میدونےچیہ..
همشحَسرتاینومیخورمکِہ..
تودهہهشتادیبودی
وَمنهمدَهہهشتادی!
اونوقتتوکجاومَنکجا؟
برادرم آرمان؛
ـ ـ ـ ـ ـ ـ᯽ـ ـ ـ ـ ـ
‹ 🕊✨⇢ #زندگی_به_سبک_شهدا
بچه های مسجدی 🕌
🆔@Bachehayemasjedii
📝 #زندگی_به_سبک_شهدا
فکرش را بکنید!
.
فرماندھ لشگری کہ ارتش
عـراق از او حساب مےبرد،
با دوچرخہ کارهایِداخلِ
شهر را انجام مےداد..!
.
یك شلوار سادھ مےپوشید
و یك دوچرخہ هم داشت
کہ از پدرش بود..
.
زماݧاعزام بہ جبهہ بود و
مےخواستیم با اتوبوس بہلشگر برویم..
.
حسین با دوچرخہ آمد..
یك شلوار کاربسیجے تنش بود..
سلاموعلیك کرد،
دوچرخہاش را گذاشت
و وارد ساختمان سپاه شد..
(شهیدحاج حسینخرازی)
پروفایل حاج قاسم :
_حاجی؛
کاشمـاهممثلشما
وسطِگرفتاریهـامونبهجایناامیدۍ،
یہلبخندمیزدیم،
وبـااطمینانمیگفتیم؛ یقینا ڪله خیر((:🙃🌱
#حاج_قاسم
‹ 🕊✨⇢ #زندگی_به_سبک_شهدا ›
بَچِّهْ هَایِ مَْسِْجِْدِیْ🕌
🆔@Bachehayemasjedii
#زندگی_به_سبک_شهدا🕊
یکی از دوستان میگفت:
در صحن جامع رضوی دیدم؛
حاجی تشت قرمز دستشان است
و دارد می رود،
کنجکاو شدم و دنبالش رفتم؛
دیدم رسید به پیرمردی
و پای او را در تشت گذاشت
و ماساژ می داد؛
رفتم نزدیک و گفتم:
حاجی این چه کاری است؟
گفتند "ایشان پدرم هستند"