eitaa logo
baghdad0120
1.3هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4هزار ویدیو
25 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید #چ۴۵
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨️🇮🇷 این رسم انتظار نیست! ما را ببخش که حرفِ هر روزمان تکرار است؛ بی تو بودن در هر روزِ ما تکرار می‌شود!! و ما هر روز در تکرارِ با خطا و گناه، از تو می‌گریزیم ... خودتون را کسی نکنید جـز سلام الله علیها @baghdad0120
✨️🇮🇷 سفارش می کنم همه ی شما را به نماز اول وقت و به جماعت ، چرا که نماز ساده ترین و زیبا ترین رابطه ی انسان با خداست که در تمام ادیان آسمانی بوده است. @baghdad0120
✨️🇮🇷 بهاییِ مخوف در تجمع شرکت کرد و منادی ایران شد. منادیان آزادی ایران را باید از ماهیت جمهوری اسلامی بشناسید. آنها همواره در تلاشند جای و را عوض کنند. @baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴اعتصاب گسترده در رژیم صهیونیسـتی لشکرکشی‌های خیابانی مخالفان نتانیاهو همچنان ادامه دارد و از روزهای شنبه به روزهای شنبه و دوشنبه گسترش پیدا کرده است. روز دوشنبه ده‌ها هزار نفر از صهیونیست‌های معترض به سیاست‌های کابینه بنیامین نتانیاهو دست از کار کشیده مقابل کنست تجمع کردند.معترضین معتقدند ، بنیامین نتانیاهو به‌دنبال کنترل دادگاه عالی رژیم صهیونیستی است تا از این طریق در پرونده‌‌هایی همچون آنچه او با آن مواجه است، بتوان اعمال نظر کرد.تظاهرات ده‌ها هزار نفری صهیونیست‌ها در حالی انجام می‌شود که چند ساعت قبل از آن یتسحاق هرتزوک رئیس رژیم صهیونیستی به‌صراحت اعلام کرده بود اسرائیل در آستانه فروپاشی حقوقی و اجتماعی قرار گرفته است. روزنامه ی یسرائیل هیوم هم در گزارشی اعلام کرد: صدها شرکت اسرائیلی از جمله ده‌ها شرکت دانش‌بنیان فعالیت خود را در روز دوشنبه تعطیل کردند تا کارمندانشان بتوانند در اعتصاب سراسری نسبت به سیاست‌های بنیامین نتانیاهو مشارکت کنند.همچنین هزاران نفر از پزشکان، کارمندان بهداشتی، روانپزشکی و صدها نفر از کارمندان شرکت‌های دانش‌بنیان، کارمندان شرکت‌های حقوقی، شرکت‌های کوچک، رستوران‌ها، اساتید دانشگاه‌ها و دانشجویان، دانش‌آموزان دبیرستانی و اولیای آنها، مهندسان معماری، آرشیتکت‌ها و کارمندان تمامی صنایع اسرائیل به کارفرمایان خود اطلاع داده بودند که در روز دوشنبه سر کار خود حاضر نمی‌شوند. @baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_سی_و_هفتم 🔹 آینه چشمان سیدحسن را حریری از اشک پوشانده و دیگر برای نجاتم التماس
