eitaa logo
بکگراند | 𝖣𝗂𝗌𝗇𝖾𝗒🌸 •
12.3هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
3هزار ویدیو
1 فایل
- 𝗜𝗻 𝘁𝗵𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲 𝗼𝗳 𝗚𝗼𝗱 • 💖 • - 𝗚𝗼 𝘄𝗵𝗲𝗿𝗲 𝘆𝗼𝘂𝗿 𝗱𝗿𝗲𝗮𝗺𝘀 𝘁𝗮𝗸𝗲 𝘆𝗼𝘂 • 🌈 • - 𝗕𝗶𝗿𝘁𝗵 : 28 𝗢𝗰𝘁𝗼𝗯𝗲𝗿 • 🧁 • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✅ملاقات صمیمانه عزرائیل با مومن ✍روایت شده، عزرائیل برای قبض روح بنده ای از بندگان مومن و صالح خدا با او ملاقات کرد، پس از سلام گفت،: من کاری با تو دارم که می خواهم کنار گوشت بگویم، او سرش را نزدیک آورد، عزرائیل به او گفت: آمدم جانت را بگیرم!مومن: خوش آمدی و مدت ها مشتاق دیدارت بودم. عزرائیل: اگر کار و حاجتی داری انجان بده. مومن: هیچ حاجتی جز ملاقات با پروردگارم را ندارم. عزرائیل: چگونه جانت را بگیرم. مومن: آیا اجازه اختیار دادن را به من داری. عزرائیل: آری، خداوند در مورد مومن، چنین اجازه ای به من داده است. مومن: بگذار وضو بگیرم و سپس مشغول نماز شوم، در حال سجده جان مرا بگیر. مومن مشغول نماز شد و عزرائیل در حال سجده، روح او را قبض کرد. 📚 المحجه البیضاء ج۸، ص۲۶۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ --------------------------------------- @Rahee_saadat
✨﷽✨ ✅ملاقات صمیمانه عزرائیل با مومن ✍روایت شده، عزرائیل برای قبض روح بنده ای از بندگان مومن و صالح خدا با او ملاقات کرد، پس از سلام گفت،: من کاری با تو دارم که می خواهم کنار گوشت بگویم، او سرش را نزدیک آورد، عزرائیل به او گفت: آمدم جانت را بگیرم!مومن: خوش آمدی و مدت ها مشتاق دیدارت بودم. عزرائیل: اگر کار و حاجتی داری انجان بده. مومن: هیچ حاجتی جز ملاقات با پروردگارم را ندارم. عزرائیل: چگونه جانت را بگیرم. مومن: آیا اجازه اختیار دادن را به من داری. عزرائیل: آری، خداوند در مورد مومن، چنین اجازه ای به من داده است. مومن: بگذار وضو بگیرم و سپس مشغول نماز شوم، در حال سجده جان مرا بگیر. مومن مشغول نماز شد و عزرائیل در حال سجده، روح او را قبض کرد. 📚 المحجه البیضاء ج۸، ص۲۶۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ --------------------------------------- @Rahee_saadat
✨﷽✨ ✅ملاقات صمیمانه عزرائیل با مومن ✍روایت شده، عزرائیل برای قبض روح بنده ای از بندگان مومن و صالح خدا با او ملاقات کرد، پس از سلام گفت،: من کاری با تو دارم که می خواهم کنار گوشت بگویم، او سرش را نزدیک آورد، عزرائیل به او گفت: آمدم جانت را بگیرم!مومن: خوش آمدی و مدت ها مشتاق دیدارت بودم. عزرائیل: اگر کار و حاجتی داری انجان بده. مومن: هیچ حاجتی جز ملاقات با پروردگارم را ندارم. عزرائیل: چگونه جانت را بگیرم. مومن: آیا اجازه اختیار دادن را به من داری. عزرائیل: آری، خداوند در مورد مومن، چنین اجازه ای به من داده است. مومن: بگذار وضو بگیرم و سپس مشغول نماز شوم، در حال سجده جان مرا بگیر. مومن مشغول نماز شد و عزرائیل در حال سجده، روح او را قبض کرد. 📚 المحجه البیضاء ج۸، ص۲۶۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ --------------------------------------- @Rahee_saadat
