#ماه_عسڸ ۱۲
مہـماڹ موفقِ ماه رمضـ🌙ـاڹ،
ڪسي است ڪہ با مہماڹ ویژهٔ ایڹ ماه، پیوند خورده است❗️
✍تمام مہمانۍ رمضاڹ،
براے ایڹ ترتیب داده شده ڪہ دستت بہ صاحبخونہ برســہ❣
صاحبخونہ رو ميشناسي؟
❌ اگہ نَرِسی؛ باختي.... ❌
#قسمت_آخر
@bachehaeyaseman
👇👇👇
☁️🌞☁️
🌸داستانهای زیبا از #تشرف خدمت آقا امام زمان عج
#قسمت_آخر
به مجرد گفتن این کلمه یعنی به رحمت خداواصل خواهی شد ازنظرم غایب گشت
من هم منتظر وعده شدم.
سید تقی که ناقل این جریان است مي گويد: يـك روزديـدم شـيخ حسن در نهايت مسرت و خوشحالي از حرم حضرت رضا(ع ) به
طرف منزل برمي گشت.
🌼سؤال كردم : آقا شيخ حسن! امروز شما را خيلي مسرور مي بينم ؟ گفت : من همين يك هفته بيشتر ميهمان شما نيستم هر طوركه مي توانيد مهمان نوازي كنيد.
شـبـهـاي ايـن هـفته به كلي خواب نداشت مگر روزهاكه خواب قيلوله مي رفت ومضطرب بيدار مي شدپيوسته در حرم مطهرحضرت رضا (ع ) ودر منزل مشغول دعا خواندن بود.
🌀تا روز پنج شنبه هـمـان هـفته كه حنا گرفت وپاكيزه ترين لباسهاي خودرا برداشته وبه حمام رفت خود را كاملا شستشو داده ومحاسن و دست و پا راخضاب نمودوخيلي دير از حمام بيرون آمد.
آن روز و شـب راغـذا نـخـورد چون در اين هفته كلاروزه بود.
بعد ازخارج شدن ازحمام به حرم حضرت رضا (ع ) مشرف شد ونزديك دو ساعت و نيم از شب جمعه گذشته بود كه از حرم بيرون آمد و به طرف منزل روانه گرديد وبه من فرمود: تمام اهل بيت و بچه ها را جمع كن .
همه را حاضر نمودم قدري با آنها صحبت كرده و مزاح نمود و فرمود: مرا حلال كنيدصحبت من باشـمـا هـمـين است ديگر مرا نخواهيد ديد و اينك با شماخداحافظي مي كنم .
بچه ها و اهل بيت رامرخص نمود و فرمود: همگي را به خدامي سپارم.
❇️تـمامي بچه ها از اتاق بيرون رفتند بعد به من فرمود: سيد تقي شما امشب مراتنهانگذاريد ساعتي استراحت كنيد، اما به شرط اين كه زودتر برخيزيد.
بنده (سيد تقي ) كه خوابم نبرد و ايشان دائما مشغول دعا خواندن بودند.
چـون خـوابم نبردبرخاستم وگفتم: شما چرا استراحت نمي كنيد اين قدر خيالات نداشته باشيدشماكه حالي نداريد، اقلا قدري استراحت كنيد.
بـه صورت من تبسمي كرد وفرمود: نزديك است كه استراحت كنم و اگر چه من وصيت كرده ام بـازهـم وصـيـت مي كنم اشهد ان لااله الا اللّه و اشهد ان محمدا رسول اللّه (ص ) و اشهد ان عليا و اولاده الـمـعصومين حجج اللّه .
💠بدان كه مرگ حق است وسؤال نكيرين حق و ان اللّه يبعث من في الـقـبـور (خداي تعالي هر آن كه رادر قبرهاباشد زنده مي كند وبر مي انگيزاند).
و عقيده دارم كه مـعـاد حـق اسـت و صراط و ميزان حق است
و اما بعدقرض ندارم حتي يك درهم و يك ركعت از نمازهاي واجب من در هيچ حالي قضانشده ويك روز روزه ام را قضا نكرده ام ويك درهم ازمظالم بـنـدگـان خدا به گردن من نيست و چيزي براي شماباقي نگذاشته ام مگر دو ليره كه درجيب جليقه من است آن هم براي غسال و حق دفن من است وبراي مختصرمجلس ترحيم كه براي من تشكيل مي دهيد و همه شما رابه خدا مي سپارم والسلام .
وديگر ازحالا به بعد با من صحبت نكنيد و آنـچـه دركـفـنـم هست با من دفن كنيد وورقه اي را كه از سيد گرفته ام در كفن من بگذاريد والسلام علي من اتبع الهدي.