🔹 عقب ماشین من و مادرش در آغوش هم از حال رفته و او تا بی‌صدا گریه می‌کرد. مقابل حرم که رسیدیم دیدم زنان و کودکان آواره در صحن حرم پناه گرفته و حداقل اینجا خبری از نبود که نفسم برگشت. دو زن کمی جلوتر ایستاده و به ماشین نگاه می‌کردند، نمی‌دانستم مادر و خواهر سیدحسن به انتظار آمدنش ایستاده‌اند، ولی مصطفی می‌دانست و خبری جز پیکر بی‌سر پسرشان نداشت که سرش را روی فرمان تکیه داد و صدایش به هق‌هق گریه بلند شد. 🔹 شانه‌هایش می‌لرزید و می‌دانستم رفیقش من شده که از شدت شرم دوباره به گریه افتادم. مادرش به سر و صورتم دست می‌کشید و عارفانه دلداری‌ام می‌داد :«اون حاضر شد فدا شه تا دست دشمن نیفته، آروم باش دخترم!» از شدت گریه نفس مصطفی به شماره افتاده بود و کار ناتمامی داشت که با همین نفس‌های خیس نجوا کرد :«شما پیاده شید برید تو ، من میام!» 🔹 می‌دانستم می‌خواهد سیدحسن را به خانواده‌‌اش تحویل دهد که چلچراغ اشکم شکست و ناله‌ام میان گریه گم شد :«ببخشید منو...» و همین اندازه نفسم یاری کرد و خواستم پیاده شوم که دلواپس حالم صدا زد :«میتونید پیاده شید؟» صورتم را نمی‌دیدم اما از سفیدی دستانم می‌فهمیدم صورتم مثل مرده شده و دیگر می‌کشیدم کسی نگرانم باشد که بی‌هیچ حرفی در ماشین را باز کردم و پیاده شدم. 🔹 خانواده‌های زیادی گوشه و کنار صحن نشسته و من تنها از تصور حال مادر و خواهر سیدحسن می‌سوختم که گنبد و گلدسته‌های بلند حرم (علیهاالسلام) در گریه چشمانم پیدا بود و در دلم خون می‌خوردم. کمر مادرش را به دیوار سیمانی صحن تکیه دادم و خودم مثل جنازه روی زمین افتادم تا مصطفی برگشت. چشمانش از شدت گریه مثل دو لاله پر از شده بود و دلش دریای درد بود که کنارمان روی سر زانو نشست و با پریشانی از مادرش پرسید :«مامان جاییت درد می‌کنه؟» 🔹 و همه دل‌نگرانی این مادر، ابوالفضل بود که سرش را به نشانه منفی تکان داد و به من اشاره کرد :«این دختر رنگ به روش نمونده، براش یه آبی چیزی بیار از حال نره!» چشمانم از شرم اینهمه محبت بی‌منت به زیر افتاد و مصطفی فرصت تعارف نداد که دوباره از جا پرید و پس از چند لحظه با بطری آب برگشت. در شیشه را برایم باز کرد و حس کردم از سرانگشتانش می‌چکد که بی‌اراده پیشش درددل کردم :«من باعث شدم...» 🔹 طعم تلخ اشک‌هایم را با نگاهش می‌چشید و دل او برای من بیشتر لرزیده بود که میان کلامم عطر عشقش پاشید :«سیده سکینه شما رو به من برگردوند!» نفهمیدم چه می‌گوید، نیم‌رخش به طرف حرم بود و حس می‌کردم تمام دلش به سمت حرم می‌تپد که رو به من و به هوای (علیهاالسلام) عاشقانه زمزمه کرد :«یک ساله با بچه‌ها از دفاع می‌کنیم، تو این یکسال هیچی ازشون نخواستم...» 🔹 از شدت تپش قلب، قفسه سینه‌اش می‌لرزید و صدایش از سدّ بغض رد می‌شد :«وقتی سیدحسن گوشی رو قطع کرد، فهمیدم گیر افتادین. دستم به هیچ جا نمی‌رسید، نمی‌دونستم کجایید. برگشتم رو به حرم گفتم سیده! من این یکسال هیچی ازتون نخواستم، ولی الان می‌خوام. این دختر دست من امانته، منِ ضمانت این دختر رو کردم! آبروم رو جلو شیعه‌هاتون بخر!» و دیگر نشد ادامه دهد که مقابل چشمانم به گریه افتاد. خجالت می‌کشید اشک‌هایش را ببینم که کامل به سمت چرخید و همچنان با اشک‌هایش با حضرت درددل می‌کرد. شاید حالا از مصیبت سیدحسن می‌گفت که دوباره ناله‌اش در گلو شکست و باران اشک از آسمان چشمانش می‌بارید. 