✨﷽✨ 🌼 ملاقات یکی از پیامبران با دو مرده مختلف 🌼 ✍امام باقر (علیه السلام) فرمود: یکی از پیامبران بنی اسرائیل عبور می کرد، دید مرد مؤمنی در حال جان دادن است، ولی نصف بدنش در زیر دیواری قرار گرفته، و نیمی در بیرون دیوار است، و پرندگان و سگها بدن او را متلاشی کرده اند و می درند، از آنجا گذشت، در مسیر راه خود دید یکی از امیران ستمکار آن شهر مرده است، جنازه او را بر روی تخت نهاده اند و با پارچه ابریشم کفن نموده اند، و در اطراف تخت، منقل هائی نهاده اند که بوی خوش عودهای خوشبو از آنها برخاسته است. آن پیامبر به خدا متوجه شد و عرض کرد: خدایا من گواهی می دهم که تو حاکم و عادل هستی و به کسی ظلم نمی کنی، این مرد (مرد اولی) بنده تو است و به اندازه یک چشم به هم زدن، برای تو شریک نگرفته، مرگ او را آن گونه (با آن وضع رقبت بار) قرار دادی و این (امیر) نیز یکی از بنده های تو است که به اندازه یک چشم به هم زدن به تو ایمان نیاورده است؟ (آن چیست و این چیست؟) خداوند به او وحی کرد: ای بنده من! همان گونه که گفتی حاکم و عادل هستم و به کسی ظلم نمی کنم. آن (مرد اولی) بنده من، نزد من گناهی داشت، مرگ او را با آن موضوع قرار دادم تا مجازات گناه او این گونه انجام گیرد، و وقتی که مرد، هیچ گونه گناهی در او بجای نماند، ولی این بنده من (امیر) که کار نیکی در نزد من داشت، مرگ او را با چنین وعضی قرار دارم، تا پاداش کار نیک او را داده باشم و هنگام مرگ نزد من هیچگونه نیکی (و طلب) نداشته باشد. 📚اصول کافی، ج 2، ص 446، باب عقوبه الذنب، حدیث 11 @Rahee_saadat
✨﷽✨ 🌼 ملاقات یکی از پیامبران با دو مرده مختلف 🌼 ✍امام باقر (علیه السلام) فرمود: یکی از پیامبران بنی اسرائیل عبور می کرد، دید مرد مؤمنی در حال جان دادن است، ولی نصف بدنش در زیر دیواری قرار گرفته، و نیمی در بیرون دیوار است، و پرندگان و سگها بدن او را متلاشی کرده اند و می درند، از آنجا گذشت، در مسیر راه خود دید یکی از امیران ستمکار آن شهر مرده است، جنازه او را بر روی تخت نهاده اند و با پارچه ابریشم کفن نموده اند، و در اطراف تخت، منقل هائی نهاده اند که بوی خوش عودهای خوشبو از آنها برخاسته است. آن پیامبر به خدا متوجه شد و عرض کرد: خدایا من گواهی می دهم که تو حاکم و عادل هستی و به کسی ظلم نمی کنی، این مرد (مرد اولی) بنده تو است و به اندازه یک چشم به هم زدن، برای تو شریک نگرفته، مرگ او را آن گونه (با آن وضع رقبت بار) قرار دادی و این (امیر) نیز یکی از بنده های تو است که به اندازه یک چشم به هم زدن به تو ایمان نیاورده است؟ (آن چیست و این چیست؟) خداوند به او وحی کرد: ای بنده من! همان گونه که گفتی حاکم و عادل هستم و به کسی ظلم نمی کنم. آن (مرد اولی) بنده من، نزد من گناهی داشت، مرگ او را با آن موضوع قرار دادم تا مجازات گناه او این گونه انجام گیرد، و وقتی که مرد، هیچ گونه گناهی در او بجای نماند، ولی این بنده من (امیر) که کار نیکی در نزد من داشت، مرگ او را با چنین وعضی قرار دارم، تا پاداش کار نیک او را داده باشم و هنگام مرگ نزد من هیچگونه نیکی (و طلب) نداشته باشد. 📚اصول کافی، ج 2، ص 446، باب عقوبه الذنب، حدیث 11 @Rahee_saadat
