❌ #حرف_نزن_غیبت_نکن_تا
#این_روحت
#سبک_بشه
🌺کربلایی احمد تهرانی
✍یکی از علّتهایی که ما #توفیق #سحر_خیزی نداریم و در وقت آن #سنگین هستیم و گویا گوشهایمان #صدای_مَلَک منادی را که همهی #اولیاء_الله را بیدار میکند نمیشود، این است که #روح و #قلب ما به خاطر دو مسأله سنگین میشود و مثل گنجشکی که به دو پایش وزنه آویختهاند، به وقت سحر نمیتواند برخیزد و به #ملاقات_یار پر بزند؛
و یا در عبادات خود، روح بالا نمیرود
و #لذّت_عبادت را نمیچشد:
🔖یکی از آن دو عامل، لغو و لهو و زیاد #حرف زدن است؛ و دیگری که خیلی انسان را سنگین میکند، #غیبت_کردن است. من عیناً دیدم که غیبت شب، توفیق سحرخیزی را از انسان #سلب میکند.!
📚منبع: کتاب پندهای آسمانی، ص ۱۸۸
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
❌ #حرف_نزن_غیبت_نکن_تا
#این_روحت
#سبک_بشه
🌺کربلایی احمد تهرانی
✍یکی از علّتهایی که ما #توفیق #سحر_خیزی نداریم و در وقت آن #سنگین هستیم و گویا گوشهایمان #صدای_مَلَک منادی را که همهی #اولیاء_الله را بیدار میکند نمیشود، این است که #روح و #قلب ما به خاطر دو مسأله سنگین میشود و مثل گنجشکی که به دو پایش وزنه آویختهاند، به وقت سحر نمیتواند برخیزد و به #ملاقات_یار پر بزند؛
و یا در عبادات خود، روح بالا نمیرود
و #لذّت_عبادت را نمیچشد:
🔖یکی از آن دو عامل، لغو و لهو و زیاد #حرف زدن است؛ و دیگری که خیلی انسان را سنگین میکند، #غیبت_کردن است. من عیناً دیدم که غیبت شب، توفیق سحرخیزی را از انسان #سلب میکند.!
📚منبع: کتاب پندهای آسمانی، ص ۱۸۸
@bachehaeyaseman
🟣 ماجرای عجیب قیامت یکی از علما، که فرشتگان یکی یکی اعمال خوبش را دور میانداختند!
☘یکی از علمای بصره تعریف میکند: شبی از شبها دیدم که #قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شدهاند. مردم را دیدم که گناهانشان را بر پشتشان حمل میکنند تا جایی که شخص فاسق بار بسیار سنگینی از بدنامی و رسوایی را بر پشتش حمل میکرد اما من #خوشحال بودم که به میزان و بررسی اعمال رسیدم گناهانم را در کفه ای و حسناتم را در کفه دیگر قرار دادند.
☘کفه حسناتم #سنگین و کفه گناهانم سبک بود. سپس به حسناتم نگاه کردند و یکی یکی حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند! آن حسنات برای ملائک #ارزشی نداشت. چون در زیر هر حسنه ریای پنهانی وجود داشت. گناهانی مثل غرور، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم و.... من کارهای خوب زیادی انجام داده بودم اما دوست داشتم دیده شوم!
☘چیزی برایم باقی نماند و در آستانه #نابودی بودم. گناهانم مانده و حسناتم رفته بود. در آن وانفسا که بسیار ناراحت بودم، صدایی شنیدم: آیا چیزی برایش باقی مانده؟ گفتند فقط همین برایش باقی مانده و آن عمل تکه نانی بود که از روی #دلسوزی به یک زن و پسر یتیمش بخشیده بودم!
☘من گریه های آن زن را به خاطر کمکی که به او کرده بودم دیدم. آن را در کفه حسناتم قرار دادند. کفه سنگین شد و همینطور سنگین تر شد تا جایی که صدایی آمد و گفت: نجات یافت.
📕کتاب نسیمی از ملکوت
@bachehaeyaseman