تو مدرسه مقنعهم رو در اوردم و روسری سر کردم،: بچههای کلاس : یگانه چقدر کرمی بهت میادد طپسپطوسمس .
تا قبل از اینکه من برسم عسل خیلی متین و خانوم نشسته بود ، من اومدم عسلو اغفال کردم😔
هدایت شده از ؛کاتوره
درحالی که داشتیم از خنده تیکه تیکه میشدیم و اشکمون درمیومد خالهی یگانه میگفت نکنید زششتهههههه نکنیدددد
داشتیم یه بنده خدایی رو مسخره میکردیم و در گوش هم حرف میزدیم بعد این طرف گفت پسرم خیلی حساسه ، من حواسم نبود یهو بلند گفتم حساس بید بعد با عسل پقی زدیم زیر خنده :))))
خالم : اصلا هم نفهمید با اونید .