🔆پـس به اذكاري كه داشت مشغول شد و به عادت هر شب نماز شب را خواند بعد ازنماز شب ،روي سجاده اي كه داشت نشست و گويا منتظر مرگ بود.
يـك مـرتـبه ديدم ازجابلند شد و در نهايت خضوع و خشوع كسي را تعارف كرد وشمردم سيزده مـرتـبـه بـلند شد و درنهايت ادب تعارف كردو يك مرتبه ديدم مثل مرغي كه بال بزند خود را به سمت دراتاق پرتاب كرد و از دل نعره زد كه يا مولاي ياصاحب الزمان و صورت خود را چند دقيقه بر عتبه در گذاشت .
🔷مـن بلند شدم و زير بغل او را گرفتم در حالي كه او گريه مي كرد بعد گفتم : شما را چه مي شود اين چه حالي است كه داريد؟ گفت :اسكت .
(ساكت باش )وبه عربي فرمود: چهارده نور مبارك همگي اين جاتشريف دارند.
من با خود گفتم :از بس عاشق چهارده معصوم (ع ) است اين طور به نظرش مي آيدفكرنمي كردم كـه ايـن حـال سـكرات باشدوآنها تشريف داشته باشند چون حالش خوب بود و هيچ گونه درد و مرضي نداشت و هر چه مي گفت صحيح و حالش هم پريشان نبود.
🔶فاصله اي نشد كه ديدم تبسمي نمود و از جا حركت كرد و سه مرتبه گفت : خوش آمديد اي قابض الارواح و آن وقت صورت را اطراف حجره برگردانيد در حالتي كه دستهايش را بر سينه گذاشته بـود و عـرض كـرد: السلام عليك يا رسول اللّه اجازه مي فرماييد و بعد عرض كرد: السلام عليك يا امـيرالمؤمنين اجازه مي فرماييد و همين طور تمام چهارده نور مطهر را سلام عرض نمود و اجازه طلبيد و عرض كرد: دستم به دامنتان .
آن وقـت رو بـه قـبله خوابيد و سه مرتبه عرض كرد: يا اللّه به اين چهارده نور مقدس .
🔅بعد ملافه را روي صـورت خـود كشيد و دستها را پهلويش گذاشت .
چون ملافه را كنارزدم ديدم از دنيا رفته است .
بچه ها را براي نماز صبح بيدار كرده و گريه مي كردم كه ازگريه من مطلب را فهميدند.
🔸صـبح جنازه ايشان را با تشييع كنندگان زيادي برداشته و در غسالخانه قتلگاه غسل داديم و بدن مطهرش را شب در دارالسعاده حضرت رضا (ع ) دفن كرديم .
كمال الدين ج 1، ص 124، س 22.
بچه های آسمان ۳۱۳
☁️🌞☁️ #تشرف 🍃تشرف محمد بن عیسی بحرینی خدمت #آقاامام_زمان عج #قسمت اول جمعي از موثقين نقل كردند
☁️🌞☁️
#تشرف
🍃تشرف محمد بن عیسی بحرینی خدمت #آقاامام_زمان عج
#قسمت_آخر
🔆محمد بن عيسي گفت : اگر تو صاحب الامري ، قصه ام را مي داني و احتياج به گفتن من نيست .
فرمود: بلي ، راست مي گويي .
تو به خاطر بلايي كه در خصوص آن انار بر شما واردشده است و آن تهديداتي كه حاكم نسبت به شما انجام داده ، به اين جا آمده اي .
❇️مـحـمد بن عيسي مي گويد: وقتي اين سخنان را شنيدم ، متوجه آن طرفي شدم كه صدامي آمد.
عرض كردم : بلي ، اي مولاي من .
تو مي داني كه چه بلايي به ما وارد شده است .
تويي امام و پناهگاه ما و تو قدرت برطرف كردن آن بلا را داري .
حـضـرت فـرمـودند: اي محمد بن عيسي ، در خانه وزير لعنه اللّه درخت اناري هست .
وقتي كه آن درخت بار گرفت ، او از گل ، قالب اناري ساخت و آن
را دو نيم كرد.
درميان هر يك از آن دو نيمه ، بـعـضـي از آن مطالبي كه الان روي انار هست نوشت .
🌞در آن وقت انار هنوز كوچك بود، لذا همان طوري كه بر درخت بود، آن را در ميان قالب گل گذاشت و بست .
انار در ميان قالب بزرگ شد و اثر نوشته در آن ماند و به اين صورت كه الان هست درآمد.
