخواهد داشت از روی سرش هر کسی در این جهان از عفتش دم می زند یا به زهرا اقتدا کرده ست یا بر دخترش احسان نرگسی رضاپور
نه به اندازۀ علی اکبر ولی آن قدرها جگر داریم تو به روی خودت نیاوردی ما که از قلب تو خبر داریم به همین ذکر یا علی، مادر که نوشتیم روی پیشانی همۀ آرزوی مان این است بر تن ما کفن بپوشانی تو به خیمه بمان مراقب باش داییِ ما غم تو را نخورد آن قدر غُصه خورده، حداقل غُصۀ ماتم تو را نخورد دو برادر کنار هم بهتر می توانند یاورش باشند می توانند در مقابل سنگ روی نی حامیِ سرش باشند آن قدر تیر و نیزه می بارد خم به ابرویمان نیاوردیم مادرم! تو دعا کن آخر کار لا اقل تکه تکه برگردیم محسن ناصحی
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۴۰۱ 🖊 ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ ای عشق بی نظیر ، دست منو بگیر منم یه سائل و ، تو بهترین امیر توشاه ذوالکرم ، من عبد سر به زیر امیری حسین ، و نعم الامیر تموم زندگیم مال حسینه دلم همواره دنبال حسینه طواف کعبه رو واسه چی میخام یقین کعبه ی من خال حسینه حسین جانم۲ حسین جان ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ حسینِ آبروم ، حسینِ گفتگوم هررجا که رو کنم ، حسینِ روبروم اسمِ قشنگِ تو ، همیشه تو گلوم گناهای منو ، نمیاری به روم شفاعت بی حسین معنا ندارد بهشت بی حسین آقا ندارد بدون مُهر ارباب دو عالم کسی در بین جنت جا ندارد حسین جانم۲حسین جان. ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ اشعار امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۴۰۱ 🎤 🖊 ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ از دنیا میخام این دو روزو برای سینه زنی تو محرم بخدا چقدِ دلنشینه براش اگه بمیرم دمادم هوایِ ، حرمِ ارباب ، میبره دل رو ، چه عاشقونه گدایِ ، نیمه نگاشم ، خدا فقط حالمو میدونه دنیای منه اون که صحن دلرباش رویای منه حرمش بهشت این دنیای منه بخدا که جنت الاعلای منه "مولانا حسین" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ این زندگیِ با حسینو به دو عالم نمیفروشم آره غبطه میخورن ملائک لباسِ مشکی که میپوشم منو این ، دلی که تنها ، برای آقا ، داره میمیره منو این ، نگاه عاشق ، که به ضریحِ ، شما اسیره عشقم حرمه پسر فاطمه کل باورمه اون که آبرویِ این چشم ترَمه سایه ی محبتش روی سرمه "مولانا حسین" حسین جانم۲حسین جان ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ اشعار امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۴۰۱ 🖊 ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ پر از تلاطم ، کرببلا شد زینب کبری ، صاحب عزا شد بپا شده مصیبت و عزای زینب فاطمه گریه می کند برای زینب "عمه ی صاحب الزمان مدد یازینب" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ گرفتم از تو ، درس شهامت عمه ی سادات ، سرت سلامت غرق بخاک و خون تنِ جوانان تو دل برادرت شده پریشان تو "عمه ی صاحب الزمان مدد یا زینب" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ ز پا فتادند ، دلاورانت تمام خیمه ، دلنگرانت دو پهلوانت عاقبت خدایی گشتند بعشق شاه کربلا فدایی گشتند "عمه ی صاحب الزمان مدد یا زینب" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ اشعار امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۴۰۱ 🖊 ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ نفس اومده رو لبام ، امیری حسین دیگه در نمیاد صدام ، امیری حسین شده غرق خون دیده هام ، امیری حسین هنوز شرمنده ام آقا ، من از رخسار زیبات تو انقد خوبی نگذاشتی بیفتم من به پاهات تو که ارباب دنیایی ، تو که نعم