#مسمط_مخمس
در فراق صاحب العصر و الزمان
بقیة الله الأعظم (عج)
سلام ما بـه تـو ای تَالِـی کِتَـابِ اللَّه
سلام ما به تو ای ملجأ و اميد و پناه
سلام ما به نمـاز و قنـوتِ تـو ای ماه
نشستـه ام سر راهت، در انتظارِ نگاه
(از آن زمان که گدایم به درگهت،شاهم)
.
الا که وعـده ی حقّی،ظهور تو معهود
مسیرِ سبز نیایش به جمعه ی موعود
به جز وصال تو هرگز نخواهم از معبود
تویی ز نالـه ی أمَّـنْ یُجـیبِ مـن مقصود
(خوشم که سوی تو افتاده مقصد و راهم)
.
سرور دیده ی غمدیده ام شدم از دست
دوباره بُغض من و جمعه ها به هم پیوست
منم وَ قافیـه هـای شـده اسیـر شکست
گسسته از همه پیوند و با غم تو نشست
(به سرّ ِ عشق خودت کن همیشه آگاهم)
.
برای صـدقِ سخن بر تو آورم دو گواه
دلی که سوخته از هجر و دیدگانِ به راه
اگـر چـه توشـه ندارم بـه غیـر بارِ گنـاه
برای عاشق دل خسته کو به جز تو پناه
(خلاف عاشقی است از تو جز تو را خواهم)
.
شد از فراق تـو بدر وجـود من چو هلال
به هجر روی تو تا کی به سربَرَم به ملال
چقـدر در طلبـت شـد ز دیـده اشک زلال
به عشق روی تو تا کی زنم به حافظ فال
(قـرار قلـب غمینـم نیـامدی ماهـم)
.
بیا که صحبت سقا و مشک و دیده شده
کنـار نهـر و شـریعه یکـی خمیـده شده
دو دست ساقی عطشان ز تن بریده شده
سری ز ضرب عمود عدو دریده شده
(شبیه صبح و شب تو اسیر این آهم)
#وحید_دکامین
.
پی نوشت:
زیارت ناحيه مقدّسه: لأَندُبَنَّكَ صَباحاً و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً. هر صبح و شام بر تو گريه میکنم و آن قدر بر تو می گریم تا اشک چشمم تبدیل به خون شود؛
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_ولادت
مشکاتِ ذاتِ قدسی و نورِ اِله تو
هم روشنیّ صبح و طلوعِ پگاه تو
بر ذاتِ پاکِ حیّ تعالی گواه تو
از هولِ رستخیزِ قیامت، پناه تو
جانِ نبی و کُفو علی، بانوی بهشت
تا حشر از کرامتِ تو می توان نوشت
از ساقِ عرش از طرفی دیگر آمدی
در مُصحفِ کریمِ خدا کوثر آمدی
حوریه ای به هیأتِ انسان در آمدی
بینِ زنانِ برترِ عالَم سرآمدی
اُمُّ الفضایلی و نداری نهایتی
«ای قصهٔ بهشت ز کویت حکایتی»
ای در بیانِ قدر تو الکنْ زبانِ ما
بیرون ز درکِ کُنه مقامت، توانِ ما
«ای برتر از خیال و قیاس و گمانِ» ما
محتاجِ توست در همه عصری جهانِ ما
گوییم هرچه، حوصله را سر بیاورد
باید خـدا به شـرحِ تو محشر بیاورد
تو اُسوه ی عفاف و وقار و متانتی
بر هَلْ أَتای سـوره ی قـرآن دلالتی
بر بخشش و گذشت و کرامتْ تو آیتی
چشمِ امید ماست به لطفت، عنایتی
تو از ازل، پناهِ ابد، تا همیشه ای
بر نخلِ سبزِ پاکِ امامت، تو ریشه ای
سارا و مریم، آسیه و هاجر آمدند
خیلِ فرشته از طرف ِ داور آمدند
در زادْروزِ تـو همگی یکسـر آمدند
بهرِ طوافِ شافعه ی محشر آمدند
سِّرِخفی در عالَمِ ایجاد شد عیان
گنجینه ای گشوده شد از غیبْ بر جهان
کوثر، کریمه، مهدیه، راضیّه، فاطمه
نجمه، زکیّه، صالحه، عالیّه، فاطمه
عَذرا، صفیّه، طاهره، انسیّه، فاطمه
حَورا، علیمه، فاضله، مرضیّه، فاطمه
در شأن و جایگاهِ تو ای مظهرِ وَدود
لَولا لَمـاخَلَقْتُکُمـا آمده فرود *
جایت کجاست جانِ نبی، جز دلِ علی
تو پشت در به کوچه شدی حائلِ علی
اول شهیـدِ راهِ علی، واصـلِ علی
مشکلْ گشا علیست، غمت، مشکلِ علی
داغِ نشسته بر دلِ حیدر نمی رود
خونی که مانده بر روی این در نمی رود
شاعر: #وحید_دکامین
*بخشی از متن حدیث لولاک:
يا أَحْمَدُ! لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُكَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما.
ترجمه= ای احمد! اگر تو نبودی افلاک را خلق نمیکردم و اگر علی نبود تو را خلق نمیکردم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را خلق نمیکردم.