🍁حال صبح كه به نزد حاكم مي رويد، به او بگو من جواب را باخود آورده ام ، ولي نمي گويم مگر در خانه وزير.
وقـتي كه وارد خانه وزير شدي ، در طرف راست خود، اتاقي خواهي ديد.
به حاكم بگو، جواب را جز در آن اتـاق نـمـي گويم ، در اين جا وزير مي خواهد از وارد شدن تو به آن اتاق ممانعت كند، ولي تو اصرار كن كه به اتاق بروي و نگذار كه وزير تنها و زودترداخل شود، يعني تو اول داخل شو.
در آن جا طاقچه اي خواهي ديد كه كيسه سفيدي روي آن هست .
كيسه را باز كن .
در آن كيسه قالبي گلي هـسـت كـه آن ملعون (وزير)نيرنگش را با آن انجام داده است .
🌺آن انار را در حضور حاكم در قالب بگذار تا حيله وزير معلوم شود.
اي مـحـمـد بن عيسي ، علامت ديگر اين كه ، به حاكم بگو معجزه ديگر ما آن است كه وقتي انار را بشكنيد غير از دود و خاكستر چيزي در آن مشاهده نخواهيد كرد، و بگواگر مي خواهيد صدق اين گـفـتـه مـعـلوم شود، به وزير امر كنيد كه در حضور مردم انار رابشكند.
وقتي اين كار را كرد آن خاكستر و دود بر صورت و ريش وزير خواهدنشست .
☘محمد بن عيسي وقتي اين سخنان را از امام مهربان و فريادرس درماندگان شنيد،بسيار شاد شد و در مقابل حضرت زمين را بوسيد، و با شادي و سرور به سوي شيعيان بازگشت .
صبح به نزد حاكم رفتند و محمد بن عيسي آنچه را كه امام (ع ) به او امر فرموده بودند، انجام داد و آن معجزاتي كه حضرت به آنها خبر داده بودند، ظاهر شد.
حاكم رو به محمد بن عيسي كرد و گفت : اين مطالب را چه كسي به تو خبر داده است ؟ گفت : امام زمان و حجت خدا بر ما.
گـفت : امام شما كيست ؟ او هم ائمه (ع ) را يكي پس از ديگري نام برد، تا آن كه به حضرت صاحب الامر (ع ) رسيد.
🔶حاكم گفت : دست دراز كن تا با تو بر اين مذهب بيعت كنم : گواهي مي دهم كه نيست خدايي جز خداوند يگانه و گواهي مي دهم كه محمد (ص ) بنده و رسول اوست وگواهي مي دهم كه خليفه بـلافـصـل آن حـضـرت ، امـيـرالـمـؤمنين علي بن ابيطالب (ع )است .
🔸بعد هم به هر يك از امامان دوازده گـانـه اقـرار نـمـود و ايـمـان آورد.
سـپس دستورقتل وزير را صادر كرد و از اهل بحرين عذرخواهي نمود.
اين قضيه و قبر محمد بن عيسي نزد اهل بحرين مشهور است و مردم او را زيارت مي كنند .
📗كمال الدين ج 2، ص 193، س 31
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
🌸داستانهای زیبا از #تشرف خدمت آقا امام زمان عج
#قسمت_آخر
به مجرد گفتن این کلمه یعنی به رحمت خداواصل خواهی شد ازنظرم غایب گشت
من هم منتظر وعده شدم.
سید تقی که ناقل این جریان است مي گويد: يـك روزديـدم شـيخ حسن در نهايت مسرت و خوشحالي از حرم حضرت رضا(ع ) به
طرف منزل برمي گشت.
🌼سؤال كردم : آقا شيخ حسن! امروز شما را خيلي مسرور مي بينم ؟ گفت : من همين يك هفته بيشتر ميهمان شما نيستم هر طوركه مي توانيد مهمان نوازي كنيد.
شـبـهـاي ايـن هـفته به كلي خواب نداشت مگر روزهاكه خواب قيلوله مي رفت ومضطرب بيدار مي شدپيوسته در حرم مطهرحضرت رضا (ع ) ودر منزل مشغول دعا خواندن بود.
🌀تا روز پنج شنبه هـمـان هـفته كه حنا گرفت وپاكيزه ترين لباسهاي خودرا برداشته وبه حمام رفت خود را كاملا شستشو داده ومحاسن و دست و پا راخضاب نمودوخيلي دير از حمام بيرون آمد.
آن روز و شـب راغـذا نـخـورد چون در اين هفته كلاروزه بود.