🔹 نگاهم از اشک مصطفی تا گنبد حرم پر کشید و تازه می‌فهمیدم اعجازی که خنجرشان را از تن و بدن لرزانم دور کرد، کرامت (علیهاالسلام) بوده است، اما نام ابوجعده را از زبان‌شان شنیده و دیگر می‌دانستم عکس مرا هم دارند که آهسته شروع کردم :«اونا از رو یه عکس منو شناختن!» و همین یک جمله کافی بود تا تنش را بلرزاند که به سمتم چرخید و سراسیمه پرسید :«چه عکسی؟» وحشت آن لحظات دوباره روی سرم خراب شد و نمی‌دانستم این عکس همان بین مصطفی و ابوالفضل است که به سرعت از جا بلند شد، موبایلش را از جیبش در آورد و از من فاصله گرفت تا صدایش را نشنوم، اما انگار با ابوالفضل تماس گرفته بود که بلافاصله به من زنگ زد. 🔹 به گلویم التماس می‌کردم تحمل کند تا بوی خون دل زخمی‌ام در گوشش نپیچد و او برایم جان به لب شده بود که اکثر محله‌های شهر به دست افتاده بود، راه ورود و خروج بسته شده و خبر مصطفی کارش دلش را ساخته بود... ✍️نویسنده: ✨🦋 @baghdad0120
✨️🇮🇷 حضرت امام وقتی از مضمون کتاب کفرآمیز آیات شیطانی مطلع شدند از خشم بر خود لرزیدند و فرمودند : ️والله اگر جوان بودم و قدرت حرکت داشتم شخصا می‌رفتم و او را می‌کشتم. 25 بهمن سالروز صدور حکم نویسنده کتاب توسط گرامی باد @baghdad0120
baghdad0120
✨️🇮🇷 حضرت امام وقتی از مضمون کتاب کفرآمیز آیات شیطانی مطلع شدند از خشم بر خود لرزیدند و فرمودند : ️
✨️🇮🇷 ♦️نخستین تصویر نویسنده مرتد پس از حمله هفته ی پیش برای اولین بار بعد از حمله‌ای که در مردادماه علیه او انجام شد با مصاحبه کرده است . او در این گفته است : به دلیل آنکه بعضی از انگشت‌هایم فاقد حس هستند هنوز خیلی قادر به نوشتن نیستم . می‌توانم پیاده‌روی کنم ، منظورم این است که بخش‌هایی از بدنم هستند که نیازمند وارسی‌های دائمی هستند. حمله ی شدیدی بود . نوشته : مصاحبه ی رشدی با نیویورکر چند روز قبل از تاریخ رونمایی از داستان جدیدش منتشر شده است . رشدی گفته که او برای تبلیغ کتاب جدیدش در انظار عمومی ظاهر نخواهد شد . @baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴 چرا همه دنبال سانسور زنان و دختران محجبه و چادری هستند؟ گشته میون صدها و تو دوره این چند تا بی حجابو پیدا کرده وسطش دو نفر با حجابم گذاشته که بگه بی طرفه مثلا همین کاری که خودمون انجام میده و میگرده از میان جمعیت انبوه میلیونی و چادری چند خانم رو پیدا می‌کنند و جلوی دوربین ازشون مصاحبه می‌گیرند... @baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴 ابراز خوشحالی خاخام صهیونیست از مرگ دهها هزار نفر در زلزله ترکیه خداوند بر تمامی کشورهایی که اطراف ما هستند و بارها خواسته اند به کشور ما حمله کرده و ما را به دریا بیندازند ، حکمرانی می کند . تمامی اتفاقاتی که افتاد در راستای پاکسازی جهان و بهتر کردن آن بود.   @baghdad0120
baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴 ابراز خوشحالی خاخام صهیونیست از مرگ دهها هزار نفر در زلزله ترکیه خداوند بر تمامی کشورهایی که
✨️🇮🇷 «اشموئیل الیاهو» خاخام صهیونیست و از نزدیکان «ایتمار بن گویر» وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی در یادداشتی در نشریه «اولام کاتان» کشته شدگان زلزله فاجعه‌آمیز ترکیه و سوریه را به یاران فرعون که در دریا غرق شدند، تشبیه کرد.این صهیونیست نژادپرست در این هفته‌نامه نوشت: «خداوند بر تمامی کشورهایی که اطراف ما هستند و بارها خواسته‌اند به کشور ما حمله کرده و ما را به دریا بیاندازند ، حکمرانی می‌کند ، تمامی اتفاقاتی که افتاد در راستای پاکسازی جهان و بهتر کردن آن بود». او با تشبیه کشته شدگان زلزله ی ترکیه به سربازان فرعون گفت: «زمانی که سربازان فرعون در حال غرق بودند، کسانی که همه ماجرا از ابتدا تا انتها را نمی‌دانستند ، دلشان به حال سربازان سوخت و می‌خواستند آن‌ها را از غرق شدن نجات دهند. اما بیشتر اسرائیلی‌ها آواز می‌خواندند چرا که سربازان فرعون را می‌شناختند و می‌دانستند که غرق شدگان قصد جان آن‌ها را کرده بودند و اگر زنده می‌ماندند بنی اسرائیل را می‌کشتند. بنی اسرائیل می‌دانستند که عدل الهی وجود دارد و خداوند کسانی که می‌خواستند مردم اسرائیل را در نیل غرق کنند را مجازات کرد، تا تمامی اشرار جهان ببینید و بترسند».«اشموئیل الیاهو» سپس نوشت: «سوریه برای صدها سال یهودیان را در دمشق و دیگر مناطق آزار و اذیت کرد و سه بار به اسرائیل برای کشتار و خرابی حمله کرد». «در مورد ترکیه نمی‌دانیم که چگونه با آن‌ها تسویه حساب کنیم. آن‌ها آبروی ما را در همه عرصه‌ها در جهان برده‌اند. اگر خداوند بخواهد آن‌ها را مجازات کند، پس ما کاری جز نشستن و نگاه کردن نباید انجام دهیم».مواضع این صهیونیست نژادپرست موجب عصبانیت بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی شده است.   @baghdad0120
✨🇮🇷 حجاب پوشش وکنش اجتماعی است که مبتنی بر چهار لایه مفهومی اصلی است ، ارزش‌ها، هنجارها و نمادها؛ به‌طوری که باورها، ارزش‌ها و هنجارها دارای وجوه ذهنی و اعتباری است و برای درک عینیت حجاب و تحلیل آن باید به آن‌ها مراجعه و استناد کرد. بدین ترتیب که؛ باورها مشروعیت بخش، ارزش‌ها ملاک قضاوت درباره خوب‌ها و بدها و ارزش‌ها نیز توجیه‌کننده و مشروعیت‌بخش، هنجارها بایدها و نبایدها و نمادها نیز نماینده و تجلی هنجارها هستند که در رفتار و کنش اجتماعی عینیت می‌یابد. @baghdad0120
✨ هر چی گشتم زیر گنبد کبود تو رفاقت کسی مثل تو نبود @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨️🇮🇷 قسم به تمام نیمکت‌ های  باران‌ خورده ی شهر که جای خالی تو را به خیال آمدن‌ها و ماندن‌های توهمی و پوشالی نمی‌دهم ؛ تنها و خسته از نبودن‌ها روی آخرین نیمکت دنیا به انتظارت نشسته‌ام... برگرد ای طبیب دردهای عالم @baghdad0120
