eitaa logo
سپاه بدریون صاحب الزمان(عج)
118 دنبال‌کننده
954 عکس
1.8هزار ویدیو
15 فایل
هدف آمادگی ذهن هابرای هرچه زودتر فرج وهمدلی شیعیان است نه مطالب کانال ،خود مولا فرمودنداگر شیعیان ما با هم همدل می شدند دیدارمان نصیبشان می شد وفرج ما می رسید لذا بزرگوار زحمت بکشید دوستان با اخلاصتان را به این کانال دعوت کنید. 09135472409شماره موبایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨حکم فرماندهی_۱ ✍شنیده بود که برخی نیروهای رسمی سپاه را می خواهند برای اعزام به جبهه انتخاب کنند. لحظه ای آرام و قرار نداشت. از جلسه ی تهران که بیرون آمد بلافاصله خود را به تبریز رساند. به سراغ مسئول اعزام رفت. با اصرار خواست که به جبهه اعزام شود. عملیات فتح المبین نزدیک بود. اما همه ی مسئولان اعزام با رفتن او به منطقه مخالفت کردند. همه می گفتند وجود شما در اینجا لازم است. شما مسئول آموزش هستی. هیچ کس در حد و اندازه ی شما نمی تواند نیروها را آموزش دهد. راست می گفتند در پادگان آموزشی سیدالشهدا (ع)، در آذربایجان، همه از شنیدن نام علی تجلایی وحشت داشتند؟ در آموزش سخت می گرفت. می گفت وقتی ما در آموزش بیشتر به نیروها سختی بدهیم در عملیات مشکلات کمتری داریم. این حرف او در عمل اثبات شده بود. برای همین تربیت یافتگان او بعدها فرماندهان بزرگ لشکر عاشورا شدند. على تجلایی برای بچه های آذربایجان یک اسطوره بود؛ یک فرمانده شناخته شده؛ کسی که مراسم عقدش را در حضور آیت الله مدنی برگزار کرد. در مراسم عقد رو به همسرش کرد و گفت: «شنیده ام دعای عروس در این لحظه مستجاب است!» بعد هم از او خواسته بود برای شهادتش دعا کند. همه می دانستند برخی شبها به خانه نمی رفت! می گفت باید بچه های من برای روزهای بی پدری آماده باشند! حالا همین فرمانده لایق به التماس افتاده بود که اجازه دهید به جبهه بروم. اما هیچ کس قبول نمی کرد. على وقتی که دید هیچ راهی برای اعزام به جبهه ندارد، تهدید به استعفا کرد... .....
✨حکم فرماندهی_۲ ✍...گفت: «از سپاه بیرون می روم و به صورت بسیجی به جبهه اعزام می شوم!» اما باز هم بی فایده بود. دست آخر به او گفتند یک شرط دارد. ما تو را فرمانده لایقی می دانیم. دو گردان آماده اعزام به جنوب داریم. اگر فرماندهی آنها را قبول می کنی، اشکال ندارد. اما علی می خواست به صورت آزاد به منطقه برود. می خواست بار مسئولیت بر دوشش نباشد. لذا قبول نکرد. گفت: «یک سال است می خواهم به جبهه بروم اما هر بار با این بهانه ها مانع می شوید.» در خانه موضوع را با همسرش مطرح کرد. ایشان گفت: «خب، مسئولیت گردان ها را قبول می کردی؟!» امام کاظم (ع) فرمودند: «خوشا به حال شیعیان ما که در دوران غیبت بر ولایت ما ثابت می مانند و از دشمنان ما بیزاری می جویند. آنان از ما و ما از آنها هستیم. آنان به امامت ما خشنود و ما از شیعه بودن آنها خوشحالیم. به خدا قسم آنان در بهشت با ما و در درجات ما هستند. آن شب علی تجلایی متوسل به امام زمان (عج) شد. نمی دانست چه کند. از خود آقا کسب تکلیف کرد. وضو گرفت و مشغول توسل به مولا شد. بعد هم دعای فرج را خواند و خوابید. سررسید خاطرات او هنوز هم موجود است. در آنجا با خط خودش این گونه نوشت: آن شب در عالم رویا دیدم که سوار بریک خودرو به همراه دیگر رزمندگان عازم منطقه هستم. اما موقع حرکت دیدم که حکم مأموریت ندارم. لذا پیاده شدم تا به واحد عملیات سپاه رفته و حکم مأموریت بگیرم. همان موقع دیدم که در مقابل خودروی ما دشت وسیعی قرار دارد. عده ای سوار بر اسب از دور به ما نزدیک می شوند؟... ...