بعد ازخارج شدن ازحمام به حرم حضرت رضا (ع ) مشرف شد ونزديك دو ساعت و نيم از شب جمعه گذشته بود كه از حرم بيرون آمد و به طرف منزل روانه گرديد وبه من فرمود: تمام اهل بيت و بچه ها را جمع كن .
همه را حاضر نمودم قدري با آنها صحبت كرده و مزاح نمود و فرمود: مرا حلال كنيدصحبت من باشـمـا هـمـين است ديگر مرا نخواهيد ديد و اينك با شماخداحافظي مي كنم .
بچه ها و اهل بيت رامرخص نمود و فرمود: همگي را به خدامي سپارم.
❇️تـمامي بچه ها از اتاق بيرون رفتند بعد به من فرمود: سيد تقي شما امشب مراتنهانگذاريد ساعتي استراحت كنيد، اما به شرط اين كه زودتر برخيزيد.
بنده (سيد تقي ) كه خوابم نبرد و ايشان دائما مشغول دعا خواندن بودند.
چـون خـوابم نبردبرخاستم وگفتم: شما چرا استراحت نمي كنيد اين قدر خيالات نداشته باشيدشماكه حالي نداريد، اقلا قدري استراحت كنيد.
بـه صورت من تبسمي كرد وفرمود: نزديك است كه استراحت كنم و اگر چه من وصيت كرده ام بـازهـم وصـيـت مي كنم اشهد ان لااله الا اللّه و اشهد ان محمدا رسول اللّه (ص ) و اشهد ان عليا و اولاده الـمـعصومين حجج اللّه .
💠بدان كه مرگ حق است وسؤال نكيرين حق و ان اللّه يبعث من في الـقـبـور (خداي تعالي هر آن كه رادر قبرهاباشد زنده مي كند وبر مي انگيزاند).
و عقيده دارم كه مـعـاد حـق اسـت و صراط و ميزان حق است
و اما بعدقرض ندارم حتي يك درهم و يك ركعت از نمازهاي واجب من در هيچ حالي قضانشده ويك روز روزه ام را قضا نكرده ام ويك درهم ازمظالم بـنـدگـان خدا به گردن من نيست و چيزي براي شماباقي نگذاشته ام مگر دو ليره كه درجيب جليقه من است آن هم براي غسال و حق دفن من است وبراي مختصرمجلس ترحيم كه براي من تشكيل مي دهيد و همه شما رابه خدا مي سپارم والسلام .
وديگر ازحالا به بعد با من صحبت نكنيد و آنـچـه دركـفـنـم هست با من دفن كنيد وورقه اي را كه از سيد گرفته ام در كفن من بگذاريد والسلام علي من اتبع الهدي.
🔆پـس به اذكاري كه داشت مشغول شد و به عادت هر شب نماز شب را خواند بعد ازنماز شب ،روي سجاده اي كه داشت نشست و گويا منتظر مرگ بود.
يـك مـرتـبه ديدم ازجابلند شد و در نهايت خضوع و خشوع كسي را تعارف كرد وشمردم سيزده مـرتـبـه بـلند شد و درنهايت ادب تعارف كردو يك مرتبه ديدم مثل مرغي كه بال بزند خود را به سمت دراتاق پرتاب كرد و از دل نعره زد كه يا مولاي ياصاحب الزمان و صورت خود را چند دقيقه بر عتبه در گذاشت .
🔷مـن بلند شدم و زير بغل او را گرفتم در حالي كه او گريه مي كرد بعد گفتم : شما را چه مي شود اين چه حالي است كه داريد؟ گفت :اسكت .
(ساكت باش )وبه عربي فرمود: چهارده نور مبارك همگي اين جاتشريف دارند.
من با خود گفتم :از بس عاشق چهارده معصوم (ع ) است اين طور به نظرش مي آيدفكرنمي كردم كـه ايـن حـال سـكرات باشدوآنها تشريف داشته باشند چون حالش خوب بود و هيچ گونه درد و مرضي نداشت و هر چه مي گفت صحيح و حالش هم پريشان نبود.
🔶فاصله اي نشد كه ديدم تبسمي نمود و از جا حركت كرد و سه مرتبه گفت : خوش آمديد اي قابض الارواح و آن وقت صورت را اطراف حجره برگردانيد در حالتي كه دستهايش را بر سينه گذاشته بـود و عـرض كـرد: السلام عليك يا رسول اللّه اجازه مي فرماييد و بعد عرض كرد: السلام عليك يا امـيرالمؤمنين اجازه مي فرماييد و همين طور تمام چهارده نور مطهر را سلام عرض نمود و اجازه طلبيد و عرض كرد: دستم به دامنتان .
