#قصه_شب
🔹 حکیم بزرگی روی شنها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر.
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا.
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا.
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: #نمیدانم و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید.
حکیم خط بلندی کنار آن خط کشید و گفت حالا کوتاه شد.
نکته رو گرفتی 🤩
میگه بابا بپرس دیگه از حکیم چه کاریه هرسال میای😂
حالا نکته اصلی اینه📣👇
ما آدما با کوچیک کردن بقیه نمیتونیم حس بزرگی کنیم
و اینکه چقدر بزرگتر باشیم به تلاش خودمون ربط داره
و اینکه چقدر دنبال یاد گرفتن هستیم و سوال میپرسیم و یا چقدر خود خواهیم و دوست نداریم سوال کنیم.
و یادمون باشه جایگاه ما به بزرگی و کوچیکی بقیه ربط نداره
به خودمون ربط داره فقط خودمون
شب خوش😴
ᘜ⋆⃟݊📕•✿ꕥ⊰••""••━━━•─
@bache_shiee_nojavan
─•━━━••""••⊱ꕥ✿•ᘜ⋆⃟݊🎒