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴عوامل جان دادن🌴 🍁تاثیر اول وقت بر ازدواج جوانی از شیخ نخودکی اصفهانی پرسید: قفل در زندگی ام وجود دارد و کلید از شما می‌خواهم! اول این است که دوست دارم یک سالم داشته باشم، دوم اینکه دوست دارم برکت داشته باشد و سوم اینکه دوست دارم بخیر شوم. شیخ نخودکی پاسخ داد: برای اول، را اول وقت بخوان. برای دوم را اول وقت بخوان و برای سوم هم را اول وقت بخوان! جوان با تعجب پرسید: سه قفل با یک ؟! شیخ جواب داد: 👇👇👇 🌳نماز اول وقت « کلید» است. @Rahee_saadat
✨﷽✨ 🌼 مثال مرگ، برای شایستگان 🌼 ✍شخصی از امام جواد (علیه السلام) پرسید، چرا عده ای از مسلمانان از مرگ هراسانند و آن را ناخوش دارند. امام جواد (علیه السلام) فرمود: زیرا آنها مرگ را نمی شناسند از این رو آن را خوش ندارند. اگر آن را می شناختند و از دوستان خدا بودند، آن را دوست داشتند، و می دانستند آخرت برای آنها، بهتر از دنیا است. سپس امام جواد (ع) برای روشن نمودن مطلب، این مثال را زد و به او فرمود: چرا کودک و دیوانه، دوائی را به حال او سود دارد و موجب تسکین درد آنها می شود، دور می کنند و نمی خورند؟ امام جواد (ع) فرمود: سوگند به کسی که محمد (ص) را به حق مبعوث کرد، کسی که خود را برای مرگ، آماده کامل کند، فایده آن مرگ برای او از فایده این دارو برای بیمار بیشتر است، آگاه باشید، اگر آنها (که خود آماده کرده اند) می دانستند که مرگ برای آنها پلی به سوی نعمتهای الهی است، با علاقه ای بیش از علاقه خردمند بیدار، به دارو، برای دفع آفات و تحصیل سلامتی، آن مرگ را می طلبیدند. نیز روزی امام جواد (ع) به بالین بیماری از یارانش رفت، دیدی گریه می کند و در مورد مرگ بی تابی می کند، امام جواد (ع) به او فرمود: ای بنده خدا! از این رو از مرگ می ترسی که آن را نمی شناسی، هرگاه بدنت پر از چرک گردد، و زخمها و بیماری های پوستی بردارد تو بدانی که اگر به حمام بر وی و بدن خود را شستشو بدهی، همه آنها چرکها و زخمها، برطرف می گردد، آیا با علاقه به حمام برای شستشو می روی؟ و یا به حمام رفتن را دوست نداری؟ بلکه دوست داری که آن چرکها و زخمها در بدنت بماند؟ او عرض کرد: ای فرزند رسول خدا(ص)، دوست دارم که به حمام بروم. امام جواد (ع) فرمود: فذالک الموت هو دللک الحمام... آن مرگ همان حمام است، و آخرین مرحله برای زدایش گناهانت و پاکی از پلیدی معصیت هایت می باشد پس هرگاه بر مرگ وارد شدی و از آن گذشتی، و از هر گونه غم و اندوه و رنج و نجات می یابی و به هر گونه سرو و شادی می رسی. در این هنگام آن بیمار، آرامش یافت و بیانات امام جواد (علیه السلام) او را با نشاط نمود و تسلیم مرگ گردید، چشمش را فرو خوابانید و از دنیا رفت. 📚 معانی الاخبار صدوق، ص290 @Rahee_saadat