✨🇮🇷 پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم : « اُطلُبوا العِلمَ ولَو بِالصِّینِ ؛ فإنَّ طَلَبَ العِلمِ فَریضَةٌ عَلى کُلِّ مُسلِم ؛ دانش را فرا گیرید ، گرچه در چین باشد ؛ زیرا طلب دانش بر هر مسلمانى واجب است.» کنز العمّال : ۲۸۶۹۷ ، ۲۸۶۹۸ منتخب میزان الحکمة : ۳۹۸ @baghdad0120
✨🇮🇷 🔴کانال ۱۲ عبری: ایران از یک بازیگر منطقه ای به یک قدرت جهانی در زمینه پهپادهای مرگبار تبدیل شده است. @baghdad0120
✨🇮🇷 🔶 حکم نهائی سقوط جرثقیل در مکه مکرمه پس از ۸ سال صادر شد 🔸روزنامه «عکاظ» عربستان: 🔹دادگاه شرکت بن لادن را به دلیل سهل‌انگاری و نقض قوانین ایمنی به پرداخت ۲۰ میلیون ریال سعودی (۵.۳ میلیون دلار) جریمه نقدی محکوم کرده، اما آن را به پرداخت دیه محکوم نکرده است. @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🇮🇷 رهبر انقلاب: پیام ملت ایران در ۲۲ بهمن حمایت کامل از نظام جمهوری اسلامی بود.( دیدار مردم آذربایجان شرقی با رهبر انقلاب اسلامی, ۱۴۰۱/۱۱/۲۶) @baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_سی_و_هشتم 🔹 عقب ماشین من و مادرش در آغوش هم از حال رفته و او تا #حرم بی‌صدا گر
🔹 مصطفی چندقدم دورتر ایستاده و زیرچشمی تمام حواسش به تماس من و ابوالفضل بود و همان اضطرابی که از لرزش صدای ابوالفضل می‌شنیدم در چشمان او می‌دیدم. هنوز نمی‌دانستم چه عکسی در موبایل آن بوده و آن‌ها به‌خوبی می‌دانستند که ابوالفضل التماسم می‌کرد :«زینب! توروخدا دیگه نذار کسی تو رو ببینه تا بیاید زینبیه پیش خودم! من نذاشتم بری ، مجبور شدم ۶ ماه تو داریا قایمت کنم، ولی دیگه الان کاری از دستم برنمیاد! امشب رو تحمل کن، ارتش داره میاد سمت .» 🔹 و همین یک شب داشت جان ابوالفضل و مصطفی را می‌گرفت که ابوالفضل مرتب تماس می‌گرفت و مصطفی تا صبح نخوابید و فقط دورم می‌چرخید. مادرش همین گوشه ، روی زمین دراز کشیده و از درد و ترس خوابش نمی‌برد. رگبار گلوله همچنان شنیده می‌شد و فقط دعا می‌کردیم این صدا از این نزدیک‌تر نشود که اگر می‌شد صحن این قتلگاه خانواده‌هایی می‌شد که وحشتزده خود را از خانه تا حرم کشانده و پناهنده (علیهاالسلام) شده بودند. 🔹 آب و غذای زیادی در کار نبود و از نیمه‌های شب، زمزمه کم آبی در بلند شد. نزدیک سحر صدای تیراندازی کمتر شده بود، تکیه به دیوار حرم، تمام بدنم درد می‌کرد و دلم می‌خواست خوابم ببرد بلکه وحشت این شب طولانی تمام شود. چشمم به پرچم سبز حرم در روشنای لامپ مهتابی روی گنبد مانده و انگار حضرت برایم لالایی می‌خواند که خواب سبکی چشمان خسته‌ام را در آغوش کشید تا لحظه‌ای که از آوای حرم پلکم گشوده شد. 