الامیری دَمِ آخر سر من رو ، روی زانوت میگیری حلالم کن حسین جان ، سر راهت رو بستم که قلب بچه های ، عزیزت رو شکستم "امون ای دل۲امون از این غریبی" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ تو و لشکر رو سیاه ، غریب ای حسین تو و خنجر و قتلگاه ، غریب ای حسین همه غرقِ در سوز و آه ، غریب ای حسین میدونم واسه تون آقا ، هزار تا نقشه دارن سرت رو آخر این لشکر روی نیزه میزارن میدونم کوفه تا شامو دارن میبندن آذین میدونم با سرت میشه سرِ بازارا تزیین میگردونن سرت رو ، میون ازدحاما سرت آسیب می بینه ، با سنگِ پشت باما "امون ای دل۲امون از این غریبی" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ اشعار امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۴۰۱ 🖊 ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ رو دستم دو تا دلبرت ، بیا خواهرم دو تا یوسف پرپرت ، بیا خواهرم دو سایه های سرت ، بیا خواهرم بیا زینب ، که آوردم ، شهیداتو رو دستم بیا زینب ، نگاهم کن ، ببین شرمنده هستم نمونده نقطه ی سالم ، به روی پیکراشون پر از رَدِّ جراحت شد تمومِ دست و پاشون نمیخای روبرو شی ، با چشمای تَرِ من منو شرمنده کردی ، همیشه خواهر من "امون ای دل۲ امون از این غریبی" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ شدن مثل یاس خزون ، بیا خواهرم تنِ هر دو غرقِ به خون ، بیا خواهرم به هم ریخته شد جسمشون ، بیا خواهرم چقد داغِ جوون دیدم ، تو این دشتِ پُر از دَرد امون از این دوتا پیکر ، چه جور بی طاقتم کرد شبیه روضه ی کوچه ، شده این حال و روزم که دشمن داره میخنده ، من از غصه بسوزم نمیره از سر من ، گل یاسی که پژمرد خودم توکوچه دیدم ، چه جور مادر زمین خورد "امون ای دل۲امون از این غریبی" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ اشعار امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۴۰۱ 🖊 ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ حسین تمام دینم و دنیایم اذن جهادم بده ای مولایم یا مولا ، رخصتی ده به نگاهت تا باشم اواین شهید راهت "واویلا یا حسین غریب مادر" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ کرده محبت شما مجذوبم به سینه ام سنگ تو را می کوبم ثارالله ، ای تو بهترین امیرم من پایِ ، سفره ی شما اسیرم "واویلا یا حسین غریب مادر" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ بجای حُر که جانش آمد بر لب تو بطلب حلالیت از زینب واللهِ ، رو سفیدِ عالمینم اِی دنیا ، من فداییِ حسینم "واویلا یا حسین غریب مادر" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ اشعار امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۴۰۱ 🖊 ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ با حال خسته ، اومدی آقا باور نداشتم که بیایی تو کنارم سر منو رو ، زانوت گذاشتی دورت بگردم ای همه دار و ندارم خیلی قشنگه دَمِ آخر چشمم تو چشمای حسینه جون میدم و رو صورت من بارش اشکای حسینه ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ گرفتی من رو ، تو آغوش اما سر خودت تو دست این لشگر میفته بمیرم آقا ، واسه عزیزات نگاهشون به قاتل و خنجر میفته داری سر منو میبندی اما سرت میشکنه آقا حرمله توی اون هیاهو سه شعبه تون میزنه آقا ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ من که میدونم ، اون سوی میدون یه قتلگاه برای تو آماده کردن برای حمله ، به خیمه هاتون لشکر کوفه دنبال فرصت میگردن ترسم ازینه که ببندن سلسله دست بچه هاتو بگردونن تو شهر کوفه کوچه به کوچه خواهراتو ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ اشعار امیر قربانی فر