✨عاشق_۱ 🌟امام جواد (علیه السلام) فرمودند: «در دوران غیبت حوادثی رخ میدهد که انسانها را پیر کرده، کوههای سخت را از جا می کند» ✍سرشار از استعداد بود. مدارس علمیه ی اصفهان دیگر برای او کوچک بود. برای همین راهی دریای علم و فضیلت یعنی شهر قم شد. مدرسه ی حقانی و دوستانی نظیر شهیدان میثمی بسیار در او تأثیرگذار بودند. سه شنبه ها با پای پیاده عازم جمکران می شد. در راه سیمای نورانی او از اشک چشمانش برق میزد. آخر هفته را به کارخانه گچ می رفت! کیسه های گچ را پر می کرد و حقوق ناچیزی می گرفت. هزینه ی زندگی را این گونه تأمین می کرد. تازه از همان پول به یکی از طلبه ها که متأهل شده بود کمک می کرد! پول را میداد به آیت الله شهید قدوسی، که مدیر مدرسه بود و می گفت اضافه کنید به شهریه ی فلانی! شاگرد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود. ناله های جانسوز او در فراق مولایش شنیدنی بود. دل سنگ را آب می کرد. هر روز یک ساعت با خدا و امام زمان خلوت می کرد. کسی در خلوت او راه نداشت. این مراقبه و محاسبه ها او را بالا برد. تا جایی که استاد او علامه مصباح در کنار پله های مدرسه حقانی در جلو شاگردان، بر دستانش بوسه زد. آیت الله حائری در حضور شاگردان به او اشاره می کرد و می گفت: سعی کنید مصطفی شوید. آیت الله بهجت او را بسیار دوست داشت و مرتب در طی طریق معرفت نصیحتش می کرد. مصطفی هر کاری می کرد با نام و یاد امام زمان ارواحنافداه بود. ...
✨عاشق_۲ همه او را به عنوان شاگرد مکتب امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می شناختند. مصطفی عاشق بود. خودش را وقف اسلام کرده بود. در ایام تبلیغ به سمت یاسوج می رفت و فعالیت می کرد. جمعی از طلبه ها را با خود همراه کرده بود. بعد از پیروزی انقلاب فرمانده سپاه یاسوج شد. از منطقه ای عبور می کردند که در کمین اشرار گرفتار شدند. همگی مسلح اطراف جاده را گرفته بودند. توسل کرد به مولایش امام زمان ارواحنافداه از ماشین پیاده شد. عمامه اش را در دست گرفت و جلو رفت؛ بزنید! بزنید! عمامه ی من کفن من است! با سرکرده ی اشرار صحبت کرد. مصطفی برخورد منطقی داشت. فهمید مشکلی با انقلاب ندارند. همان جا از طرف دولت با آنها مذاکره کرد. مشکل با درایت او حل شد. مجلسِ عروسی برادرش بود. مشکلی پیش آمد! همه آمده بودند. دو برابر غذای تهیه شده، مهمان آمده بود! مصطفی با تعجب از برادر پرسید: «چرا ناراحتی؟!» گفت: مگر نمی بینی؟ این همه مهمان را چه کنیم؟!» رفت کنار دیگ برنج. از دور او را نگاه می کردم. زیر لب چیزی گفت. توسلی کرد. لحظاتی بعد برگشت. گفت: «ناراحت نباش. هیچ مشکلی نیست.» آن شب نه تنها غذا کم نیامد، بلکه یک مینی بوس طلبه های حوزه هم آمدند و شام خوردند!! با شروع جنگ، جبهه ی دارخوئین را به همراه دوست عزیزش حسین خرازی راه اندازی کرد. عملیات های این منطقه را فرماندهی می کرد. بعدها بنیان گذار و فرمانده لشکر امام حسین (علیه السلام) شد. ...
✨فرمانده واقعی_۱ ✍از کودکی اهل مراقبت از نفس بود. یک بار که با خاله اش صحبت می کرد سرش را پایین گرفته بود! خاله پرسید: «من که محرم هستم چرا سرت را پایین گرفته ای؟!» گفت: «دارم حرف زدن با نامحرم را تمرین می کنم!» از آن بچه هایی بود که در مسجد بزرگ شده بود. از سال ۱۳۳۸ که به دنیا آمد تا زمانی که شهید شد کسی جز خوبی از او ندید. بسیار به نماز اول وقت و با حضور قلب اهمیت می داد. در مدرسه الگوی دیگر دانش آموزان بود. با پایان تحصیلات، در تمامی راهپیمایی ها و تظاهرات مردم بابل شرکت داشت. تقاضا کرده بود برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شود. پیگیر کار اعزام بود. البته هدف داشت! می خواست نزد امام برود. با شعله ور شدن جریان انقلاب در بابل ماند و تمام تلاش خود را برای پیروزی انقلاب انجام داد. از بنیان گذاران کمیته در بابل بود. سید حسین اوایل تابستان ۱۳۵۸ به سپاه پیوست. از روزی که انقلاب مورد تهاجم بیگانگان قرار گرفت در همه ی عرصه ها حضور داشت؛ در نبرد جنگل، در عملیات های کردستان و در جبهه های جنوب. در نوروز سال ۱۳۶۱ فرمانده گروهان و جانشین گردان شده بود. همه او را دوست داشتند. شب عملیات فتح المبین سید حسین به گروهان های اطرافش در بی سیم پیام عجیبی داد: ادب را رعایت کنید امشب امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) فرمانده واقعی اند. یکی از این همرزمانش می گوید: بچه ها با هم وداع کردند. بین ما و دشمن نیزار بود. ...
امام زمان 004.mp3
3.18M
۴ 🎤سخنران استاد شجاعی صوتی فوق‌العاده تاثیر گذار