🔹 هنوز می‌ترسیدم که با نگاهم دورم گشتم و دیدم مصطفی کنارم می‌خواند. نماز خواندنش را زیاد دیده و ندیده بودم بعد از نماز گریه کند که انگار تنگنای این محاصره و سنگینی این امانت طاقتش را تمام کرده بود. خواست به سمتم بچرخد و نمی‌خواستم خلوتش را خراب کنم که دوباره چشمانم را بستم تا خیال کند خوابم و او بی‌خبر از بیداری‌ام با پلک‌هایم نجوا کرد :«هیچوقت نشد بگم چه حسی بهت دارم، اما دیگه نمی‌تونم تحمل کنم...» 🔹 پشت همین پلک‌های بسته، زیر سرانگشت تمام تارهای دلم به لرزه افتاده و می‌ترسیدم نغمه احساسم را بشنود که صدایش را بلندتر کرد :«خواهرم!» نمی‌توانستم چشمانم را به رویش بگشایم که گرمای عشقش ندیده دلم را آتش می‌زد و او دوباره با صدایم زد :«خواهرم، نمازه!» 🔹 مژگانم را از روی هم بلند کردم و در قاب گنبد و گلدسته، صورتش را دیدم و چشمانی که دل نداشتند نگاهم را ببینند و خجالتی به زیر افتادند. از همان چشمان به زیر افتاده، بارش عشقش را می‌دیدم و این خلوت حالش را به‌هم ریخته بود که از کنارم بلند شد و مادرش را برای نماز صدا زد. 🔹 تا وضوخانه دنبال‌مان آمد، با چشمانش دورم می‌گشت مبدا غریبه‌ای تعقیبم کند و تحمل این چشم‌ها دیگر برایم سخت شده بود که نگاهم را از هر طرف می‌کشیدم مبادا عطر عشقش مستم کند. آفتاب بالا آمد و خبری از رسیدن نیروهای ارتش نبود مگر رگبار گلوله‌ای که تن و بدن مردم را می‌لرزاند. 🔹 مصطفی لحظه‌ای نمی‌نشست، هر لحظه تا درِ می‌رفت و دوباره برمی‌گشت تا همه جا زیر نظرش باشد و ابوالفضل دلی برایش نمانده بود که در تماس آخر، ردّ پای اشک را روی صدایش دیدم :«زینب جان! نمی‌ترسی که؟» و مگر می‌شد نترسم که در همهمه مردم می‌شنیدم هر کسی را به اتهام یا حمایت از دولت سر می‌برند و سر بریده سیدحسن را به چشمم دیده بودم تا سه روز بعد که ذخیره آب و غذای حرم و خانواده‌ها تمام شد. 🔹 دست خالی و مراقبت از همین امانت جان مصطفی را گرفته بود که خبر ورود ارتش به در حرم پیچید. ابوالفضل بلافاصله تماس گرفت تا بی‌معطلی از داریا خارج شویم که می‌دانست این آتش اگر دوباره شعله بگیرد خاکستر داریا را به باد خواهد داد. حرم (علیهاالسلام) و پیکر سیدحسن در داریا بود که با هر قدم، مصطفی جان می‌داد و من اشک‌هایم را از چشمانش مخفی می‌کردم تا کمتر زجرش دهم. 🔹 با ماشین از محدوده حرم خارج شدیم و تازه می‌دیدیم کوچه‌های داریا مردم شده است. آن‌هایی که فرصت نکرده بودند جایی پنهان شوند یا به حرم بیایند، در همان میان خیابان سلاخی شده و پیکر‌های پاره پاره و غرق به خون هر جا رها شده بود. مصطفی خیابان‌ها را به سرعت طی می‌کرد تا من و مادرش کمتر جنازه مردم داریا را ببینیم و دلش از هم پاشیده بود که فقط زیر لب خدا را صدا می‌زد. دسته‌های ارتش در گوشه و کنار شهر مستقر شده و خبرنگاران از صدها جسدی که سه روز در خیابان مانده بود، فیلم‌برداری می‌کردند... ✍️نویسنده: ✨🦋 @baghdad0120