آن وقـت رو بـه قـبله خوابيد و سه مرتبه عرض كرد: يا اللّه به اين چهارده نور مقدس .
🔅بعد ملافه را روي صـورت خـود كشيد و دستها را پهلويش گذاشت .
چون ملافه را كنارزدم ديدم از دنيا رفته است .
بچه ها را براي نماز صبح بيدار كرده و گريه مي كردم كه ازگريه من مطلب را فهميدند.
🔸صـبح جنازه ايشان را با تشييع كنندگان زيادي برداشته و در غسالخانه قتلگاه غسل داديم و بدن مطهرش را شب در دارالسعاده حضرت رضا (ع ) دفن كرديم .
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
#تشرف شیخ محمد تقی مازندرانی
#قسمت_آخر
🔶به هر حال شب شد، من نیمه های شب که از خواب بیدار شدم به ساعت نگاه کردم، دیدم وقت تهجد و نماز شب است.
🔶در این بین صدای مناجات عجیبی که بسیار روح افزا و در و دیوار مسجد را به زلزله و غلغله انداخته بود، فضای مسجد را پر کرده بود.
خوب گوش دادم که ببینم، این صدای مناجات از کجاست
متوجه شدم که از پایین مقام است.
از اتاق بیرون آمدم،
🔶دیدم،بزرگواری طرف شرقی مقام امام زمان علیه السلام که وسط مسجد سهله است، در کنار دیوار به سجده افتاده و او است که مناجات می کند.
ناگهان لرزه بر اندامم افتاد
نشستم و گوش دادم ببینم او چه می گوید و در مناجاتش چه دعایی می خواند
چیزی متوجه نشدم
فقط بعضی از کلماتش را می فهمیدم
مثلا گاهی می فرمود: شیعتی
در این بین از بعضی علائم متوجه شدم و یقین کردم، که او حضرت بقیةالله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا است
🔶بی تاب شدم و بیهوش روی زمین افتادم وقتی چشمم را باز کردم نزدیک طلوع آفتاب بود
وضو گرفتم و نماز صبح را خواندم و تا مدتی از شنیدن آن مناجات و حالات در خود احساس سرور و خوشبختی می نمودم.
📚برگرفته از کتاب ملاقات با امام زمان علیه السلام
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
⚫️ #بعد_از_کربلا_چه_گذشت..
( #قسمت_آخر 0⃣1⃣ )
◾️گریه های امام سجاد در طول زندگی:
🌹 امام سجاد علیه السلام پس از واقعه کربلا تا آخر عمر اشک چشمش خشک نشد. حدود چهل سال بر پدر بزرگوارش گریست در حالیکه روزها را روزه میگرفت و شبها را به عبادت میپرداخت.
🌾هنگام افطار غلام آن حضرت غذایش را حاضر میساخت و عرض میکرد :غذایتان را میل کنید.
▪️امام میفرمود: پسر پیغمبر را با شکم گرسنه و لب تشنه شهید کردند..
آنقدر تکرار میفرمود و گریه میکرد تا غذا با اشک چشمش مخلوط میگردید..
☑️ یکی از غلامان حضرت گفت: امام سجاد روزی راه صحرا را در پیش گرفت،من در پی اش رفتم دیدم روی سنگ خشنی به سجده افتاده و صدای گریه اش بلند است و مکرر میفرماید:
✨ لا اله الا الله حقاحقا، لااله الا الله تعبدا و رقا،لااله الاالله ایمانا و تصدیقا و صدقا..
❗️من تا هزار بار اذکار حضرت را شمردم!
▪️آنگاه سر از سجده برداشت در حالیکه تمام صورت و محاسنش از اشک به حدی خیس بود که انگار آنرا شسته باشد..
🌿گفتم: مولای من،وقت آن نرسیده که اندوهتان به پایان برسد؟
🌹فرمود: وای برتو، یعقوب پیغمبر دوازده تا پسر داشت خدا یکی از آنان را پنهان کرد موی سرش از اندوه سفید شد و کمرش از غم خمید و دیدگانش را به سبب گریه از دست داد، درحالیکه میدانست فرزندش زنده است.
⚫️من پدر و هفده نفر از بستگانم را دیدم که به خون آغشته روی زمین افتاده اند پس چگونه اندوهم پایان پذیرد و گریه ام بکاهد...
🏴أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ...
▪️ السلام علی الحسین
▪️وعلی علی ابن الحسین
▪️و علی اولاد الحسین
▪️و علی اصحاب الحسین
#پایان
🍃🌸اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌸🍃
@bachehaeyaseman