روزی در مزرعه سرو کله مار پیدا شد و موش خبرش را به اهل مزرعه برد تا چاره کنند!
مرغ گفت:بال دارم و پرش نموده و از دست مار فرار میکنم!
لذا به من ربطی ندارد!
گوسفند گفت:
بدنم پشم دارد و نیش مار به پوستم نمیرسد!
پس مشکل من نیست!
گاو گفت:مار به این کوچکی چه صدمه ای به من میزند؟
لذا فکر خودت باش!
روزها گذشت تا عاقبت زن روستایی را مار نیش زد!
طبیب گفت:جهت سم زدایی خوب است سوپ مرغ به بیمار بدهید!
سر مرغ بریده شد تا غذای بیمار تهیه شود!
حال بیمار روز به روز بدتر شد و طبیب گفت:بدن بیمار ضعیف است و اگر چند لقمه کباب بره به او بدهید؛افاده میکند!
سر گوسفند هم جهت تهیه کباب برای بیمار بریده شد!
زهر مار کارخودش را کرد و زن روستایی فوت نمود.
اهل روستا جمع شده تا زن روستایی را تشیع جنازه نمایند.
جمعیت عزادار را باید نان و ابی داد!
لذا سر گاو راهم بریده تا ملت عزادار و اقوام را پذیرایی کنند!
موش؛ در سوراخ خود خزیده و ناظر تمام اتفاقاتی بود که بعد امدن مار به مزرعه بوجود امد.!
نتیجه اخلاقی:
خانواده و کشور متشکل از انواع خوبیها و بدیهاست!
همه در برابر حوادث و پدیده ها مسئولیت دارند.
بی تفاوت بودن افراد در هر جامعه ای موجب خسران و ضرر برای همه است!
#انتخابات_سرنوشت_من_شما
#رئیسی_مرد_عمل_صداقت_یکرنگی
#بچه_کویر