✨﷽✨ 🌼 ملاقات یکی از پیامبران با دو مرده مختلف 🌼 ✍امام باقر (علیه السلام) فرمود: یکی از پیامبران بنی اسرائیل عبور می کرد، دید مرد مؤمنی در حال جان دادن است، ولی نصف بدنش در زیر دیواری قرار گرفته، و نیمی در بیرون دیوار است، و پرندگان و سگها بدن او را متلاشی کرده اند و می درند، از آنجا گذشت، در مسیر راه خود دید یکی از امیران ستمکار آن شهر مرده است، جنازه او را بر روی تخت نهاده اند و با پارچه ابریشم کفن نموده اند، و در اطراف تخت، منقل هائی نهاده اند که بوی خوش عودهای خوشبو از آنها برخاسته است. آن پیامبر به خدا متوجه شد و عرض کرد: خدایا من گواهی می دهم که تو حاکم و عادل هستی و به کسی ظلم نمی کنی، این مرد (مرد اولی) بنده تو است و به اندازه یک چشم به هم زدن، برای تو شریک نگرفته، مرگ او را آن گونه (با آن وضع رقبت بار) قرار دادی و این (امیر) نیز یکی از بنده های تو است که به اندازه یک چشم به هم زدن به تو ایمان نیاورده است؟ (آن چیست و این چیست؟) خداوند به او وحی کرد: ای بنده من! همان گونه که گفتی حاکم و عادل هستم و به کسی ظلم نمی کنم. آن (مرد اولی) بنده من، نزد من گناهی داشت، مرگ او را با آن موضوع قرار دادم تا مجازات گناه او این گونه انجام گیرد، و وقتی که مرد، هیچ گونه گناهی در او بجای نماند، ولی این بنده من (امیر) که کار نیکی در نزد من داشت، مرگ او را با چنین وعضی قرار دارم، تا پاداش کار نیک او را داده باشم و هنگام مرگ نزد من هیچگونه نیکی (و طلب) نداشته باشد. 📚اصول کافی، ج 2، ص 446، باب عقوبه الذنب، حدیث 11 @Rahee_saadat
✨﷽✨ ✅ملاقات صمیمانه عزرائیل با مومن ✍روایت شده، عزرائیل برای قبض روح بنده ای از بندگان مومن و صالح خدا با او ملاقات کرد، پس از سلام گفت،: من کاری با تو دارم که می خواهم کنار گوشت بگویم، او سرش را نزدیک آورد، عزرائیل به او گفت: آمدم جانت را بگیرم!مومن: خوش آمدی و مدت ها مشتاق دیدارت بودم. عزرائیل: اگر کار و حاجتی داری انجان بده. مومن: هیچ حاجتی جز ملاقات با پروردگارم را ندارم. عزرائیل: چگونه جانت را بگیرم. مومن: آیا اجازه اختیار دادن را به من داری. عزرائیل: آری، خداوند در مورد مومن، چنین اجازه ای به من داده است. مومن: بگذار وضو بگیرم و سپس مشغول نماز شوم، در حال سجده جان مرا بگیر. مومن مشغول نماز شد و عزرائیل در حال سجده، روح او را قبض کرد. 📚 المحجه البیضاء ج۸، ص۲۶۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ --------------------------------------- @Rahee_saadat
✨﷽✨ 🌼 سکرات مرگ یا سختی های آستانه عالم برزخ 🌼 لحظات مرگ برای هر انسانی، سخت و ناگوار است، چرا که از یکسو مساله فراق و جدائی از دوستان و آنچه روح انسان سال ها با آن خو گرفته است، پیش می آید. و از سوی دیگر خو در را در چنگال حوادث بعد از مرگ می نگرد، حوادثی که با محاکمه و مجازات کشف باطن، و تنهایی همراه است و نگرانی شدید در مورد نتیجه اعمال و سرنوشت نهائی، احساس می شود. در مورد اول (فراق)، مرگ یک مرحله انتقالی مهم است، و انسان در آن لحظه، تمام پیوندها را که با آنها خو گرفته، قطع می کند، ناپایداری و بی ثباتی جهان را لمس می نماید، و خود را کاملاً برای ورود به جهانی تازه می بیند، و در این حال تلخی فراق را می چشد که مولانا در آغاز کتاب مثنوی می گوید: بشنو از نی چون حکایت می کند از جدائیها شکایت می کند کز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند سینه خواهم، شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هرکسی که دور ماند از اصل خویش باز گوید روزگار اصل خویش ‌‌‌‌ @Rahee_saadat